رضا شاه
آرتور چسر میلسپو، متولد اول مارس ۱۸۸۳ است و ۷۲ سال سن ، در تاریخ ۲۴ سپتامبر ۱۹۵۵ هم فوت میکنه. تو سال ۱۹۱۲ دکترای اقتصاد میگیره و در دانشگاه های اقتصادی و سیاسی تدریس میکنه. اما چیزی که زندگی میلسپور رو واسه ما جالب میکنه تو سال ۱۹۲۲ اتفاق میفته. تو اون سال هیات نمایندگی ایران توی آمریکا، میلسپور رو برای سرو سامان دادن به امور اقتصادی کشور انتخاب و بعد استخدام میکنن. میلسپو ۵ سال تو ایران میمونه و با پایان قراردادش برمیگرده آمریکا و بعد از اون برای سروسامان دادن دارایی های کشور هائیتی، به مدت سه سال توی اون کشور مامور میشه.
از پایان سال ۱۹۲۹ دوباره به کارهای تدریس و پژوهش در دانشگاه ها مشغول میشه تا اینکه دوباره تو سال ۱۹۴۳ برای ماموریت دومش در ایران، به ایران میاد؛ اما اینبار خیلی زود شکست میخوره و برمیگرده. از میلسپو ۹ کتاب به یادگار مونده که خلاصه ای از دوتا کتاب اون، یعنی ماموریت آمریکایی ها در ایران و کتاب آمریکایی ها در ایران رو واستون گفتیم. کتابهایی که از منابع مهم برای پژوهش دربارهی تاریخ اقتصادی و اجتماعی قرن اخیر به حساب میان؛ چون نویسنده بالاترین مقام مالی و اقتصادی کشور بود و در جلسات هیات دولت حضور فعالی داشت. اما همیشه واسم سوال بوده که چرا اون موقع کسی رو از آمریکا آوردن و اونو (رئیس کل مالیه ایران) گذاشتن ! و اختیارات زیادی هم بهش دادن.
راستش یکی از دلایل این کار علاقهمندی دولت وقت به استخدام کارشناس مالی از آمریکا، تجربه خوبی بود که همکاری قبلی با اولین مستشار مالی آمریکا، یعنی مورگان شوستر داشتن. با اینکه مورگان شوستر فقط ۸ ماه و ۴ روز در ایران بود؛ اما رفتارش و اقدامات اثربخش اون باعث شده بود تا مردم و دولت ایران ، نظر مثبتی به شوسترو آمریکا پیدا کنن و آمریکا رو مثل روسیه و انگلستان استعمارگر و غاصب نمیدونستن.
شوستر بر خلاف مستشاران سابق بلژیکی و فرانسوی، خودش رو کارمند دولت ایران میدونست و سعی داشت حتی المقدور منافع مملکت رو حفظ کنه. اما روسها و انگلیسها با انتخاب یک آمریکایی در راس امور مالیه ایران، مخالفت میکنن و با تحت فشار قراردادن دولت، بالاخره شوستر رو از ایران اخراج میکنن. شوستر هم خاطرات خودش در ایران رو تو یه کتاب با عنوان اختناق ایران مینویسه که فکر کنم بهتره در یه قسمت جدا بهش بپردازیم.
خلاصه خوش خدمتی و درستکاری شوستر تو یاد ایرانیها میمونه و یازده سال بعد از خروج او از ایران، وقتی دولت میخواست از مستشاران خارجی کمک بگیره دوباره اول به سراغ شوستر میرن و از اون دعوت میکنن که به ایران بیاد ولی شوستر قبول نمیکنه و آرتور میلسپو رو معرفی میکنه. شوستر وقتی از ایران میره تو خاطراتش میگه؛ فرار ایرانیان از پرداخت مالیات، برای آنان بصورت یک عادت درآمده است و مجبور ساختنشان به ترک این عادت، آسان نخواهد بود و تا مسئلهی مالیات گیری دقیق در ایران حل نشود و در این مورد دقت لازم به عمل نیاید هیچ یک از مشکلات این کشور برطرف نخواهد شد.
-این صحبت ها رو کِی گفته بود؟ سال ۱۹۱۲ یعنی بیش از ۱۱۰ سال قبل! ۱۱ سال بعد با ورود میلسپو هم هنوز همین مشکل وجود داشت و الان هم هنوز با این مسئله سروکار داریم.اگه درست بخواهیم به قضیه نگاه کنیم، شوستر و میلسپو گام های موثر و خوبی برداشتن و خیلی از ایرادات رو اصلاح کردن ولی هنوز که هنوزه این بحث مالیات تو کشور حل نشده، نمیدونم یعنی ما توی این ۱۰۰ ساله واقعا نتونستیم کسیو تربیت کنیم که یکی از معضلات کشور رو حل کنه؟ نمیدونم واقعا چندسال برای حل این مسئله نیازه ؟ اما جالب اینجاست مشکلاتی که از گذشته موندن فقط بحث مالیات و امور مالی نیست.
میلسپو خیلی خوب شرایط آب و هوایی و جغرافیایی ایران رو توصیف میکنه؛ اون میگه که ایران کشور خشک و کم آبیه و مساله آب همیشه یک چالش بوده، چالشی که امروزه هم هنوز باهاش دست و پنچه نرم میکنیم و متاسفانه الان دیگه تبدیل به بحران شده. پس این مسالهی آب هم بحرانیه که سالهاست نتونستیم از پسش بربیایم.اما یه نکتهی دیگه اینه که میلسپو میگه ایرانیها خودشون به نابسامانیهای مالی و اداری دارن اقرار میکنن و چون افکار عمومی در ایران ذاتا نظری نسبت به درستکاری، نظم و ترتیب و صحت عمل ادارات ندارد، لذا کابینههای مختلف با قبضه کردن امور مالی هر چه خواسته اند بر سر مالیه مملکت آورده و آنرا بصورت مغشوش فعلی در آورده اند.در ادامه میگه که، طبقهی روشنفکر هم عقیده دارن که امور مالی مملکت باید از جنجال های سیاسی و غرض ورزی های شخصی دور باشن.
اما این مساله فکر کنم امروز به اون شدت نباشه.ولی میلسپو برای راه حل میگه این مشکلات رو میشه فقط با تغییرات بنیادی حل کرد. اما یه چیزی تو مطالبی که میلسپو میگه خیلی واسم جالب بود، میلسپو میگه: رجال کشور و تحصیلکرده ها، حتی اونهایی که تو دانشگاه های داخلی درس خوندن، عموما زبان فرانسه و انگلیسی رو خوب میدونن و مسلط حرف میزنن؛ مینویسن و ترجمه میکنن. اون میگه که تقریبا تمام ایرانی هایی که دارای مشاغل حساس اداری هستن این ویژگی هارو دارن.
حالا این بحث زبان رو نمیشه دقیق و با آمار بررسی کرد و فقط میشه بصورت شهودی اونو مقایسه کرد. اما یه نکتهی دیگه تو حرفهای میلسپو جلب توجه میکنه، اون میگه که راه اصلاح امور مالی و کشور به دست خود ایرانیها انجام میشه و اونا باید بخوان؛ ولی یک راه پیشرفت و توسعه رو آبادانی حمل و نقل میدونه و ۱۰۰ سال پیش این مساله رو میگه. حمل و نقلی که اگه اون موقع ماشین و قطار بود، الان هواپیما هم بهش اضافه شده و میبینیم که کشورهای منطقه با توسعه سیستم حمل و نقل هوایی، چطور رشد کردن.
تازه علاوه بر اون، میگه که ایران تاریخ و زیبایی های زیادی هم داره که میتونه برای گردشگری جذاب باشه.راهکارهایی که ۱۰۰ سال پیش یک خارجی گفته و هنوز ما نتونستیم بهشون عمل کنیم.البته منظورمون از این حرفها این نیست که هیچ کدوم از ایرانی ها این نکات رو نمیدونستن یا اولین بار میلسپو درباره شون صحبت کرده، بلکه هدف از گفتن این حرفها اینه که این مطالب اونقدر واضح بودن حتی یک خارجی که مدتی وارد کشور شده این مطالب رو فهمیده.
ولی به نظرم شاید مهم ترین ضعفی که میلسپو شناسای میکنه، ضعف در آمار و ارقام معتبره،تقریبا تمام آمار و ارقام معتبر رو میشد فقط تو اسناد بلژیکی هایی که سال ها تو ایران در گمرک و پست کارمیکردن پیدا کرد.بقیه ادارات و ارگانها هیچکدوم آمار درست و حسابی نداشتن.حتی بودجه کشور و درآمد ها و هزینه هاهم به درستی مشخص نبود.همین ضعف ها و کاستی ها کار میلسپو رو سخت تر هم میکرد اما متاسفانه همین الان هم مساله آمار یک مشکل باقی مونده و هنوز هم آمارهایی داریم که با اهداف سیاسی منتشر میشن یا حتی نمیشن.
میلسپو توی هر دوتا کتابش هم میگه که اگه قراره برای ایران کاری بکنیم، باید اول خوب اونو بشناسیم. اون عقیده داشت در هر کشوری، روحیات مردم، روابط اجتماعی و رشد سیاسی اونها، مهم ترین معرف وضع اقتصادی و اداره امور کشوره.
بخاطر همین حتی به جزئیات رفتار و کردار مردم دقت میکرده. میگه: قبل از اینکه به ایران بیاد؛ بارها توی آمریکا بهش گفته بودن که ایرانی ها مردمی شرقی هستن روحیاتشون با غربی ها کاملا متفاوته و درک این روحیات برای تازه واردین غربی، تقریبا ممکن نیست. خلاصه با همین دید وارد ایران شد. اما ریزبینانه به رفتارها دقت میکنه. اما قبل از اینکه بخواد از عادات و رفتارها صحبت کنه؛ میگه که اطلاعاتم ناقصه و ادعای مردم شناسی هم ندارم؛ اما لازم بود که یک نگرش سطحی و بررسی ظاهری بر اساس زمانی که دارم، روی مردم ایران داشته باشم.
با همین دید در جای جای کتابهاش از تجربیات شخصی خودش میگه.اون برای معرفی ایرانیها اینجوری شروع میکنه که ایرانی ها رو از نظر نژادی میشه پسرعموی خودمون دونست چون هستهی اصلی اونها از نژاد آریایی هاست. بعد اضافه میکنه؛ با اینکه املاک بزرگی در کشور وجود داره، اما ثروتها راکد موندن و مصرف پول مثل غرب نیست. توی ایران خبری از زندگی لوکس و تفریحات مغرب زمین مثل اپرا، تئاتر، رستوران، ورزشهای حرفهای و باشگاههای قایقرانی و تالار بورس نیست و ثروتمندان ایران، پولشون رو بصورت پارکها و خانههای زیبا، نوکران متعدد، سفرههای رنگین، اسبهای اصیل و مهمان نوازیها بصورت افراطی خرج میکنن. از مهمان نوازی ایرانیها بارها صحبت میکنه و میگه که مهمان با سلام و تکریم نوکران به خونه میاد و موقع خارج شدن از خونه هم صاحبخونه مهمون رو تا دم در یا تا قسمتی از راه برگشت همراهی میکنه.ایرانی ها رو موقع شناس و آداب دان میدونه.
چیزی که واسش جالب بود؛ اینه که در زبان ایرانی ها برای صحبت با زیر دست، هم رده و اشخاص بالاتر، کلمات مختلفی بکار میره.اما از اون مهم تر، میگه ایرانی ها همیشه دیگران رو برخودشون مقدم میدونن. میدونم فرصت نمیشه که تمام توصیفات میلسپو از ایران و ایرانی ها رو بگیم ولی واقعا نمیشه از بعضی از این توصیفات بگذریم. مثلا میلسپو میگه : رسم هدیه دادن و هدیه گرفتن یکی از مظاهر مهمان نوازی ایرانیهاست و اعضای هیات آمریکایی هم بارها هدایایی رو گرفتن.
میگه با اینکه مطمئن بودم بیشتر این هدیه ها حکم رشوه رو داشتن، اما نگرفتن هدیه بیادبی و اهانت محسوب میشد.رشوهای که هنوز که هنوزه ریشه کن نشده و یه معضل توی ادارههای کشوره.میلسپو میگه کم کاری و غیرفعال بودن و امروز و فردا کردن ایرانیها خیلی تاثربرانگیزه.یک ایرانی کارهاش رو به آرومی انجام میده و هیچ عجله ای در انجام وظایفش نداره. به فلسفه و ادبیات بیشتر علاقه داره تا وظایف شغلیاش. اغلب وقتش رو با صحبت دربارهی سیاست و مسائل شخصی تلف میکنه.
و در محیط کار زیاد به کارش فکر نمیکنه.توی ایران اگه قراره کنفرانسی ساعت ۴ آغاز بشه. رسما از ساعت ۵ و نیم شروع میشه. حس میهن پرستی و مسئولیت اجتماعی در اغلب ایرانی ها تکامل پیدا نکرده و بیشتر در مقابل خانواده یا قبیلهی خودشون احساس مسئولیت میکنن و بجز منافع خودشون و خونوادشون به چیز دیگه ای فکر نمیکنن.میلسپو میگه:در طول سال هزاران نفر میومدن وزارت مالیه و اغلب اونها هم یا تخفیف مالیاتی برای خودشون میخواستن یا برای برادر و پسر ، برادرزاده و قوم و خویشاشون.
متاسفانه بعضی از توصیفات میلسپو رو هنوز هم میتونیم توی جامعه و ادارات ببینیم.میلسپو میگه یکی از مهمترین معایب کارمندای ایرانی، تعلل و ناتوانایی اونها در مواجهه با مشکلات و در نهایت تصمیم گیریه. مساله ای که هنوز هم درگیرش هستیم.
تصمیمی که یک کارمند میتونه بگیره رو به رئیس حواله میده، رئیس به بالادستی، بالادستی به بالادستی خودش و گاهی گرفتن یه تصمیم ساده تا سطح استان و وزیر بالا میره. اون حتی به برگزاری جلسات بیهوده هم اشاره میکنه و میگه مسئولین مملکت خودشون در مساله رفع مسئولیت، استاد بودن .
همیشه برای انجام کارها کمیسیونی تشکیل میدن که به نتیجه نمیرسه و بعد یه کمیسیون و جلسه دیگه و جلسه دیگه و جلسه دیگه و در نهایت باز هم هیچ !یعنی مسئولین جلسه میگرفتن که آخرکار بگن تقصیر من نبوده که چنین اتفاقی افتاده.من تصمیم نگرفتم.تو جلسه به این نتیجه رسیده شد و از این دست بهونه هاکه در نهایت مسئولیت تصمیم رو بین شرکت کننده های جلسه تقسیم کنه. راستش نمیتونم با قطعیت و از روی عدد و آمار بگم که الان هم هنوز همینطوره، اما بارها برای خودم در ادارات ایران چنین شرایطی بوجود اومده که تو ذهنم حک شده که هنوز هم متاسفانه همین معضل رو توی ادارات ایران داریم. اگه اشتباه میکنم لطفا بهم بگید.
خلاصه میلسپو بعد از کلی مثال و صحبت از رفتارها میگه که وضع موجود بخاطر نارسایی وضع سیاسی و اداری ایرانه ، نه بعلت ناتوانایی ذاتی مردم. وقتی قانونی اصلا وجود نداشته باشه یا ضمانت اجرایی نداشته باشه، وقتی وزیر مجبور به خریدن مقام وزارت میشه؛ وقتی حقوق کارمندا کمتر از هزینهی زندگی اونهاست؛ وقتی وجدان عمومی و حس میهن پرستی فقط در حد حرفه ! این وضع مملکت اصلا تعجبی نداره! این شرایط هر جای دنیا هم بود باز هم همین وضعیت پیش میومد و در ادامه میگه: چون میدونم این شرایط قابل تغییر اند، تصمیم گرفتم که به مقابله با اون برم و کمک کنم تا ایران رشد کنه. ا
ما در این راه مخالفت ها و مقاومتهای زیادی هم وجود داشت. میلسپو و هیئت همراهش تونستن بعضی از مشکلات اداری و مالی کشور رو حل کنن؛ اما هنوز خیلی از مسائل باقی موندن. مسائلی که نمیدونم آیا صدسال دیگه هنوز هستن یا نه؟ ای کسی که صدسال دیگه داری این ویدیو رو نگاه میکنی، یعنی ای کسی که تو سال ۱۵۰۱ خورشیدی هستی؛ ما هنوز توی ایران رشوه و رانت و پارتی بازی داریم؟ هنوز تو امور مالی و اقتصادی شفافیت نداریم؟ هنوز آزادی بیان و مطبوعات نداریم؟ هنوز دموکراسی آزاد و خیلی چیزا نداریم؟
آیا تو اون سال این چیزها رو داریم و بهشون رسیدیم؟