تاریخ کنگو

کنگو بزرگترین تولیدکننده کبالت، دومین تولیدکننده الماس دنیا و بزرگترین تولیدکننده مس در آفریقاست که معادن اورانیوم، طلا، قلع و روی این کشور ثروت بسیار زیادی برای اونها داره. اما با اینحال کنگو یکی از فقیرترین کشورهای جهانه. چرا؟ چرا باید یه کشور با این همه ثروت درگیر جنگ داخلی و بی‌نظمی و هرج و مرج باشه و مردمش در فقر دست و پا بزنن؟ سؤالی که جوابش رو باید در تاریخ این کشور بگردیم...
مدت زمان ویدئو : 27:57
پخش ویدیو

جغرافیای جمهوری دموکراتیک کنگو

کشور جمهوری دموکراتیک کنگو که از حالا به بعد به اختصار بهش کنگو میگیم در مرکز آفریقا قرار داره و بعد از الجزایر دومین کشور بزرگ آفریقاست. بزرگتر از ایرانه درواقع اگه ایران و افغانستان رو کنار هم قرار بدیم تقریباً اندازه کنگو میشه. (سایت The True Size.com برای نشون دادن اندازه کشور). با جمعیت 96 میلیون نفره هم شانزدهمین کشور پرجمعیت جهان و چهارمین کشور پرجمعیت قاره آفریقاست. کنگو با کشورهای اوگاندا، رواندا، بروندی، تانزانیا،آنگولا، زامبیا، جمهوری کنگو، جمهوری آفریقای مرکزی و سودان جنوبی همسایه است و یک مرز باریکی هم با اقیانوس اطلس داره، اونهم از جاییکه رودخانه پرآب کنگو به اقیانوس اطلس میرسه.

رود کنگو بعد از رود نیل، طولانی‌ترین رودخانه آفریقاست و بعد از آن آمازون هم پرآب‌ترین رودخانه دنیا به حساب میاد. رودخانه‌ای با 4600 کیلومتر که سرتاسر این کشور رو طی میکنه و سهم مهمی در شکل‌گیری تمدن این منطقه داشته. طول این رودخانه قابل کشتیرانیه. چون در بعضی مناطق عرض این رودخانه به 25 کیلومتر هم میرسه پس آب اونجاها سرعت آرومی داره و میشه به راحتی کشتیرانی و قایق‌سواری هم انجام داد. اما در بعضی مناطق عرض رودخانه کم میشه و به چند صدمتر میرسه درنتیجه گردابهای مخوف و ترسناکی به‌وجود میاد که امکان کشتیرانی رو اونجاها ازبین میبره. درواقع رودخانه بعد از شهر کینشازا یعنی پایتخت کنگو کم‌عرض و غیرقابل کشتیرانی میشه. پس کالاهایی که از سرتاسر کشور با کشتی‌ها به کینشازا میان، بقیه مسیر رو باید با راه‌آهن یا کامیون تا یه بندر دیگه برن و بعد از اونجا دوباره با کشتی به آبهای آزاد برسن.

یه نکته جالب دیگه اینه که این رودخانه دوتا پایتخت، یعنی شهرهای کینشازا که گفتیم پایتخت جمهوری دموکراتیک کنگوِ و شهر برازاویل پایتخت جمهوری کنگو که مستعمره سابق فرانسه بوده رو از هم جدا کرده و به‌عبارتی این دو شهر یه‌جورایی نزدیکترین دو پایتخت جهان به هم هستن که فک‌کنم فقط 3-4 کیلومتر از هم فاصله دارن. اما کنگو، غنی‌ترین منابع جنگلی رو هم در اختیار داره و در مجموع بیش از 50 درصد کل جنگل‌های آفریقا رو در خودش جا داده. اما مهم‌تر از اینا منابع و معادن این کشوره. کنگو صاحب منابع بسیار زیادیه، منابع و ثروتی که همیشه جنگ و دعوا بر سر تصاحب اونها بوده. جنگ‌هایی که باعث کشته شدن میلیون‌ها نفر شده.

کنگو بزرگترین تولیدکننده کبالت، دومین تولیدکننده الماس دنیا و بزرگترین تولیدکننده مس در آفریقاست که معادن اورانیوم، طلا، قلع و روی این کشور ثروت بسیار زیادی برای اونها داره. اما با اینحال کنگو یکی از فقیرترین کشورهای جهانه. چرا؟ چرا باید یه کشور با این همه ثروت درگیر جنگ داخلی و بی‌نظمی و هرج و مرج باشه و مردمش در فقر دست و پا بزنن؟ سؤالی که جوابش رو باید در تاریخ این کشور بگردیم.

تاریخ کنگو

بیایم برگردیم اواخر قرن پونزده یا دقیق بگویم سال 1482 میلادی. سالی که اولین کشتی پرتغالی‌ها به سواحل کنگو رسید. وقتی پرتغالی‌ها به این منطقه رسیدن، با یک جامعه آفریقایی سازمان‌یافته و دارای پایتخت و نظام پادشاهی روبرو شدن. پادشاهی کهن کنگو، یعنی همون مکانی که پرتغالی‌ها اومده بودن، یه جایی بود نزدیک جمهوری دموکراتیک کنگوی امروزی و جمهوری کتگوی امروزی یا همون کنگوی براوازیل.

اصلا بخاطر همین پادشاهی، هر دو تا کشور هم اسم کنگو رو برای خودشون انتخاب کردن. این اروپاییهای بعداً یک تجارت پر سودی رو در این منطقه شروع کردن، یعنی تجارت برده. در صدها سال حداقل 4 میلیون برده از این سواحل برده شدن و همین تجارت برده در نهایت پادشاهی کنگورو از بین برد و اروپایی‌ها اونارو شکست دادن، پادشاهشون رو کشتن و نخبگان سیاسی رو هم از بین بردن. درواقع اونا فهمیده بودن که اگه شرایط هرج و مرج و آشفتگی وجود داشته باشه، جمع‌آوری برده راحت‌تر میشه. پس اون جامعه آفریقایی رو ازبین بردن تا به منافع و خواسته‌های خودشون برسن.

بعد از مدتی تلاش کردن تا وارد مناطق داخلی‌تر آفریقا و رود کنگو هم بشن اما نتونستن زیاد دور بشن. چون اگه خاطرتون باشه گفتیم که رودخانه کنگو بعد از شهر کینشازا و در کنگو انتهای مسیر سرعت بسیار زیادی داره و همین شدت آب باعث می‌شد تا اروپاییهایی که با قدرت کشتی‌هاشون تونسته بودن همه‌جا سرک بکشن، نتونن در امتداد رودخانه کنگو پیشروی کنن. درواقع شدت آب و آبشارهای بزرگ رودخانه کنگو اروپایی‌ها رو برای قرن‌ها از آفریقای مرکزی دور نگه داشت. در قرن‌های 18 و 19 توجه استعمارگران اروپایی مثل انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها به سرزمین‌های بکر آفریقا جلب شد. و کاشفان اروپایی راه‌های مختلفی رو برای نفوذ به اعماق این قاره رو امتحان کردن.

کشتی های اکتشافی

این کشتی‌های اکتشافی به هر جایی سرک میکشیدن و اون مناطق رو به نام پادشاه کشورشون سند میزدن. برای درک بهتر این موضوع این دو تا نقشه آفریقا رو مقایسه کنید. نقشه سال 1880 و 1913 قاره آفریقا (سرچ این جمله Comparison of Africa in the your 1880 and 1913) این نتیجه تقلا و تلاش کشورها برای گرفتن مستعمران بیشتر در آفریقاست. توی این نقشه مستعمرات فرانسه رو به رنگ سبز و مستعمرات بریتانیا رو به رنگ صورتی نشون دادن که در سرتاسر آفریقا پخش شدن اما با اونها کاری نداریم. چیزی که واسمون جلب توجه میکنه تنها یک رنگ بنفش در مرکز آفریقاست که اگه دقت کنیم نوشته متعلق به بلژیکه. یعنی بلژیکی که با 30 هزارکیلومتر مربع 137 امین کشور جهانه منطقه‌ای بیش از 80 برابر وسعت خودش رو در قلب آفریقا در اختیار داره یعنی سرزمین‌های جمهوری دموکراتیک کنگوی امروزی. اما این کشور کنگو چجوری به بلژیک رسید؟هنری مورتون استنلی یکی از کاوشگران ولزی که درخدمت بریتانیا بود به دنبال سرچشمه رودنیل از سمت زنگبار و شرق آفریقا وارد این قاره میشه. بااین جستجوها به دریاچه ویکتوریا و تانگانیکا و شعبه‌های شرقی رودخانه کنگو هم میرسه.

استنلی و رود نیل

وقتی استنلی متوجه عظمت و ثروتمندی سرزمین‌های اطراف رودخانه کنگو میشه، تلاش میکنه تا توجه استعمارگران انگلیسی رو برای کشف بیشتر و تصاحب اون جلب کنه. اما اون موقع بریتانیایی‌ها به این مساله علاقه‌ای نشون نمیدن و اینجوری میشه که استنلی به سمت لئوپولد دوم پادشاه بلژیک کشده میشه. پس استنلی طی سفری طولانی که داشت بالاخره در سال 1887 با طی کردن عرض آفریقا و گذر از رودخانه کنگو به شهر بوما (Boma) در غرب این قاره و در فاصله تقریبا صدکیلومتری دهانه رودخانه کنگو میرسه. نزدیک به 100 روز طول کشید تا استنلی از سواحل شرقی آفریقا به سواحل غربی برسه و مسیری رو به سمت مرکز آفریقا مشخص کرد که تابحال کسی انجام نداده بود. بعد از بی‌علاقگی بریتانیایی‌ها و علاقه پادشاه بلژیک، استنلی سرزمین‌های کشف شده خودش رو برای استعمار به لئوپولد واگذار میکنه و دوباره به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار پادشاه بلژیک راهی کنگو میشه.

لئوپولد و تصاحب سرزمین های اطراف رود نیل

استنلی با زرنگی و مهارت خودش و با استفاده از آشنایی‌های قبلی خودش با روسای قبایل، اونارو به سمت بلژیک می‌کشونه و قراردادهای دوستی به نام لئوپولد دوم رو با اونها میشده. اینجوری میشه که سرزمین‌های اطراف رود کنگو تبدیل به ملک شخصی لئوپولد میشه درواقع در کنفرانس برلین در سال 1885 ، دولت‌های بزرگ اروپایی موافت می‌کنن تا دولت کنگو میشه ملک شخصی پادشاه، در اون سالها لئوپولد با خشونت نام مردم رو مجبور به کار میکرد تا هزینه‌های سرمایه‌گذاری که برای کشف و نگهداری اونجا کرده بود رو دربیاره. خشونت بی‌اندازه اون اعتراضاتی رو به‌وجود آورد و در سال 1908 لئوپولد از ترس اینکه بعد از مرگش ملک شخصی‌اش به خانواده‌اش نرسه و از دست بلژیک بیرون بره، با تصویب پارلمان بلژیک کنگو تحت اداره دولت بلژیک قرار میگیره و رسماً مستعمره بلژیک میشه.

بعد از اون بود که یک منبع بزرگ مس در استان کاتانگا در کنگو کشف میشه و سود سرشماری رو نصیب انبار دولت بلژیک میکنه. مواد معدنی و معادن کنگو راه رو برای گسترش اقتضای اروپا هموار کرد. حتی در جنگ‌های جهانی اول و دوم هم این معادن بسیار اهمیت داشتن. مواد اولیه خیلی از گلوله‌ها در جنگ جهانی اول از کنگوی بلژیک تهیه می‌شد و اورانیوم‌های کشف شده در این کشور، در جنگ جهانی دوم هم در بمب‌های اتمی هیروشیما و ناکازاکی استفاده شدن. اما کنگو و مردمش بعد از سال 1908، یعنی بعد از اینکه زیر سلطه دولت بلژیک رفت، باز هم وضع خوبی نداشت.

شروع استقلال کنگو

کنگو تحت سلطه یکی از خشک‌ترین و عقب افتاده‌ترین رژیم‌های استعماری قرار داشت. شرکت‌های استعماری بزرگ، سود زیادی از منابع کسب میکردن. اگرچه این ثروت‌ها باعث به‌وجود اومدن شهرهای بزرگ و صنعتی شد، اما همچنان تبعیض‌های نژادی باعث آزار مردم بود. بعد از جنگ جهانی دوم بود که اعتراض‌ها بیشتر شد و زمزمه‌های ملی‌گرایی و آزادی شنیده شد. اواخر دهه پنجاه کنگویی‌ها به خیابون‌ها ریختن و مثل بقیه کشورهایی که یه روزی مستعمره بودن، استقلال خودشونو خواستن. استقلالی که قرار نبود به‌راحتی به‌دست بیارن. یکی از رهبران انقلاب شخصی بود به اسم پاتریس لومومبا. لومومبای جوونی که با قدرت بیان و تجزیه و تحلیلی که داشت کنگو رو به سمت استقلال هدایت میکرد. لومومبا در کتاب «میهن من، کنگو» عقاید خودش رو می‌نویسه (کتابی که بعد از مرگش چاپ میشه و حرف و حدیث‌های زیادی برای اصیل بودن یا نبودن اون همه به‌وجود اومد). با اینحال اون در کتاب میگه که کنگو

در این سالها برای استقلال کامل آماده نشده و عقیده داشت نباید سفیدپوستان به یکباره کنگو رو ترک کنن. اون حق داشت. چون در اون سالها بلژیکی‌ها اجازه نمی‌دادن هیچ کنگویی به‌مراتب و درجات بالا برسه. درواقع بلژیکی‌ها کنگو رو آماده استقلال نکرده بودن و هدفشون هم این نبود. با اینحال لومومبا با سخنرانی‌ها و مبارزاتی که داشت بالاخره موفق میشه تا کنگو رو به سمت استقلال رهبری کنه. اون هم نه یک کنگوی تجزیه شده و پر از قبایل خودمختار، بلکه تلاش میکرد تا کنگوی واحد و متحد رو به استقلال برسونه. کاری که واقعاً سخت بود.

چون گفتیم که کنگو کشور بزرگی بود که از چندین قبیله و نژاد و افکار مختلف تشکیل شده بود. علاوه بر اون بلژیکی‌ها و اروپایی‌ها و شرکت‌های استعماری هم دل‌خوشی از این افکار نداشتن. چون احتمال داشت کوهی از معدن و ثروت رو از دست بدن. به‌هرحال کنگویی‌ها در سال 1960 تونستن استقلال خودشون رو در مدت کوتاهی به‌دست بیارن. یعنی برخلاف بقیه مبارزات استقلال، اینا ظرف 2-3 سال تونستن مستقل بشن. درسته که بلژیکی‌ها استقلال اونارو بهشون دادن اما درواقع قصد نداشتن به این راحتی‌ها بیخیال این کوه ثروت بشن. اونا قصد نداشتن نفوذشون رو در کنگو از دست بدن و با اینکه کنگو مستقل شده بود ولی هنوز عملاً دولت و ارتش و اقتصاد توسط بلژیکی‌ها اداره می‌شد. پیش از مراسم روز استقلال کنگو از بلژیک، پاتریس لومومبا که حزبش برنده انتخابات پارلمانی شده بود، به‌عنوان نخست‌وزیر قانونی کنگو انتخاب میشه و در روز 30 ژوئن سال 1960 در روز جشن سخنرانی تاریخی رو انجام میده و امیدواره که بتونه کنگو رو به آزادی و اهدافش برسونه. اما خیلی زود مخالفت‌ها و هرج و مرج‌ها شروع شد.

استان کاتانگا که گفتیم پر از منابع و معادن هست، اعلام استقلال میکنه اونهم با حمایت بلژیکی‌ها. شخصی به اسم موسی چوبی در این استان خودش رو رئیس‌جمهور کاتانگا میخونه و به مقابله با لومومبا و دولت مرکزی بلند میشه. نیروهای بلژیکی هم به‌ظاهر برای آروم کردن شرایط و درواقع برای حمایت از جدایی‌طلبان به کنگو اومدن. لومومبایی که به صراحت به مقابله استعمار و بلژیک می‌پرداخت به دشمن اول استعمارگران تبدیل شده بود. پس بخاطر طرز فکر لومومبا آمریکا هم وارد داستان میشه و از ترس اینکه کنگو هم به سمت کمونیسم و شوروی بره دخالت میکنه. می‌دونید که دهه 1960 اوج سالهای جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بود و هرجا تحولی رخ میداد، اینها هم باید خودی نشون میدادن. بلوک غرب می‌ترسید کنگو با تمام معادنش سمت شوروی کشیده بشه. بخاطر همین تبلیغات گسترده‌ای علیه لومومبا شکل دادن. لومومبایی که بارها اعلام کرده بود کمونیست نیست.

مرگ لومومبا

اما قطعاً دشمن استعمار و امپریالیست بود. خلاصه در شرایط هرج و مرج به‌وجود آمده، لومومبا از سازمان ملل کمک میخواد. چون گفتیم که هنوز دولت نتونسته بود ارتش رو کاملا دست بگیره. حتی در بدنه دولت هم لومومبا مخالفینی داشت. بعد از یه مدت رئیس‌جمهور کنگو یعنی ژوزف – کاسا و وبو که بین سالهای 1960 تا 1965 رئیس‌جمهور این کشور بوده لومومبا رو عزل میکنه و لومومبا هم اینو نمی‌پذیره و تلاش میکنه با مراجعه به پارلمان رئیس‌جمهور رو از قدرت خلع کنه. درنهایت این بن‌بست سیاسی، توسط کودتای هوبوتو و با بازداشت لومومبا به پایان میرسه. بعد از دستگیری، اونو به استان کاتانگا و به شورش‌های تجزیه‌طلب که تحت حمایت بلژیکی‌ها بودن میفرستن و اونها هم بعد از شکنجه و ضرب و شتم، پاتریس لومومبا رهبر جنبش استقلال کنگو رو میکشن. قتلی که واکنش‌های وسیعی رو در سرتاسر دنیا به وجود میاره.

این قتل اعتبار سازمان ملل رو زیر سؤال میبره و خروشچف رهبر شوروی در نامه‌ای به نهرو رهبر هند از عملکرد سازمان ملل و شخص دبیر کل این سازمان به‌شدت انتقاد میکنه. اون میگه خیلی عجیبه، لومومبا از سازمان ملل دعوت میکنه که به کنگو برن و وقتی دبیر کل به کنگو سفر میکنه هم با موبوتو و هم با موسی چومبه. تجزیه‌طلب استان کاتانگا ملاقات میکنه اما به دیدن لومومبا رئیس دولت قانونی کنگو نرفت و حتی وقتی در زندان بوده، شکنجه میدید و سرنوشتش مشخص بود، دبیرکل سازمان ملل کنار کشید و سیاست عدم مداخله رو درپیش گرفت.

خروشپچف در این نامه سازمان ملل رو میکوبه و اونو یک سازمان بی‌طرف نمی‌دونه بلکه میگه ابزاری برای اهداف استعماری غربه. قتل لومومبا رهبر کنگو در خیلی از کشورها محکوم شد و خیلی از روزنامه‌ها در سرتاسر دنیا به اون پرداختن. اما خبر این قتل همزمان باعث رشد بورس بلژیک شد. واکنش بورس بلژیک به این خبر، واکنش مثبتی بود. درواقع بازار بلژیک با شنیدن این خبر انتظار سود و رشد داشت.

طبیعیم بود چون یکی از مخالفین و عواملی که اجازه کسب سود بیشتر بلژیک از کنگو رو گرفته بود از سر راه برداشته شده بود. اما جالبترین واکنش به این خبر در روزنامه دیلی اکسپرس لندن چاپ شد. این روزنامه مینویسه که دولت بلژیک رو متهم به قتل لومومبا میدونن و در سراسر دنیا علیه بلژیکی‌ها اجحاف میشه و حالا باید دولت انگلستان به کمک دولت بیچاره و مظلوم بلژیک بشتابه. بعد به دولت انگلستان توصیه میکنه که الان بهترین زمان برای حمایت و دفاع از متحد خودمون بلژیکه.

به‌هرحال، هیچ‌کدام از این واکنش‌ها و بیانیه‌ها و جبهه‌گیری‌ها لومومبارو زنده نکرد و بلژیک با کمک عوامل خودش تونست این سد محکم رو از سر راهش برداره. بعد از مرگ لومومبا، دوباره در‌گیری‌ها بین هواداران و مخالفان او جریان داشت. تا اینکه بالاخره موبوتو دوباره در سال 1965 کودتای نظامی انجام میده و اینبار خودش رو به‌عنوان رئیس‌جمهور معرفی میکنه. رئیس‌جمهوریکه 32 سال این پست رو نگه میداره و عملاً کنگو رو وارد دوران دیکتاتوری میکنه. جلو فعالیت بقیه احزاب رو میگیره و در دوره ریاست جمهوری‌اش کنگو رو به فنا میده.

با اینکه کنگو معادن و منابع زیادی داشت اما موبوتو از اون درآمدها برای بهبود وضعیت مردم و کشور خرج نکرده. اون کاخ‌های بزرگی برای خودش ساخت و جزو رهبران فاسد دنیا لقب گرفت. موبوتو در سال 1971 اسم کشور و رودخانه کنگو رو به زئیر تغییر داد تا مثلا یاد و خاطره استعمار رو پاک کنه. حتی زدن کراوات رو هم ممنوع کرد. اما مهم‌ترین ویژگی‌اش این بود که دشمن کمونیست و شوروی بود و به‌همین خاطر حمایت غربی‌ها و آمریکا رو نداشت. درواقع بخاطر شرایط جنگ سرد، آمریکا بیشتر از رژیم‌های اقتدارگرا در مقابل کمونیسم حمایت کرد و چشمش رو روی بقیه جنبه‌های حکومت موبوتو بست.

نحوه برخورد با مخالفان و مساله حقوق بشر و مسائلی از این قبیل این شرایط برای مردم کنگو باقی‌موند تا اینکه بالاخره جنگ سرد تموم و شوروی به‌ خاطره‌ها پیوست. تازه از اونجا به بعد حمایت غرب از موتوبو هم تموم شد. کم‌کم مخالفان موبوتو دست به اسلحه میشن و با حمایت کشورهای همسایه شرقی زئیر، مثل رواندا و اوگاندا و بوروندی جنگ اول کنگو در سال 1997 باعث سرنگونی و فرار موتوبو از کشور میشه و از همون تاریخ به بعد اسم کشور زئیر به جهوری دموکراتیک کنگو تغییر میکنه.

اما بعد از یکسال دوباره، آتش جنگ در کنگو شعله‌ور میشه و اینبار نیروهای 9 کشور آفریقایی و چندین گروه شبه‌نظامی از سال 98، 2003 جنگ دوم کنگو رو رقم میزنن این جنگ و تبعات و قحطی‌های اون چیزی بیش از 5 میلیون نفر رو به کام مرگ میبره که اونو مرگبارترین جنگ، بعد از جنگ جهانی دوم میدونن، از اون به بعد هم هنوز جنگ و درگیری و ناامنی در کنگو به‌طور کامل ازبین نرفته و هنوز بسیاری از گروه‌های شبه‌نظامی و مسلح در سرتاسر کنگو پخش هستن. درنتیجه جنگ خدمات‌رسانی به مردم، توزیع غذا و دارو مختل میشه و مردم هم نمی‌تونن به زمین‌هاشون برای کشاورزی دسترسی داشته باشن. تجاوز به عنف زیاد میشه و فرزند آن متولد شده از این تجاوزات، معمولاً در جامعه پذیرفته نمیشن. هرج و مرجی که بخاطر جنگ‌های کنگو به‌وجود اومد گروه‌های مسلح مثل قارچ رشد کردن و دولت هم توانایی مقابله و کنترل اونها رو نداره.

بخاطرهمین نیروهای سازمان ملل همچنان در این کشور حضور دارن تا به ارتش کنگو کمک کنن. اما درواقع چیزی که مورد نیاز مردم کنگو است، یک حکومت کارا، متحد و باثباته که بتونه امنیت رو در سرتاسر قلمرو برقرار کنه و از ثروت این کشور برای خود مردم خرج کنه اما هنوز کنگو فاصله داره تا به این نقطه برسه. کنگویی که با داشتن اون همه منابع باید یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا باشه. اما درحال حاضر یکی از فقیرترین کشورهاست و به‌نظر نمیرسه به این زودی‌ها هم بتونه خودش رو به بالای لیست کشوران ثروتمند برسونه.

این سرگذشت کنگو و مردم اون بود که مرور کردیم. این قسمت باعث شد تا به تاریخ بلژیک هم علاقه‌مند بشم لطفاً اگه کسی کتاب یا مقاله‌ای درباره تاریخ بلژیک داره ازطریق آیدی تلگرام واسمون بفرستید و فراموش هم نکنید که نظراتتون همچون انرژی و انگیزه میده برای ادامه این راه سخت و طاقت‌فرسا.

منابع:

1- پاتریس لومومبا – ترجمه جمشیدی – انتشارات گوتنبرگ 1341

2- میهن من کنگو – نوشته پاتریس لومومبا

3- زئیر – وزارت امور خارجه

4- مستند تاریخ کنگو

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *