مغول
میدونیم که مغولها به هرجا که حمله کردن، آنجا را فتح کردن و پیروز شدند.اما یه ملتی هست که مغولها نتونستن بهشون غلبه کنند. مغولها تو جنگ هایی که با ژاپنی ها داشتن، شکست های سختی خوردن و تلفات زیادی دادن.ما درباره مغول ها و فتوحات شان زیاد گفتیم. درباره فتح ایران و روسیه و چین صحبت کردیم.ولی وقتی صحبت درباره مغول و ژاپن میشه، داستان فرق میکنه. پس برای بررسی این داستان، بیاید برگردیم به اواسط قرن سیزدهم میلادی یعنی حدود سالهای ۱۲۵۰ .
توی اون سالها، یا اگه بخواهیم دقیقتر بگیم تو سال ۱۲۵۴ میلادی، مغول ها به رهبری هلاکوخان برای سومین بار به سرزمینهای ایران امروزی حمله می کنند و سلسله ایلخانیان را تاسیس میکند.اون طرف هم، یعنی توی شرق آسیا، همزمان قوبلای خان، برادر هلاکو به چین حمله میکنه تا پیروزی های مغول بر چین رو تکمیل کنه.توی حملات قبلی مغولها شمال چین رو گرفته بودن و قوبلای خان هم سالها بعد، سرزمین های جنوبی را هم تصرف و سلسله یوان چین را پایه ریزی میکنه.
مغول ها حدود سالهای ۱۲۳۰ میلادی به شمال چین مسلط شده بودند و قوبلای خان هم تو سالهای ۱۲۶۴ پکن را پایتخت خودش انتخاب کرده بود. توی همون سالها، کره هم نتونسته بود مقاومت کنه و تسلیم مغولها شده بود.یعنی عملا، مغولها تا همسایگی ژاپن رسیده بودند و شده بودن همسایه دیوار به دیوار ژاپن و از آنجایی که مغولها قرار نبود متوقف بشن و سیری ناپذیر بودند، تصمیم میگیرند که به سمت ژاپن هم حرکت کنند.
پس قوبلای خان، یک هیئت به سمت ژاپن میفرسته و بهشون میگه که، ما همه جا رو گرفتیم و همه الان تحت حاکمیت ما هستند. پس شما هم بیاین و فرمانبردار ما باشین.حالا مغول ها رو تا اینجا داشته باشیم تا تا یه سر بریم سمت ژاپن و ببینیم اونجا چه خبر بوده و باز برگردیم سمت مغولها.
حکومت شوگان سالاری؛ دوران کاماکورا ۱۱۸۵- ۱۳۳۶
تاریخ ژاپن هم خیلی جذابه، اینکه چه اتفاقاتی افتاده تا ژاپن تبدیل به ژاپن امروزی شد و چه چیزهایی در فرهنگ این مردم نقش داشته و موثر بوده. ما کمکم می خواهیم درباره این مسائل مربوط به ژاپن ویدیو هایی رو بسازیم و برای شروع، یک دفعه میآیم و وارد دوره میانی تاریخ ژاپن میشیم.دوره ای که به نام Shogunate یا دوره شوگون سالاری (یا شوگان سالاری) شهرت داره.
البته توی کتاب تاریخ و فرهنگ ژاپن که ترجمه مسعود رجب نیاس ، این کلمه شوگون سپاهی ترجمه شده که فکر میکنم شوگون سالاری، مناسب تر و قابل فهم تر باشه.خود کلمه شوگان به معنی سردار یا سپهسالار نظامی، یعنی همون ژنرال یا فرمانده کل قواس.این لقب رو امپراطور ژاپن، به سرداران خودش می داد. یعنی تو اون دوران، اول امپراطور در راس هرم قدرت بود و بعد شوگانها بودند.اما کمکم شوگانها انقدر قدرت گرفتن که دیگه عملاً قدرت در دست آنها بود و یه جورایی از امپراطور فقط یه اسم مونده بود.
در طول تاریخ ژاپن هم، بارها قدرت بین خاندان ها یا قبیله های مختلف دست به دست می شد. یعنی قدرت واقعی ژاپن میافته دست شوگانهایی که از قبیله های مختلفی بودند.گاهی خانواده شوگان ضعیف می شد و یه رهبر شورشی قدرت را از آنها می گرفت و بعد از اون، اون رهبر شوگان می شد و حاکمیت جدید را تشکیل میداد. به خاطر همین، دوران شوگونیت رو توی ژاپن به سه دوره کوچکتر تقسیم میکنند:
دوره کاماکورا ۱۳۳۳ تا ۱۱۹۲
دوره آشیکاگا ۱۳۳۶ تا ۱۵۷۳
و دوره تکو گاوا ۱۶۰۰ تا ۱۸۶۸
در مجموع این دوره ها حدود ۷۰۰ سال طول کشید، یعنی از اواخر قرن ۱۲ میلادی تا قرن نوزدهم که دوباره قدرت به دست امپراتور برمیگرده و دوره میجی شروع میشه.در طول تمام این سالهای دوره شوگانها، ژاپن کشور عقب موندهای محسوب میشد و درگیر نظامهای فئودالی خودش بود و اصلاً کشور پیشرفته ای به حساب نمی اومد.
اما این سیستم شوگونیت، یک ساختار اجتماعی رو توی ژاپن پدید آورد. در راس این طبقات اجتماعی، امپراطور قرار داشت که گفتیم قدرت واقعی دست اون نبود و عملاً شوگان قدرتمند تر بود، چون ارتش و نیروهای نظامی دست این طبقه بود.
بعد از امپراطور شوگان بود، بعد میشد طبقه دایمیو Daimyo که میشن همون زمینداران فئودال که جنگجو های خصوصی یا سامورایی ها را استخدام می کردند.طبقه بعدی، می شدند سامورایی ها یا همون جنگ هایی که احتمالاً توی فیلم ها و سریال ها خیلی دربارشون دیدیم و شنیدیم، و بعدش هم میشن دهقانها و صنعتگران و تاجرین.
خود ژاپنی ها به شوگونیت میگن باکوفو، که گفتیم به همون معنی رهبری نظامی میشه. حالا وقتی مغول ها حمله کردن، ژاپن توی دوره اول شوگانسالاری خودش، یعنی دوره کاماکورا، یا کاماکورا باکوفو بود.توی این دوره، مرکز سیاسی این حکومت، شهر کاماکورا بود و اصلاً اسم دوره هم از روی همین شهر انتخاب شده. البته این نکته رو بگم که پایتخت امپراتوری ژاپن این شهر کاماکورا نبود، و امپراتور توی شهر هیان-کیو Heian-kyō یا شهر کیوتو امروزی بود.ولی شوگان اونموقع، یعنی میناموتو نو یوریتومو، دارودسته خودش را بر میداره و میرن به شهر کاماکورا و آنجا قدرت خودشان را پایه ریزی می کنند.یه نکته جالب درباره اسامی ژاپنی بگم، ژاپنی ها اول نام فامیل یا خاندان را می گن و بعد نام خود شخص.
یعنی این آقای میناموتو نو یوری تومو که اسمش رو گفتیم، یوریتومو است که از خاندن میناموتو نو است. گفتم شاید این نکته هم واستون جالب باشه. پس اینجا، پرانتز رو میبندیم و حالا که شرایط ژاپن تو این دوره رو تا حدودی شناختیم، برگردیم به داستان خودمون، یعنی مغول ها و حمله به ژاپن.
حمله مغول به ژاپن
خب بریم به سال ۱۲۶۸ ، یعنی وقتی که قوبلای هیئتی را به به ژاپن میفرسته تا ازشون بخواد مطیع مغولها بشن.امپراطور و دربار شاید سازش میکردند، ولی هوجو توکیمونه، فرماندار نظامی ژاپن و شورای حکومتی او، تصمیم به مقاومت گرفتن و هیئت مغول را بدون پاسخ پس فرستادن و خودشان را آماده مبارزه کردند.مغول ها چند بار دیگه هم نماینده هایی رو فرستاده بودند اما ژاپنیها پاسخ درست و حسابی نمیدادن و عملا باج ندادن.شاید به خاطر این بود که نمیدونست مغول ها با دنیا چیکار کرده بودند.
آخه گفتیم که ژاپن یه جزیره بود و ارتباط زیادی با دنیای بیرون نداشت. به خاطر همین، برتری مغول ها، یا همون سلسله یوان چین رو قبول نمیکنن و آماده جنگ میشن.بالاخره حوصله مغول ها سر میره و تو سال ۱۲۷۴ با ۲۵ هزار سرباز مغول و کرهای، به سمت ژاپن حمله میکنند.این نکته رو هم میدونیم، مغول ها هر جا رو که می گرفتند، برای جنگ های بعدی، از سربازای همون منطقه استفاده میکردند و اینجوری همیشه ارتش شان را تقویت می کردند.پس وقتی پادشاهی گوریو یا همون کره را شکست میدن، برای جنگ با ژاپن، از سرباز های کره ای هم استفاده میکنند.
خلاصه اینکه بالاخره این جنگ، در شمال کیوشو ژاپن رخ میده.مغول ها خودشونو با کشتی ها به ژاپن می رسانند. ارتشی قوی و منظم که تجربه چندین جنگ را در سالهای اخیر داشتند. در مقابل ژاپنی که سالها بود هیچ دشمن خارجی نداشتند تا به ژاپن حمله کنه.کره که انقدر توان نداشت به ژاپن حمله کنه، و امپراطوری چین هم اونقدر جاه طلب نبود تا به ژاپن حمله کنه. پس ژاپن پس از سالها و قرنها، مورد تهاجم بیگانه ها قرار گرفته بود.
توی این جنگ، مغولها از باروت و منجنیق پرتاب مواد منفجره هم استفاده میکنند، موادی که ژاپنیها تا به حال ندیده بودند.با داشتن سواران و قلعه کوبها و منجنیقها، تنها مشکلی که مغولها داشتند، این بود که فضای کافی برای تحرک نداشتند و ژاپنی ها هم برای دفاع از وطن شون جانفشانی می کردند و طوری از کمان و شمشیر استفاده می کردند که تونستن روز اول رو تا اندازهای مقاومت کنند.
وقتی شب میشه، ژاپنی ها چند کیلومتر عقبنشینی میکنند و پشت سدها و دیوارهای دفاعی پناه میگیرن.طوفانی در حال شکلگیری بود و ناخداهای کره ای، به مغولها گفتند اگه طوفان بدتر بشه، کشتی ها دیگه نمیتونن تو ساحل پهلو بگیرن.فرماندههای مغول ها هم که از شبیخون ژاپنی ها در باد و بوران میترسیدن، دستور میدن تا سربازان وارد کشتیها بشن.برگشتن به کشتی ها همان و در هم شکسته شدن کشتی در طوفان همان.
این طوفان به موقع برای ژاپنی ها، و بد موقع برای مغول ها، کشتیهای زیادی رو با سرباز ها غرق میکنه.وقتی مغول های باقی ماندن بر می گردن و میرن، ژاپنی ها از فرصت استفاده می کنند و دیوار های دفاعی شون را ترمیم میکنن و منتظر حمله بعدی میمونن.اما این انتظار ۵ سال طول میکشه.در این مدت ژاپنی ها تعداد زیادی کشتی جنگی کوچک ساختن تا بتوانند روی آب هم با مغولها به جنگن.
اونا با تبلیغات تلاش میکردند تا وفاداری و فرمانبرداری ملاکان جز رو بیشتر کنند. اونا حتی تو این مدت برای خدایان شینتو دعا خوندن تا کمکشون کنه.راستی درباره دین و آیین شینتو که دین باستانی ژاپنی هاس، چقدر میدونید؟ واستون جذابه؟ به نظرتون نیازه در بارهاش ویدئویی بسازیم؟
وقتی مغول ها یه بار دیگه هیئتی را به دربار ژاپن می فرستند، این بار، ژاپنی ها آنها را اعدام میکنند و این نشون میده که چقدر مصمم شدند تا از خاکشون دفاع کنند.اما اینبار مغول ها با ارتش ۱۴۰ هزار نفره حمله میکنن. ارتشی که ۱۰۰ هزار نفر آنها، از جنوب چین بودند که تازه به دست مغولها افتاده بود.بالاخره مهاجمان در ساحل کیوشو پیاده میشن و جنگ سختی بین دو طرف در میگیره. دیوارهایی که ژاپنی ها ساخته بودن، خیلی به کمکشون اومد و کشتی های کوچک و پر تحرک شون هم آسیب زیادی به کشتی های مغول زدن.
نیروهای ژاپن دو ماه مقاومت کردند و اجازه پیشروی به مغول ها را ندادند، تا اینکه دوباره طوفانهای استوایی شروع میشه.طوفان هایی که، بادهایی با سرعت ۱۲۰ مایل در ساعت داشتن. دوباره این طوفان ها، کشتی ها و نیروهای مغول را در هم میشکنن و مغول ها و چینی هایی که تو ساحل مونده بودن هم گرفتار تیغ و شمشیر ژاپنی ها میشن.این پیروزی برای ژاپنی ها مثل یه معجزه بود. مغولها بعد از این شکست، دیگه به سمت ژاپن نیومدن. اما ژاپنی ها تا ۲۰ سال آماده باش بودند و هر آن منتظر برگشت مغولها.
این جنگها و تبعات بعدی اون، هزینههای سنگینی برای حکومت نظامی و خاندان شوگان داشت و باعث ضعیفتر شدن آنها شد.توی این ۲۰ سال بعدی که دستگاه حکومت خودش را آماده جنگ توی کیوشو نگه داشته بود، همش واسشون هزینه بود و مثل دوره های قبل نبود که با تصرف سرزمین های دیگه، بتونن به جنگجو هاشون پاداش بدن.
پس کمکم نارضایتی ها هم زیاد شد. مخصوصاً وقتی که سهم زیادی از پاداش ها به دیر ها میرسید. آخه این باور وجود داشت که بخاطر دعاها ژاپن تونسته بود توی این جنگها پیروز بشه، پس دیرها باید پول بیشتری میگرفتن!! چون ظاهرا تاثیر بیشتری توی پیروزی داشتن! با این افکار، به جنگجو ها و سرباز ها چیز زیادی نمی رسید.
بخاطر نارضایتیها، کمکم جنگ های داخلی شکل میگیره و در نهایت دوره شوگانی آشیکاگا از سال ۱۳۳۶ شروع میشه و تا ۱۵۷۳ به انتها میرسه. بعد از این هم آخرین دوره شوگانها تا سال ۱۸۶۸ ادامه پیدا میکنه که به دوره شوگان سالاری توکوگاوا معروف میشه.
حکومت تو این دورهها، همون حکومت فئودالی و حکومت خاندان های نظامی بود تا اینکه به دوره اصلاحات میجی میرسیم که بهتره توی ویدیو جداگانه راجع به صحبت کنیم.
اما درباره جنگ مغول ها و ژاپنی ها، گفتیم که اون دوتا طوفان معجزه آسا، کمک های بزرگی به فتح نشدن ژاپن کردن.ژاپنی ها، به این طوفانها، باد خدایان، یا باد الهی گفتند که به زبون خودشون میشه کامیکازه. این پیروزیها، انقدر روی مردم تاثیر داشت که این سرزمین مقدس را غیرقابل تصرف می دونستند، تا این که دیدیم تو جنگ جهانی دوم، چه بلایی سر ژاپن اومد.
درباره این لفظ کامیکازه، این نکته رو هم بگم که توی جنگ جهانی دوم، یک بار دیگه این لفظ کامیکازه بر سر زبان ها افتاد. توی اون زمان، وقتی دیگه نیروی دریایی ژاپن نمیتونست در برابر نیروی دریایی آمریکا کاری بکنه، و هواپیما های ژاپنی هم در مقابل هواپیماهای آمریکایی حرفی برای گفتن نداشتند،خلبانها، هواپیما را با کلی ماده منفجره و سوخت، به کشتیهای آمریکایی می کوبیدند و حملات انتحاری انجام می دادند که به این حملات انتحاری، کامیکازه میگفتند.
منابع:
تاریخ و فرهنگ ژاپن – اسکات مرتون – ترجمه مسعود رجب نیا
ژاپن چگونه ژاپن شد – دکتر میرباقر مدنی