قتل امامقلیخان و پسرانش: روایتی تلخ از دربار صفوی به قلم تاورنیه
ژان باپتیست تاورنیه، جهانگرد فرانسوی قرن هفدهم، با سفرنامههای دقیق و جذابش، دریچهای به دنیای پررمز و راز دوران صفویه گشوده است. در این مقاله، به یکی از تلخترین حوادثی که تاورنیه در کتابش توصیف کرده میپردازیم: قتل امامقلیخان، یکی از بزرگترین سرداران عصر صفوی، و سه پسرش. این روایت نه تنها گوشهای از تاریخ پرفراز و نشیب ایران را آشکار میکند، بلکه نشاندهنده پیچیدگیهای سیاسی و اجتماعی دربار صفوی نیز هست.
تاورنیه: چشم و گوش اروپا در دربار صفوی
ژان باپتیست تاورنیه در سال 1605 میلادی در پاریس متولد شد. او که از کودکی شیفته جغرافیا و سفر بود، در جوانی به بسیاری از کشورهای اروپایی سفر کرد و سپس راهی شرق شد. تاورنیه در طول سالهای 1632 تا 1668 میلادی، شش بار به ایران سفر کرد و توانست در زمان سه پادشاه صفوی – شاه صفی یکم، شاه عباس دوم و شاه سلیمان – از نزدیک شاهد اوضاع ایران باشد.
سفرنامههای تاورنیه از ارزش تاریخی بالایی برخوردارند. او با دیدی نافذ و بیطرف، هم به نکات مثبت و هم به نکات منفی ایران و ایرانیان اشاره کرده است. برای مثال، او ایرانیان را مردمی با پشتکار و علاقهمند به تحصیل علم توصیف میکند، اما در عین حال از برخی عادات ناپسند آنها نیز انتقاد میکند. این نگاه واقعگرایانه و به دور از تعصب، سفرنامههای تاورنیه را به منبعی ارزشمند برای مطالعه تاریخ ایران در دوره صفویه تبدیل کرده است.
امامقلیخان: از اوج قدرت تا سقوط
امامقلیخان، یکی از برجستهترین سرداران عصر صفوی بود. او پسر اللهوردیخان، سپهسالار و حاکم فارس در زمان شاه عباس بزرگ بود. امامقلیخان پس از مرگ پدرش، راه او را ادامه داد و به شاهان صفوی خدمات ارزندهای ارائه کرد. یکی از مهمترین دستاوردهای او، شکست پرتغالیها و آزادسازی جزیره هرمز پس از 117 سال اشغال بود.
امامقلیخان در دربار شاه عباس از جایگاه ویژهای برخوردار بود و همواره در مجالس میهمانی، بالادست سایر حکام و بزرگان کشور مینشست. او در ولایت فارس همچون پادشاهی مستقل عمل میکرد، اما هرگز از اطاعت شاه عباس سر باز نزد. خدمات او به ولایت فارس شامل ساخت راهها و جادهها، احداث مدارس و کاروانسراها بود. پس از مرگ شاه عباس در سال 1629، امامقلیخان همچنان به خاندان صفوی وفادار ماند و به شاه جدید، شاه صفی یکم، تبریک گفت.
توطئه علیه امامقلیخان: حسادت و سوءظن در دربار
با به قدرت رسیدن شاه صفی یکم، اوضاع برای امامقلیخان تغییر کرد. شاه جوان تحت تأثیر مادرش و اعتمادالدوله قرار داشت که به امامقلیخان حسادت می ورزیدند. آنها نمیتوانستند تحمل کنند که دربار خان از دربار شاه مجللتر باشد و از درآمد شیراز، لار، هرمز و سواحل خلیج فارس که در اختیار مطلق خان و پسرانش بود، چیزی به خزانه شاه نرسد.
اما آنچه بیش از همه ملکه مادر را نگران میکرد، ادعایی بود که پسر بزرگ امامقلیخان نسبت به تاج و تخت داشت. او مدعی بود که پسر شاه عباس است و حق پادشاهی دارد. این ادعا ریشه در رسمی داشت که طبق آن، شاه یکی از همسران خود را به خان بخشیده بود و این زن هنگام ترک حرم شاهی از شاه عباس باردار بوده است.
پایان تلخ امامقلیخان: وفاداری تا آخرین نفس
ملکه مادر و اعتمادالدوله، نگران از احتمال سوء قصد به جان شاه، او را متقاعد کردند تا دستور قتل امامقلیخان را صادر کند. آنها از حمله سلطان مراد، پادشاه عثمانی به ایران، به عنوان بهانهای برای فراخواندن امامقلیخان و پسرانش به دربار استفاده کردند.
امامقلیخان، علیرغم هشدارهای پسر بزرگش، تصمیم گرفت از فرمان شاه اطاعت کند و به همراه سه پسرش راهی قزوین شد. در قزوین، شاه مهمانی سه روزهای ترتیب داد ولی امامقلی خان به دلیل کهولت سن و کار های نا تمام ، با اجازه شاه به مهمانی نرفت. شاه در روز آخر، دستور قتل سه پسر امامقلیخان را صادر کرد. سپس سرهای آنها را نزد امامقلیخان فرستاد و دستور داد سر او را نیز ببرند.
این پایان تلخ یکی از وفادارترین خدمتگزاران دربار صفوی بود. امامقلیخان که بیش از پنجاه و دو فرزند داشت، شاهد نابودی تمام خاندانش به دست شاهی شد که تا آخرین لحظه به او وفادار مانده بود. این واقعه تلخ، نشاندهنده پیچیدگیهای سیاسی دربار صفوی و ناپایداری قدرت حتی برای نزدیکترین افراد به شاه بود.
منابع:
- مقاله ایران و ایرانی از نگاه تاورنیه
- سفرنامه تاورنیه، ترجمه حمید ارباب شیرانی
درباره ساعت ساز سويسی بیشتر بدانید: ساعت ساز
آدرس کانال یوتیوب دروازه تاریخ