اگر آلمان و ایران متحد میشدن

ما توی این ویدیو میخواهیم از یک طرف فعالیت‌های آلمان رو در  ایران ، در دوره‌ی جنگ جهانی اول بررسی کنیم و از طرف دیگه سیاست‌ خارجی فرانسه در مقابل تحولات ایران رو مرور کنیم.
مدت زمان ویدئو : 28:31
پخش ویدیو

خلاصه جنگ

درباره‌ی جنگ جهانی اول و تاثیر اون روی ایران زیاد شنیدیم.درباره‌ی طرفین جنگ، نتایج جنگ و دلایل شکل گیری اون هم قبلا صحبت کردیم.میدونیم که در اون سالها روسیه و انگلستان و عثمانی بخش‌هایی از ایران رو اشغال کردن و هر کدوم از این کشورها سیاست‌هایی رو توی ایران دنبال میکردن که کم و بیش درباره شون شنیدیم و میدونیم.

حتی تو کتابهای تاریخ مدارس هم این مسائل اشاره شدن. اما مباحثی از جنگ جهانی اول وجود داره که کمتر درباره شون شنیدیم یا لااقل اینکه من خودم کمتر شنیده بودم و کمتر میدونستم.نکاتی مثل سیاست‌های آلمان و فرانسه در ایران! سیاست‌هایی که اگه عملی میشدن شاید مسیر جنگ رو تغییر میدادن.

پس ما توی این ویدیو میخواهیم از یک طرف فعالیت‌های آلمان رو در  ایران ، در دوره‌ی جنگ جهانی اول بررسی کنیم و از طرف دیگه سیاست‌ خارجی فرانسه در مقابل تحولات ایران رو مرور کنیم. منبع این ویدیو هم کتاب آلمانی‌ها در ایرانه که بر اساس منابع منتشر شده از وزارت امور خارجه فرانسه نوشته شده. تا قبل از انتشار این گزارش ها پژوهشگران فکر میکردن که فرانسه در ایران در دوره‌ی جنگ جهانی اول هیچ نقشی نداشته، اما مشخص میشه که دیپلماسی فرانسه در اون دوران بیشتر از اون چیزی بوده که تصور میشده؛ پس واسه اینکه این دیپلماسی و تاثیر فرانسه رو بهتر درک کنیم بهتره کمی در تاریخ عقب‌تر بریم.

اهمیت ایران برای فرانسه

تو سال ۱۸۰۰ ناپلئون بناپارت فرانسوی به تزار پل یکم امپراتوری روسیه پیشنهاد جسورانه ای میده! اون پیشنهاد میده برای کم کردن قدرت انگلستان با آسیب زدن به اون از طریق ایران به هندوستان تحت سلطه انگلستان حمله کنن.این طرح اونقدر وسوسه کننده بود که آلمانی ها هم پیش از جنگ جهانی اول بهش فکر میکنن و انگلیس همیشه از این مسئله نگران بوده.

از اون سمت انگلستان از امپراتوری روسیه هم میترسید و همیشه این ترس رو با خودش داشت که اگه آلمان یعنی آلمانی که تازه قدرت گرفته بود و رشد سریعی داشت، با روسیه متحد بشن و بخوان علیه انگلستان کاری بکنن. شرایط برای انگلیسی ها سخت میشه! بخاطر همین در سال ۱۹۰۷ قرارداد سن پترزبورگ رو باهم امضا میکنن که بر اساس اون ایران رو بین خودشون تقسیم میکنن، شمال به روس‌ها میرسه، جنوب به انگلیسی ها و مرکز هم یک منطقه‌ی بی طرف باقی می‌مونه.

اما از همین قرارداد هم میشه نقش و ردپای فرانسوی ها رو دنبال کرد. فرانسوی ها در ۱۸۹۴ با روسیه عهدنامه اتحاد بسته بودن و عهدنامه اتحادی هم در سال ۱۹۰۳ با انگلستان امضا کرده بودن. منافع فرانسه هم ایجاب میکرد که بین دو قدرت روسیه و انگلستان آشتی برقرار باشه . پس تلاش میکنه تا دو متحدش باهمدیگه به تفاهم برسن. تفاهم سه جانبه‌ای بین فرانسه انگلستان و روسیه که مسئولان آلمانی از این اتحاد با کلمه محاصره یاد میکنن و اونو به منزله محاصره‌ی کامل آلمان میدونن.

فرانسوی ها حتی حاضر بودن هدف‌های خودشون در ایران رو رها کنن تا این شرایط؛ یعنی اتحاد انگلستان و روسیه بهم نخوره! اما چرا این مسئله اینقدر واسه فرانسه مهم بود؟

مسئله اول این بود که اگه آلمان میتونست با نفوذش رهبری شورش ضد استعماری مسلمانان در خاورمیانه رو به دست بگیره بدون شک فرانسه باید نگران تاثیر اون رو اتباع مسلمانان خودش میشد. از اون گذشته؛ با نفوذ آلمانی‌ها حتی موضع فرانسه در خاک ایران رو هم در معرض خطر میذاشت. اگر متون تاریخی یا سرگذشت سیاستمدارانِ یکی دو قرن اخیر رو بخونیم.

همیشه با این جمله ها روبرو میشیم که سیاستمداران یا افراد با سواد جامعه اکثرا به زبان فرانسه هم مسلط بودن، یعنی فرانسه از لحاظ فرهنگی هم در ایران نفوذ داشت و حضور آلمان میتونست این نفوذ رو هم کمتر کنه. اما از همه‌ی اینها مهم تر این بود که اگه آلمانی ها وارد ایران میشدن، یا نفوذشون بیشتر میشد؛ انگلستان مجبور میشد برای مقابله با این تهدید نیروهای خودش رو به هند و خاورمیانه ببره! نیروهایی که در صورت بروز جنگ، فرانسه به حضور اونها در اروپا بیشتر احتیاج داشت.

چون این فرانسه است که همسایه دیوار به دیوار آلمان بود و برای مقابله با اون احتیاج داشت که از کمک نیروهای انگلیسی استفاده کنه .نگرانی که دیدیم همچین بی مورد هم نبود و جنگ جهانی دوم فرانسه توسط آلمان اشغال شد. اما انگلستان اشغال نشد. خلاصه بخاطر این مسائل، ایران و نفوذ آلمانی ها در این منطقه برای فرانسه بسیار اهمیت داشت.

آلمانی ها در ایران

حالا برسیم به فعالیت آلمانی ها در ایران موقع جنگ جهانی اول، وقتی عثمانی و آلمان در سال ۱۹۱۴ قرارداد اتحاد باهم میبندن، عثمانی‌ها تصمیم میگیرن تا یک هیئت از راه ایران به افغانستان بفرستن تا با امیرحبیبالله خان پادشاه افغانستان، مذاکره کنه، هدف اصلی هم این بود که افغانستان رو به جهاد علیه انگلیسی ها در هندوستان ترغیب کنه . عثمانی ها واسه اینکار تصمیم داشتن چندتا افسر آلمانی هم همراهشون باشن تا این هئیت اعتبار بیشتری پیدا کنه.

از اونجایی که آلمانی ها هم همین نقشه رو داشتن از این پیشنهاد استقبال میکنن. آلمان دوتا گروه برای فرستادن به ایران آماده میکنه که گروه اول با نیت  همراهی عثمانی ها در ملاقات با پادشاه افغانستان در ۶ سپتامبر ۱۹۱۴ وارد بغداد میشه. سرپرست این گروه کی بود؟ ویلهم واسموس که قبلا کنسول آلمان توی بوشهر بود! فعلا این اسم واسموس رو توی ذهنتون داشته باشید تا دوباره برگردیم سراغش.

اما چند روز بعد یه هئیت آلمانی دیگه به ایران فرستاده میشه؛ که اولین هدفشون منهدم کردن تاسیسات نفتی شرکت نفت انگلیس و ایران بود. شرکتی که سوخت جنگ افزارهای انگلیس رو تامین میکرد. هدف بعدی این گروه آلمانی تبلیغ علیه متفقین، مخصوصا پیش مراجع مذهبی شیعه بود تا علیه انگلیسی ها اعلام جهاد کنن. اون اوایل از طرف بعضی از سیاستمداران ایرانی، مخصوصا اونایی که خارج از ایران بودن، پیشنهادهایی برای اتحاد با آلمانی ها مطرح میشه.

مثلا شاهزاده سالارالدوله، برادر محمدعلی شاه مخلوع، که در سوئیس تبعید بود، پیشنهاد میکنه به رهبری او و با حمایت آلمانی‌ها یک جنبش آزادی بخش راه بندازه. یا سفیر ایران در استانبول بصورت محرمانه پیشنهاد اتحاد ایران و آلمان رو به نماینده آلمان میده. حتی در بروکسل هم به آلمانی‌ها پیشنهاد میشه تا آلمان با حمایت از یک گروه داوطلب، یک شورش عمومی در ایران راه بندازه و اینجوری جلوی نفوذ انگلستان و روسیه رو بگیرن.

اما وزارت امور خارجه آلمان هنوز در مورد طرح اتحاد دو کشور شک داشت و احتیاط میکرد. اون دو هیئتی که آلمانی ها برای ماموریت در ایران فرستاده بودن، در ژانویه ۱۹۱۵ در بغداد به هم میرسن اما از همون اول اختلافات بین این هیئت‌ها پیش میاد. اختلافات هم بیشتر در مورد صلاحیت‌ها و اختیارات افراد یا به عبارتی بر سر سرپرستی یا رهبری هیئت آلمانی بود! در مرحله بالاتر، این اختلاف بین وزارت امور خارجه آلمان و ستاد کل ارتش هم وجود داشت و هر کدوم میخواست خودش رهبر این ماموریت در ایران باشه! سر همین اختلافات بود که واسموس این هیئت رو ترک میکنه و تنهایی به جنوب ایران میره!

اما از طرف دیگه بین عثمانی‌ها و آلمانی‌ها هم اختلاف بوجود میاد. عثمانی ها کشورهای مسلمان رو حیطه‌ی عمل خودشون میدونستن و از استقلال عمل نسبی آلمانی‌ها ناراضی بودن و در نهایت این اختلافات باعث میشه تا آلمانی‌ها هیئتی رو به همراه عثمانی ها برای رسیدن به افغانستان نفرستن و خودشون به تنهایی این کار و انجام بدن! اما واسه اینکه بتونن به کابل برسن، باید می‌تونستن در ایران پایگاه‌هایی رو داشته باشن.

همزمان با این فعالیت ها، آلمانی‌ها یک کمیته‌ی ایرانی از سیاستمداران ایرانی، مخصوصا دموکرات های تبعیدی که با انگلیس و روس دشمنی داشتن؛ توی برلین تشکیل میدن! کمیته ای که هدفش تبلیغ علیه متفقین و به نفع آلمان در بین ایرانیان بود. در گام بعدی هم این افراد باید در تشکیل حکومت آماده اتحاد با آلمان تلاش میکردن.

در بهار ۱۹۱۵ هیئت آلمانی تصمیم میگیره از مسیر کرمانشاه، دولت آباد، اصفهان، یزد ، کرمان و بلوچستان و هرات به کابل بره! بخاطر همین قبلش سه دسته پیشقراول به منطقه میفرسته؛ بیشتر مردم و مسئولین ایرانی از هرسه گروه پیشقراول در شهرهای مختلف استقبال میکنن که این مساله آلمانی‌ها رو خیلی امیدوار میکنه.

این مسئله باعث میشه تا هیئت اصلی از بغداد به کرمانشاه بیان و مورد استقبال قرار بگیرن! قبل از حضور آلمانی ها کنسول های انگلیس و روسیه شهر رو ترک کرده بودن بعد از کرمانشاه، وزیر مختار آلمان با بخشی از افراد به تهران میرن و بقیه هیئت به سمت اصفهان حرکت میکنن. اما هنوز هم آلمان شک داشت که باید رسما با ایران اتحاد ببنده یا اینکه نباید عجله کنه! فکر کنم قبل از ادامه داستان بهتره کمی شرایط رو مرور کنیم و ببینیم چرا سیاستمداران آلمان و ایران هنوز شک داشتن! با اینکه وزیر مختار آلمان وارد تهران شده بود؛ اما هنوز برنامه دیپلماتیک برلین برای ایران کاملا روشن نبود. مشخص نبود هدف اصلی فعالیت‌های آلمان، تحت پوشش قرار دادن هیئت اعزامی به افغانستانه! یا خود ایران هدف واقعیه این برنامه‌هاست!

بجز این المانی‌ها مشکلات زیادی توی ایران داشتن! اونا نتونسته بودن به وعده هاشون درباره‌ی پشتیبانی از ایران عمل کنن به خاطر همین کم کم اعتبار خودشون رو از دست میدادن . مراجع مذهبی تمایلی به اعلام جهاد نداشتن و وجهه المان پیش ایرانی ها بخاطر اتحادشان با عثمانی‌ها ، آسیب پذیر بود و اقدامات عثمانی‌ها در ایالات مرزی ایران هم، بدبینی به آلمانی‌ها رو بیشتر میکرد.

اما همه چیز هم اینقدر بد نبود و شرایط امیدوار کننده ‌ای هم وجود داشت. سفر وزیر مختار و استقبال خیلی خوب از پیشقراولان، نشان از پشتیبانی مردم داشت. همکاری با افسران ژاندارمری هم دلگرم کننده بود. همچنین آلمانیها بخاطر تلاش‌های کمیته ایرانی به همکاری با ملی گراهای ایرانی امیدوار بودن. پس تلاش میکردن که عثمانی ها رو متقاعد کنن تا با کارهاشون احساسات ملی ایرانی ها رو تحریک نکنن و همچنین تلاش میکردن تا دوستانی رو در بین سیاستمداران و مقامات بالا و همچنین سرکردگان محلی، مخصوصا در بین عشایر پیدا کنن.

البته اونا باید نظر مساعد شاه قاجار، یعنی احمدشاه رو هم جلب میکردن. در نهایت بخاطر همین شرایط برنامه ای که برلین برای ایران انتخاب کرد این بود که محتاطانه زمینه‌ی محلی رو آماده کنه و هیچ عجله ای در اتحاد با ایران و آغاز جنگ در ایران نداشته باشه! در همون سالها ایران هم پر از هرج و مرج و آشفتگی بود و رئیس الوزرا یا نخست وزیر دولت فقط چندماه در پست خودشون میموندن.[تصویر پیج ویکی پدیا؛ فهرست نخست وزیران ایران_ تصاویر بین سالهای ۱۲۹۳ تا ۱۲۹۷]

استقرار نیروهای آلمانی در سراسر ایران در تابستان ۱۹۱۵

در تابستان ۱۹۱۵، آلمانی ها اصفهان رو پایگاه محکمی برای خودشون ساخته بودن و بین مردم و روحانیون و دموکرات ها جایگاه خوبی داشتن و حتی بین سران قبایل قشقایی و بختیاری هم حضور داشتن. در کرمانشاه و همدان هم حضور پررنگی داشتن و تا یزد و کرمان هم رسیده بودن. اما از همه اینها مهم تر فعالیت های واسموس در جنوب ایران بود . واسموس تونسته بود بین بوشهری ها و جنوبی ها اعتبار خوبی کسب کنه .اون تونسته بود مردم بوشهر و مناطق دشتستان و تنگستان رو علیه انگلیسی ها تحریک کنه و نقش مهمی در ایجاد درگیری بین تنگستانی ها و انگلیسی ها داشت .

به واسموس بخاطر فعالیت ها و تاثیری که در بوشهر و جنوب ایران داشت لورنس آلمانی هم میگن. مثل لورنس عربستان که احتمالا داستانش رو شنیدید.راستش کارهای ویلهلم واسموس و شخصیتی که داشت خیلی جذابه و فکر میکنم بشه در یک قسمت جداگانه بهش پرداخت؛اما تا وقتی بطور جامع درباره ش صحبت کنیم توی اینستاگرام کانال به آدرسِ historygateir   و همچنین سایت کانال به آدرس historygate.ir توضیحات تکمیلی رو درباره ش بخونید.

بگذریم خبرهایی که از اروپا و جنگ المان میرسید باعث میشه تا مستوفی الممالک نخست وزیر جدید ایران در سال ۱۹۱۵ خیلی محتاطانه درباره امکان امضای قرارداد بین آلمان و ایران وارد مذاکره میشه. این اقدام از طرف ایران فرصتی برای آلمانی ها بود بخاطر همین برلین به پرنس هانریش فُن رویس سفیر خودش دستور میده تا یک قرارداد رسمی برای اتحاد ایران و امپراتوری آلمان امضا بشه.

ولی مساله تضمین تمامیت اراضی و استقلال کامل ایران از جانب آلمان ، مواردی بودند که حکومت ایران روی آنها پافشاری داشت؛ و بخاطر همین امضای قرارداد مرتبا به تعویق میفتاد ‌ از نظر آلمانی ها، برقراری اتحاد بین آلمان و ایران رو باید بقیه متحدان آلمان، یعنی اتریش مجارستان و همچنین امپراتوری عثمانی هم تایید میکردن. دولت اتریش_مجارستان هیچ مشکلی نداشت و حتی حاضر بود تا بخشی از هزینه های این اتحاد رو پرداخت کنه. اونطرف عثمانی ها هم اعلام کرده بودن که تمامیت اراضی و استقلال کامل ایران رو تضمین میکنن.

اما از آلمان خواسته بودن که برتری عثمانی ها در منطقه رو بپذیرن و توقع داشتن بعد از ورود  ایران به جنگ، فرماندهی عملیات جنگی در منطقه با افسران عثمانی باشه! اما بخاطر بدگمانی ایرانی ها نسبت به افسران عثمانی در کشور؛ بیشتر مایل بودن تا خود آلمانی ها عملیات جنگی رو رهبری کنن؛ در همین حین و در بین کشمکش ها، روس ها و انگلیسی ها هم بیکار ننشستن! اونا که تحرکات آلمانی هارو حس کرده بودن؛شروع به مقاومت و کارشکنی میکنن. البته این وسط فرانسه و دستگاه دیپلماتیک اون در ایران هم به کمک انگلیسی ها و روس ها میاد! فرانسه ای که گفتیم تا قبل از انتشار اسناد محرمانه و مکاتبات مربوط به اون دوران؛ تصور می‌شد در ایران کاملا منفعل بوده!

راستش توی کتاب تقریبا صد صفحه از مکاتبات و استراتژی های فرانسه گفته شده. اقداماتی که فرانسه برای بی اثر کردن فعالیت های آلمانی ها انجام میدن. مثلا اونها به متفقین و روس ها پیشنهاد میکنن که به سمت پایتخت، یعنی تهران حرکت کنن تا ایرانی ها رو از همکاری با آلمانی ها  بترسونن! این پیشنهاد وزیر مختار فرانسه در ایران، پذیرفته میشه و اینکار انجام میشه که در ادامه درباره ش صحبت میکنیم. خلاصه این نمونه ای از اقدامات فرانسه است. اما تو این ویدیو دیگه به جزئیات امور فرانسوی ها نمیپردازیم و سعی میکنیم داستان حضور آلمانی ها رو تکمیل کنیم.

اوج نفوذ آلمان در ایران در پایان سال ۱۹۱۵:

شکست آلمانی ها در پایتخت و پیروزی آنها در ولایات :گفتیم روسیه و انگلستان از مذاکرات مربوط به قرارداد اتحاد بین ایران و آلمان باخبر میشن. بخاطر همین، روس ها در ۸ نوامبر ۱۹۱۵ نیروهای خودشون رو به سمت پایتخت حرکت میدن؛ با حرکت این نیروها به سمت تهران، وزیر مختار آلمان با چشم پوشی از بعضی امتیازاتشون، آمادگی آلمان برای امضای قرارداد اتحاد با ایران رو اعلام میکه. اما ایرانی ها همچنان شک داشتن که با این قرارداد خودشون رو کاملا متعهد کنن یا نه! یعنی آلمانی ها تو این شرایط حاضر میشن از بعضی چیزا بگذرن و این اتحاد انجام بشه، اما اینبار ایرانی ها تردید داشتن!

در همین رابطه یعنی نفوذ آلمان ها در ایران، روس و انگلیس هم دشمنی های  خودشون رو کنار گذاشتن تا بتونن آلمانی ها رو از ایران بیرون کنن. پس به ایران فشار میاوردن تا شرایط رو برای فعالیت آلمان ها سخت کنه!و حتی اونها رو دستگیر کنن. برخلاف ولایات که عوامل آلمان ها مثل واسموس خیلی موفق بودن؛ تهران هنوز تحت نفوذ نمایندگان روس و انگلیس بود و با حرکات نیروهای روسی به سمت تهران، وزیر مختار آلمان پیشنهاد مهاجرت به اصفهان رو میده.

پس نمایندگان آلمان به همراه خیلی از طرفدارانشون، مخصوصا سیاستمداران و دموکراتها و ملیون عضو مجلس از تهران مهاجرت میکنن. این مهاجرت هم از ترس قلع و قمع نیروهای روسی بود و هم برای تشکیل دولت در تبعید ! هدف و تصور آلمان ها این بود که شاه و دولت هم بعد از نمایندگان آلمان تهران رو ترک میکنن و تحت حمایت آلمان در اصفهان یا کرمانشاه مستقر میشن.

اما در نهایت با ملاقات های سفیران روس و انگلیس با شاه، احمدشاه رو از عواقب این مهاجرت میترسونن و در نهایت با توصیه سفیر انگلیس و تضمین های سفیر روسیه، احمدشاه از سفر منصرف میشه! اگه شاه یا دولت به سمت آلمانی ها میرفتن؛ قطعا یک پیروزی بزرگی برای آلمان محسوب میشد ! اما در این قضیه آلمان شکست میخوره و عملا حکومت در تهران به دست روس و انگلیس افتاد. اونها هم ترکیب دولت و تغییر دادن و مستوفی الممالک به با آلمان مذاکره کرده بود رو برداشتن و فرمانفرما رو نخست وزیر دولت ایران کردند !

روس ها همونطور که قول داده بودند وارد تهران نشدن اما به سمت جنوب پیشروی کردن. هدف این نیروها تسخیر پایگاه آلمان تا کرمانشاه بود. ارتش روس ها همینطور به پیشروی ادامه میداد و آلمان ها هم برای تقویت نیروهای دفاعی خودشون در ایران، یک گروهان کوچک متشکل از یک دسته افراد مجهز به مسلسل، یک آتشبار و چند عراده توپ رو از عثمانی به کرمانشاه بفرسته. بعد از این حوادث بالاخره ستاد کل ارتش در برلین تصمیم میگیره برای تقویت جبهه ایران یک هیئت نظامی جدید رو اعزام کنه.

هیئتی که وقتی در آوریل ۱۹۱۶ به ایران رسید، دیگه برای تاثیر گذاشتن بر سرنوشت آلمانی ها در ایران خیلی دیر شده بود ! قبل از رسیدن این نیروها جورج خون کانتیز یکی از نظامی های آلمانی با عشایر غرب کشور قراردادهایی رو بسته بود که بر اساس اون عشایر کنار آلمانی ها در مقابل نیروهای روس مقاومت کنن اما هیچ کدوم از این اقدامات نمیتونست جلوی روس ها رو بگیره ! بعد از شکست نیروهای آلمانی در کنگاور، کانتیز خودکشی میکنه. کنگاور سقوط میکنه و روس ها تا کرمانشاه هم پیشروی میکنن و بعد از فتح کرمانشاه موقتا پیشروی خودشون رو متوقف میکنن؛

آلمانی ها هم به همراه همه ی اون ملیونی که تهران رو ترک کرده بودن از کرمانشاه تا لب مرز عثمانی عقب نشینی میکنن! این ملیون مهاجر یک هیئت اجرایی در تبعید تشکیل دادن. اما کم کم بین کمیته ایرانی برلین و اعتدالیون و دموکراتها اختلاف نظرهایی بوجود آمد اما در نهایت کمیته اجرایی ملیون که در واقع یک شبه کابینه بود در پایان مارس ۱۹۱۶ به وجود میاد. اما واسه اینکه تداخلی با دولت و شاه ایران که یک دولت مشروع بود بوجود نیاد؛ این کمیته با نام کمیته ایکس فعالیت میکرد. همزمان با این اتفاقات نفوذ آلمانی ها در ایران کمتر و کمتر میشد و نیروهای تحت نفوذ آلمان یکی بعد از دیگری شکست میخوردن. این وسط فقط واسموس بود که در بین تنگستانی ها وضع چندان بدی نداشت و تونسته بود موی دماغ انگلیسی ها بشه ؛ ولی در نهایت آلمانی ها شکستشون در ایران رو قبول میکنن و از ایران خارج میشن اما این پایان کار نبود و دوباره بعد از مدتی تصمیم میگیرن برنامه جدیدی بریزن!

از سر گیری فعالیت آلمانی ها در ایران تحت اقتدار عثمانی ها

درسته گفتیم آلمانی ها شکست خورده بودن اما این نبود که واقعا بیخیال بشن! اونا نتونسته بودن با امیر افغانستان دیدار کنن و هنوز طرح شورش در هندوستان از طریق افغانستان یک طرح خوب و موفق به نظر میرسید. اما لازمه اجرای اون داشتن یک خط ارتباط دائمی بین برلین و کابل برای ارسال تدارکات بود و این خط هم فقط میتونست از ایران بگذره ! تازه بجز این، وعده هایی که آلمانی ها به ایرانی ها و ملیون داده بودن هم بود! اینبار بحث، بحثِ اعتبار و حیثیت آلمان بخوص در جوامع مسلمان بود. بخاطر همین با وجود بعضی مخالفت ها تصمیم گرفته میشه تا دوباره فعالیت آلمانی ها در ایران از سر گرفته بشه.

همزمان با این تصمیمات ارتش عثمانی ها وارد خاک ایران میشن و تا همدان پیشروی میکنن! با پیشرفت عثمانی ها نظام السلطنه که به همراه آلمانی ها از ایران خارج شده بود با عثمانی ها روابط نزدیکی برقرار میکنه. قدرت و اعتبار آلمانی ها بعد از اتفاقات اخیر کم شده بود و بخاطر همین نظام السلطنه هم بدون اطلاع آلمانی ها با عثمانی ها قراردادی میبنده که بر اساس اون وزیر جنگ عثمانی، تمامیت ارضی  ایران رو تایید میکنه و از نیروهای ملی گرا و ریاست نظام السلطنه حمایت میکنه.

خلاصه اینکه نظام السلطنه در اوت ۱۹۱۶  رسما یک دولت موقت تشکیل میده؛ دولتی که دیگه تلاشی برای پنهان نگه داشتن نمیکنه! این دولت و اقدامات اون نتیجه ی ستاد مشترک سه جانبه‌ی عثمانی، آلمان و ایران بوده! اما وضعیت آلمان در این دوره کاملا متفاوت شده بود.گفتیم که:  در سال ۱۹۱۵ آلمانی ها تصمیم گرفتن تا سیاست های خودشون رو مستقل از عثمانی ها در ایران اجرا کنن؛ اما حالا بخاطر عثمانی ها در ایران تونسته بودن دوباره فعالیت کنن! این شرایط باعث شد تا آلمان دوباره تلاش کنه تا با متحدان عثمانی خودش درباره ی ایران به تفاهم برسه . اما این سازماندهی مجدد سیاستِ دو متحد، یعنی آلمان و عثمانی، درباره ی ایران هم نتونست نقش درجه دوم آلمان یا بعبارتی واقعیت سلطه عثمانی در این سیاست ها رو پنهان کنه !

آلمانی ها مدتی در کرمانشاه میمونن؛ حتی یک بیمارستان و بانک و ایستگاه رادیو تلگراف اونجا میسازن و چندتا از دانشجوهای ایرانی رو به هزینه‌ی دولت آلمان به آلمان اعزام میکنن. اما با سقوط کوت العماره و تسلط انگلیسی ها به این منطقه عثمانی ها درباره‌ی بغداد احساسِ خطر میکنن! و مجبور میشن نیروهای خودشون رو از کرمانشاه عقب بکشن تا از بغداد دفاع کنن. دولت موقت و نماینده های سیاسی آلمان هم همزمان به کرکوک عقب نشینی میکنن و اینجوری آلمانی ها برای دومین بار از ایران رونده میشن! به نظر میرسید که انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ هنوز امیدها برای فعالیت آلمانی ها رو در ایران زنده نگه میداره؛ اما حتی این مساله هم باعث نشد تا آلمانی ها بطور جدی فعالیت های خودشون رو در ایران از سر بگیرن ! بالاخره در نوامبر ۱۹۱۸ با شکست آلمان در جنگ جهانی اول، فعالیت های سیاسی و نظامی آلمان در ایران هم  پایان میرسه .

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *