انقلاب می‌جی ژاپن

انقلاب می‌جی ژاپن تو سال ۱۸۶۸ رخ میده، انقلابی که ویژگی های خاص و منحصر به فردی داره. انقلابی که پایه و اساس توسعه سریع و پیشرفت‌های ژاپن رو شکل میده و ژاپن را در مدتی کمتر از ۴۰ سال، به یکی از ابر قدرت ها تبدیل میکنه. معمولا توی بیشتر نوشته ها و کتاب های درسی، مطالب زیادی درباره انقلاب های بزرگ دنیا، مثل انقلاب فرانسه، انقلاب آمریکا روسیه و چین نوشته شده و به آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این انقلاب‌ها پرداخته شده اما خیلی کمتر درباره این دوره از ژاپن صحبت میشه که ما اینجا توی این قسمت، می‌خواهیم درباره اون سالها بیشتر بگیم.
مدت زمان ویدئو : 22:02
پخش ویدیو

شرایط ژاپن قبل از انقلاب

انقلاب می‌جی ژاپن تو سال ۱۸۶۸ رخ میده، انقلابی که ویژگی های خاص و منحصر به فردی داره.انقلابی که پایه و اساس توسعه سریع و پیشرفت‌های ژاپن رو شکل میده و ژاپن را در مدتی کمتر از ۴۰ سال، به یکی از ابر قدرت ها تبدیل میکنه.معمولا توی بیشتر نوشته ها و کتاب های درسی، مطالب زیادی درباره انقلاب های بزرگ دنیا، مثل انقلاب فرانسه، انقلاب آمریکا روسیه و چین نوشته شده و به آثار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این انقلاب‌ها پرداخته شده اما خیلی کمتر درباره این دوره از ژاپن صحبت میشه که ما اینجا توی این قسمت، می‌خواهیم درباره اون سالها بیشتر بگیم.

اما برای اینکه انقلاب رو بتونیم درک کنیم، باید اول شرایط ژاپن قبل از انقلاب رو بدونیم.اگه خاطرتون باشه، قبلا تو یه قسمت درباره دوره شوگان‌ها توی ژاپن به طور مفصل صحبت کردیم. گفتیم که توی این دوران امپراطور هنوز در راس قدرت بود ولی عملاً قدرت در دست خاندان های نظامی، که بهشون شوگان میگفتن، بود.این دوره شوگانیت، یا همون شوگان سالاری، همون دوره‌ایه که سامورایی ها به عنوان یک طبقه اجتماعی، ارج و قرب داشتند و برای فئودال‌ها می جنگیدند.توی آخرین دوره شوگان شالاری، قدرت دست خاندان توکوگاوا بود، یعنی بین سال‌های ۱۶۰۳ تا ۱۸۶۸ ، که دوران شوگان سالاری به پایان میرسه.

دوره انزوای ژاپن

اولین بار تو سال ۱۵۴۲ یک کشتی پرتغالی به سواحل ژاپن میرسه و یک سال بعد از ورود اولین کشتی، کشتی های پرتغالی بیشتری به سمت ژاپن حرکت می کنند.توی این سفرها، تفنگ و سلاح های آتشین به دست ژاپنی ها میوفته و ژاپنی ها خیلی سریع از روی این تفنگ ها برای خودشون ساختن.بعد تو سال ۱۵۴۹ کلیسای کاتولیک یک مبلغ مذهبی به ژاپن میفرسته تا دین مسیحیت رو توی ژاپن تبلیغ کنه.بعد از اون هم مبلغ های بیشتری از اسپانیا، هلند و انگلیس وارد جزایر ژاپن میشن.این مبلغ ها تو کارشون موفق بودن. اونا تعداد زیادی از ژاپنی ها رو مسیحی می کنند و تا سال ۱۵۸۲ ،  ۲۰۰ کلیسا در ژاپن ساخته میشه.

اما این دوستی و صمیمیت بین ژاپنی ها و اروپایی ها زیاد دوام نمیاره.تو سال ۱۵۸۸ با فشار کاهنان ژاپنی، فرمان منع تبلیغ مسیحیت در ژاپن صادر میشهو دستور داده میشه تا ظرف مدت ۲۰ روز،  مسیحی‌ها و خارجی ها از کشور خارج بشن.

حالا چرا این دستور صادر میشه؟راستش تو منابع مختلف، دلایل متفاوتی برای این کار گفته شده، یکی اینکه گاهی نو مسیحی‌های پرشور ژاپنی، تحت تاثیر دین جدیدشون، بت ها را در معابد باستانی میشکوندن و به آیین قدیمی بی احترامی می‌کردند.این مسئله باعث درگیری و دودستگی مردم می شد و به خاطر همین، حکومت با فشار کاهنان، تصمیم میگیره همه مبلغ های خارجی را اخراج کنه تا از نفاق و پراکندگی، و در نهایت شورش جلوگیری کنه.

اما روایت دیگه ای هم هست که میگه، یک کشتی اسپانیایی به خاطر طوفان و بدون اجازه قبلی، در یکی از بنادر ژاپن پهلو میگیره.مقامات ژاپنی اونو توقیف می کنند. کاپیتان کشتی که برای پس گرفتن کشتی تلاش می‌کرد، در حالت مستی، ژاپنی ها را از خشم امپراطور اسپانیا میترسونه و میگه که امپراتوری اسپانیا در سراسر دنیا، زمین‌ها و متصرفات زیادی داره.

وقتی ژاپنی ها می پرسند که امپراطور شما این همه زمین را از کجا به دست آورده؟کاپیتان هم میگه که، اول یک گروه از مبلغ های دینی می فرستیم، بعد نظامیان را برای حمایت مسیحی ها در برابر تجاوز و اذیت حاکمان محلی اعزام میکنیم، و بعد کم‌کم آنجا را تصرف می کنیم.

خب طبیعتا هر کسی باشه، با شنیدن این جملات کاری رو می‌کنه که حاکمان ژاپن کردن! با این وجود، شاید این روایت کمی ساده انگارانه باشه، ولی دلیل اخراج مبلغ های دینی، هرچی که بود، این کار اخراج، و بعد اعدام باقیمانده‌ها و ژاپنی‌های مسیحی، تا سالها با سختگیری پیگیری شد.

توی این سال ها، بیشتر خارجی ها از ژاپن  اخراج شدند و رسما از سال ۱۶۳۹ تا سال ۱۸۵۴ ،ژاپن دروازه های خودش رو کاملا میبنده و اجازه رفت و آمد به خارجی ها رو نمیده. فرمانده های نظامی ژاپن، برای نشان دادن قاطعیت در تصمیمشون مبنی بر قطع رابطه با خارج، تو سال ۱۶۴۰ ، تمام اعضای یک گروه سیاسی پرتغالی را اعدام کردند تا درس عبرتی برای بقیه بشه.

توی این مدت بیش از ۲۰۰ سال انزوا، فقط هلندی ها اجازه داشتن در تاریخ‌های معینی به یکی از بنادر ژاپن رفت و آمد داشته باشن.توی این دوران، حکومت، افکار و فرهنگ غربی را تهدید جدی برای ثبات و استقلال ژاپن میدونست.اما علاوه بر این، یک دلیل دیگه که حکومت توکوگاوا اصرار بر ادامه انزوای ژاپن داشت این بود که می ترسید فئودال ها وقتی با خارج ارتباط بگیرند، سلاح های آتش نظر قرار می‌گیرن  و برای حکومت آنها ایجاد مزاحمت می کنن.

پس ژاپن برای بیش از ۲۰۰ سال، کاملاً منزوی میشه، تا چه زمانی؟تا زمانی که آمریکا به زور این انزوا را در هر میشکنه.اما  قبل از اینکه نحوه باز شدن دروازه های ژاپن را بگیم، بهتره اول کمی از اثرات این دو قرن انزوا صحبت کنیم.

خیلی‌ها فکر می‌کنند که رشد توسعه اقتصادی ژاپن، از نیمه دوم قرن نوزدهم یا بعد از انقلاب می‌جی شروع شده. اما حوادث این سال های انزوا رو، میشه منشا و ریشه‌های رشد اقتصادی ژاپن دونست.

اگرچه این دو قرن انزوا باعث قطع شدن رابطه با خارج و عقب ماندن از تحولات و پیشرفت های علمی و فنی شد، اما از طرف دیگه این دوری از اروپایی‌ها باعث شد تا ژاپن در دام استعمار نیافته و اینجوری ژاپن تونست از نفوذ و مداخله و تفرقه افکنی غرب درامان بمونه و یکپارچگی خودش رو حفظ کنه.

ژاپن تونست آداب و رسوم، و زبان و فرهنگ مشترک، قوانین اجتماعی و به طور کلی، وحدت ملی خودش رو حفظ کنه. بجز این، انزوای طولانی ژاپن، ناخوداگاه سیاست‌ حمایت از صنایع بومی و داخلی را رشد داد.گرچه سرعت رشد صنایع پایین بود، اما تولیدات صنایع سنتی و دستی، جوابگوی نیازهای داخلی شد و تونست به رشد تدریجی و دائمی ادامه بده.اما این نکته را هم باید در نظر بگیریم که در این سالها، ژاپن اصلا شبیه یک کشور صنعتی نبود و بیشتر مردم در فقر زندگی می‌کردند.

خلاصه وضعیت ادامه داشت تا اینکه ناوگان آمریکایی به فرماندهی دریادار پری، ممنوعیت ورود به سواحل ژاپن را زیر پا گذاشت و در سال ۱۸۵۳ نزدیک سواحل ژاپن شد تا نامه رئیس جمهور آمریکا رو به شوگان بده.آمریکا می‌خواست ژاپن قرارداد تجاری ببنده. اما ژاپنی ها پاسخی به نماینده آمریکا نداده بودند و دریا دار پری هم تهدید کرد.اون گفت برای جواب دادن عجله نکنید، من میرم ولی سال بعد با نیروهای بیشتر میام و جواب می خوام.

بعد از رفتن نیروهای آمریکایی، ژاپنی ها دو دسته شدن. یه عده که، امپراطور و درباره هم جزو اونا بودند، مخالف هرگونه باج دادن به آمریکایی‌ها بودند و این کار رو ذلت و خواری می دونستند.و یک عده دیگه که، شوگان و بیشتر سیاستمدارا هم جزو اونا بودن، قدرت نظامی آمریکا را برتر می دانستن و مخالف جنگ بودند. این عده میدونستن، و شنیده بودند که چند سال قبل، انگلستان در طول جنگ تریاک، تو سال ۱۸۴۰ ، چه بلایی سر چین آورده.

پیروزی‌ غربی‌ها بر چین، قدرت و پیشرفته فوق العاده غرب را برای ژاپنی ها ثابت کرده بود. بنابراین ژاپنی‌ها تصمیم می‌گیرند به جای جنگ نابرابر و پذیرش شکست، نرمش نشون بدن و ضمن پذیرش برتری دشمن، از در دوستی وارد بشن تا بتونن با علوم و فنون پیشرفته آنها آشنا بشن.

البته این وسط بدون افرادی که دست به دعا شده بودند تا ناوگان آمریکایی هم، مثل ارتش مغول توسط معجزه طوفان از بین بره، ولی خوب ظاهرا دعاهای اون‌ها بی‌اثر بود و در نهایت ژاپنی‌ها بعد از برگشت ناوگان آمریکا، مجبور میشن شرایط پیشنهادی آمریکا را قبول کنن، شرایطی که کاملا یکطرفه و به نفع آمریکا بود. طبق این قرارداد، ژاپنی‌ها دو تا از بنادر کوچک خودشون رو در اختیار آمریکایی‌ها قرار میدن تا اونجا دست به تجارت بزنن و در عوض آمریکا هم به ژاپن حمله نمی‌کنه!

بعد از این اتفاق، کم‌کم پای بقیه کشورها هم به ژاپن باز میشه. اروپایی‌ها وارد کشور می‌شن و مردم با مشاهده خارجی ها که تابحال ندیده بودنشون، به وحشت می‌افتند و خودشان را در معرض خطر می‌بینند.اروپایی‌ها هم به ژاپن و مردم به دید برابر نگاه نمی‌کردن و نگاهی از بالا به پایین داشتن و این مساله هم برای مردم و هم برای حکومت آزاردهنده بود.کم‌کم مردم از دولت می‌خواهند که خارجی‌ها را اخراج کنن.

این وسط دوتا قبیله چوشو و ساتسوما از جنوب ژاپن، که هم با حکومت شوگان، اختلاف و دشمنی قدیمی داشتند، و هم از اول مخالف حضور بیگانه ها در ژاپن بودند، بین سال‌های ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۴ ،مخالفت خودشان را بیشتر می‌کنن.اعتراض‌ها و شورش‌ها بیشتر میشه و این وضع، باعث ضعیف تر شدن شوگان و از طرف دیگه، قدرت گرفتن امپراطور میشه.مردم و نیروهای مخالف بیگانه ها و شوگان، کم‌کم سمت امپراطور میان و متحد میشن.شعارهای امپراطور را تکریم کنید و اجنبی ها را بیرون کنید، تبدیل به شعارهای مردم توی اون سال‌ها شده بود.

سر همین قضیه، و حمایت‌هایی که از امپراطور شده بود، امپراطور تو سال ۱۸۶۲ ، طی فرمانی خطاب به شوگان میگه که تا تابستون سال بعد، بیگانه ها را باید از ژاپن اخراج کنی. اما شوگان به صورت شفاهی، به نماینده‌های کشورهای مختلف، توی ژاپن این اطمینان را می دهد که هیچ اقدامی در این زمینه نمیکنه.تا رسیدن روز موعد، عده‌ای از مخالفانِ بیگانه‌ها، دست به ترور اتباع خارجی زدن و در بعضی شهرها و بندرها، علیه بیگانه ها جنگ هایی صورت می گیره.

شوگان هم اونقدر قدرت نداشت که بتونه جلوی این حمله ها را بگیره.پس خود دولت های خارجی، به تلافی این حمله‌ها و ترور ها، بعضی از شهرها رو گلوله باران می کنند.جالبه، همون نیروهایی که با خارجی‌ها میجنگیدن، وقتی قدرت اونا رو میبینن، دوباره با یک نرمش، تغییر موضع می‌دن.

مثلاً در یک نمونه، کشتی های انگلیسی، شهر کاگوشیما، مرکز ساتسوما، یکی از همون خاندان های مخالف شوگان را بمباران می کنه، اما ساتسوما همون کشتی های جنگی انگلیس رو میخره و از نیروی دریایی انگلیس هم برای تربیت نیروهای خودش استفاده میکنه و اینجوری نبود که تا آخرین قطره بخوان با اونها بجنگن.

در نهایت جنگی بین نیروهای شوگون و مخالفین اون، تو سال ۱۸۶۸ رخ میده. توی این جنگ، مخالفین که از انگلیسی‌ها تجهیزات گرفته بودند پیروز میشن. البته از اون سمت هم، دولت فرانسه که برای توسعه نفوذش در ژاپن، با انگلیسی ها رقابت داشت، به شوگان برای اصلاح و تقویت ارتشش کمک میکنه. اما طبق معمول، انگلیسی‌ها سمت پیروز رو درست پیش‌بینی کرده بودن و اون سمتی قرار گرفتن.

خلاصه اینکه در سال‌های ۱۸۶۷ و ۶۸ ، آخرین شوگان از قدرت استعفا میده و دوره شوگان سالاری هم، بعد از ۷۰۰ سال از بین میره و قدرت امپراطور برمیگرده.امپراطور کومه میمیره و فرزند ۱۶ ساله‌ش، یعنی موتسو هیتو یا امپراتور می‌جی به امپراطوری میرسه و عصر می‌جی شروع میشه.

عصر می‌جی

می‌جی وقتی به قدرت میرسه، فقط ۱۶ سالش بود و طبیعتا یه فرد ۱۶ ساله قرار نیست به تنهایی کشور را متحول کنه. پس در واقع یه عده روشنفکر و متفکر بودن که با استفاده از قدرت و مقام امپراطور، به نام او، این اصلاحات اساسی را پایه‌ریزی کردند.اونها با تجزیه و تحلیل رویدادهای غرب و ترجمه آثار نویسنده های برگزیده اروپایی، افکار عمومی مردم را برای تغییر و تحول لازم آماده کردند.

این مردان می‌جی، همه یک هدف مشترک داشتند و اون هم، فداکاری برای سربلندی ژاپن بود.اونا به این نتیجه رسیده بودند که صنعت، تجارت و نیروی نظامی قوی، پایه‌های قدرت غرب هستند و به دانش و فناوری غرب، با احترام نگاه می کردند و سعی کردند،  با تقلید از آنها فاصله کشور خودشان با غرب را کمتر کنند.

روشنفکر های عهد میجی، برنامه اصلاحات خودشان رو با برقراری نظام استبدادی اجرا کردن، چون فکر میکردن در غیر این صورت، تحولات اقتصادی با سرعت لازم انجام نمیشه.اما استبداد نیاز به پشتوانه داشت تا اونو منطقی و مشروع و قانونی نشون بده. پس این مردان تلاش کردند تا دوباره به امپراطور اعتبار بدن و نقش خدایی و مقدس بودن اونو تقویت کردن.اونا برای این کار، از آیین شینتو که گفتیم مذهب ملی ژاپنی ها بود کمک گرفتند.

در نتیجه این اقدامات و تبلیغات، و با استفاده از اعتقادات مذهبی، اونا موفق شدند میهن پرستی و عشق به وطن را گسترش بدن. این دوره در واقع انقلاب بزرگ فرهنگی بود و تغییرات مهمی در مدت کوتاهی در این کشور به وجود آورد.در سایه این انقلاب بزرگ بود که ژاپن از یک کشور عقب مونده فئودالی، به یک کشور بزرگ صنعتی تبدیل شد.

اما یک نکته توی این دوره خیلی جالبه، یادتون هست که یکی از دلایل مخالفت‌ها و شورش‌ها حضور خارجی‌ها و قراردادهای اونا با حکومت شوگان بود. بعد از انقلاب و روی کار آمدن امپراتوری، مردان میجی در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید از غرب کمک بگیرن.شعار اجنبی ها را بیرون کنید، به شعار تمدن و روشنگری،  و شعار، کشور را ثروتمند و ارتش را نیرومند کنید تغییر کرده بود . پس ژاپنی ها دیگه با غرب مبارزه نکردند.آنها هیئت های زیادی را به سرتاسر دنیا فرستادند و مستشاران زیادی هم از کشورهای مختلف به کشورشان آوردن.

نیروی دریایی توسط بریتانیا تاسیس شد و نیروی زمینی توسط آلمانی ها و فرانسوی‌ها پایه ریزی شد.قوانین دادگاه‌ها و نظام های آموزشی کشور هم توسط آلمانی ها و فرانسوی ها و آمریکایی ها اصلاح شدن.این اخلاق انعطاف پذیری ژاپنی ها، واقعا خیلی خاص و استثناییه. اونا خیلی زود خودشان را با شرایط جدید وفق دادن. این اخلاق اونها،  بعد از جنگ جهانی دوم هم، یکبار دیگه خودش رو نشون داد و با آمریکایی‌ها که دو تا از شهر هاشون رو با بمب اتم نابود کرده بودن، از در دوستی وارد شدن.

شاید اوایل ناچار به پذیرش شرایط آمریکایی‌ها شدند ولی بعدا به نزدیک‌ترین شریک تجاری آمریکا تبدیل میشن. ژاپنی ها توی اون دوره، تصمیم گرفتند نظام های اجتماعی و سیاسی پیشین رو از بین ببرن، فئودالیسم لغو شد و طبقه های اجتماعی از بین رفت.به عنوان یک نمونه این نکته رو بگیم که سامورایی‌ها دیگه حق حمل شمشیر رو نداشتن و دیگه هیچ حقوق و مستمری هم نمی گرفتند.چون دیگه هیچ طبقه‌ای به اسم سامورایی وجود نداشت و اونا کارایی خودشونو از دست داده بودند.

این اقدامات باعث نارضایتی و در نهایت شورش سامورایی ها شد. شورشی که طی اون، چندین ماه با دولت مرکزی درگیر بودند تا در نهایت تو سال ۱۸۷۷ سرکوب شدن.اینارو میگیم که بدونید همه هم از این تغییرات راضی نبودند و مخالفت هایی هم وجود داشت. اما با همه این مخالفت‌ها، امپراتور می جی که دیگه پخته تر شده بود، دستور میده تا قانون اساسی ژاپن را تدوین کنند.بالاخره تو سال ۱۸۸۹ قانون اساسی نوشته میشه و پارلمان ژاپن هم راه میافته.

حالا واسه اینکه بتونیم کمی ژاپن اون دوران رو با ایران همون دوران مقایسه کنیم، بهتره بدونیم که ۱۸۸۹ میلادی، میشه ۱۲۶۷ خورشیدی، یعنی اواخر دوره ناصرالدین شاه که هنوز تازه زمزمه های مجلس و مشروطه و این صحبت‌ها بود.یعنی ایران و ژاپن، تقریباً همزمان با هم شروع کردن و حتی میتونیم بگیم امیرکبیر در اوایل دوره ناصرالدین شاه خیلی زودتر دست به اصلاحات زد و حالا بعد از تقریبا ۱۳۰ سال، می توانیم تفاوت ها را ببینیم.

یک نکته دیگه درباره ایران و ژاپن بگم و برگردیم به خود موضوع ژاپن. وقتی اتابک امین السلطان، سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵ ، یعنی همزمان با جنگ ژاپن و روسیه به ژاپن میره و از آنجا دیدن میکنه، میگه که؛ ژاپن با قدم جدی که در راه تعالی نهاده، افتخار ممالک آسیا است.  و تقریبا از همان موقع، ژاپن یکی از الگوهای پیشرفت برای جامعه روشنفکر و سیاستمدارهای ایرانی بوده و فکر می کنم هنوز هم باشه و نمیدونم دقیقا تاکی هم قرار الگو بمونه.

ژاپن اونقدر پیشرفت کرده بود که دیگه می خواست وارد بازی های بین المللی بشه. تو سال ۱۸۸۶ ژاپن به زور با کره ارتباط میگیره. همون کاری که آمریکا با ژاپن کرد و ژاپن را مجبور به برقراری ارتباط کرده بود، این بار ژاپن به زور با کره روابط سیاسی و اقتصادی برقرار می کنه. کم کم نفوذ ژاپن توی کره بیشتر میشه وبا این شرایط، چین احساس خطر می‌کنه.

کره ای که حیاط خلوت چین بود، حالا دیگه تحت نفوذ ژاپن شده بود و این شرایط درنهایت، باعث جنگ بین چین و ژاپن میشه. ژاپن این جنگ پیروز میشه، کره مستقل میشه و جزیره تایوان هم به ژاپن میرسه. این پیروزی به ژاپن اعتماد به نفس میده و تو سال ۱۹۰۴ ژاپنی‌ها به ناوگان روسیه در بندر پورت آرتور حمله می‌کنند.این حمله سرآغاز جنگ دو ساله بین روسیه و ژاپن میشه. جنگی که توی اون، برای اولین بار در تاریخ معاصر، یک کشور آسیایی بر یک قدرت اروپایی پیروز میشه.

ژاپن بعد از چین، حالا روسیه رو هم شکست داده بود و این قدرت گیری اونا، باعث دلهره آمریکا و بقیه قدرت‌ها میشه. پس بعد از این جنگ، با میانجیگری روزولت رئیس جمهور آمریکا، پیمان صلحی بین دو کشور بسته میشه که بر اساس اون، کره تحت الحمایه ژاپن میشه و روسیه هم دیگه حق دخالت در آنجا رو نداره. البته پنج سال بعد، ژاپن، کره را ضمیمه خاک خودش میکنه و تا سال ۱۹۴۵ بخشی از ژاپن میمونه.

تصرف کره از جمله آخرین اقدامات نظامی دوران میجی بود. دورانی که با ضعف و ناتوانی شروع شد و با قدرت و توانایی به پایان رسید.امپراطوری میجی در سال ۱۹۱۲ و پیش از شروع جنگ جهانی اول از دنیا میره و اینجوری دوران میجی به پایان میرسه. بعد از این دوران ژاپن دوتا جنگ جهانی رو از سر میگذرونه، دو تا بمب اتم میخوره و باز دوباره بلند میشه و رشد میکنه.

 

 

منابع:

تاریخ و فرهنگ ژاپن – اسکات مرتون – ترجمه مسعود رجب نیا

ژاپن چگونه ژاپن شد – دکتر میرباقر مدنی

مقاله تاریخ ژاپن و انقلاب میجی – دکتر عطاالله حسنی

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *