کانادا چی داره که ما نداریم؟

 ما این قسمت می خواهیم ایران و کانادا رو با هم مقایسه کنیم و ببینیم چرا کانادا توی بعضی مولفه‌ها جزو کشورهای برتر دنیاست و ایران در انتهای لیست قرار داره؟ مثلاً می خواهیم بگیم که چرا کانادا در شاخص جهانی شادی رتبه ۱۵ رو در بین کشور ها داره و ایران در جایگاه ۱۱۰ قرار گرفته.
مدت زمان ویدئو : 20:47
پخش ویدیو

کانادا

چرا سالانه حدود ۳۰۰ هزار نفر از سرتاسر دنیا به کانادا مهاجرت می کنن؟ کانادا آب و هوای بهتری داره؟ یا طبیعت زیبا تری داره؟ مردمش فهیم ترن یا سیاستمدارشون عاقل ترن؟ اگر تجربه زندگی در کانادا رو دارید لطفا ویدیو رو تا انتها تماشا کنید و بهمون در راستی آزمایی مطالبی که میخواهیم بگیم،کمک کنید.

 ما این قسمت می خواهیم ایران و کانادا رو با هم مقایسه کنیم و ببینیم چرا کانادا توی بعضی مولفه‌ها جزو کشورهای برتر دنیاست و ایران در انتهای لیست قرار داره؟ مثلاً می خواهیم بگیم که چرا کانادا در شاخص جهانی شادی رتبه ۱۵ رو در بین کشور ها داره و ایران در جایگاه ۱۱۰ قرار گرفته.

 ما واسه اینکه تفاوت رو درست درک کنید اول میایم ایران و کانادا رو بر اساس سه شاخص با سه ماهیت متفاوت مقایسه میکنیم؛ اولین معیار، شاخص درآمد سرانه بر اساس برابری قدرت خریدِ که یک شاخص کاملا اقتصادیه. حالا اینکه برابری قدرت خرید یا پی پی پی چیه و چطور محاسبه میشه و یا فرقش با تولید ناخالص داخلی یا جی دی پی چیه رو بهش نمی پردازیم. یه دلیل نپرداختن به این جزئیات اینه که نمی خواهیم زمان ویدیو طولانی بشه و دلیل دیگه‌اش اینه که نمی خواهیم اینجا ، پا تو کفش اقتصاددان‌ها کنیم.

 توی این شاخص، درآمد سرانه ایرانی ها بر اساس برابری قدرت خرید ۱۵ هزار دلار و کانادایی ها  52 هزار دلاره، یعنی کانادایی‌ها سه برابر ما قدرت خرید بیشتری دارن. دومین معیارِ مقایسه، همون شاخص جهانی شادیِ؛ که ایران در رتبه ۱۱۰ جهان و کانادا در رتبه ۱۵ جهان قرار داره. یعنی اختلافی چند برابری، به عبارتی کانادایی ها جزو چارک اول کشور های شاد جهان هستن و ما در چارک اخر غمگین هستیم. حالا اینکه این شاخص چطور محاسبه میشه و معیارهای اون چیه رو بهش نمی پردازیم. اما سومین شاخصه مقایسه، شاخصی نیست که مستقیماً بخواد توسعه یافتگی رو نشون بده، اما نکات زیادی رو میتونه بیان کنه؛ منظورمون کمیت و ترکیب مهاجرپذیریه که ایران یک و نیم میلیون مهاجر داره که ۹۵ درصد اون از یک کشور، یعنی افغانستانن، و کانادا ۸ میلیون مهاجر از سرتاسر دنیا داره.

 ولی چرا این شاخص مهمه؟ وقتی اهمیت اونو بهتر درک می کنیم که سوال رو اینجوری بپرسیم؛ چرا مردم حاضر میشن کشور و خونه و خونواده خودشون رو رها کنن و برن تو یه کشور غریب زندگی کنن؟ افرادی که معمولاً هر کدوم تو جامعه مبدا خودشون افراد توانمند و متخصصی بودن. این افراد چیو به دست میارن یا بهتره بگیم جامعه کانادا چیو به اینا میده که به اونجا مهاجرت می کنن؟ و چرا کسی از بقیه کشورها به ایران مهاجرت نمی کنه؟ یا کمتر مهاجرت می کنن کشور به این خوبی، زیبایی، چهار فصلی، با مردمی واقعاً مهمان نواز و طبیعتی فوق العاده. مشکل کار کجاست؟ اونا چی دارن که ما نداریم؟ اونا چیکار کردن که ما نکردیم؟

 درس اول: من! تو! ما!

 بهتره این نکته رو بگیم که، الگوبرداری از یک کشور به معنای کامل و بی نقص بودن اون کشور نیست و هدف توجه به نکات آموزنده و مثبت اون کشوره. حالا بیایم چند تا مثال ساده از کانادا بزنیم. توی کانادا هم مثل اکثر کشورهای توسعه یافته؛ از طریق احزابه که میشه به اختیارات نهاد حاکمیت رسید؛ یعنی قوای اصلی کشور؛ یعنی قوه مقننه و مجریه از طریق مبارزات حزبی انتخاب میشن. به عبارتی، داشتن یک دموکراسی بدون احزاب مستقل عملاً بی معنیه. احزابی که بتونن همدیگر رو نقد کنن و به چالش بکشن. اما سوال اینجاست که آیا قدرت واقعی اراده مردم و تغییرات کوچک و بزرگ در حکمرانی، فقط از طریق احزاب و جلسات حزبی اعمال میشن؟

قطعا اینطور نیست. توی کانادا حدود ۱۷۰ هزار سازمان مردم نهادِ غیردولتی(یا سَمن) وجود داره که از این تعداد حدود ۸۵ هزار نهاد رسماً ثبت شدن. حالا اگه جمعیت کانادا در سال ۲۰۲۰ که ۳۸ میلیون نفر بوده روبه ۱۷۰هزار سَمن تقسیم کنیم؛ میشه گفت تقریباً به ازای هر ۲۲۵ کانادایی یک نهاد مردمی وجود داره. نهادهایی که به صورت منطقه‌ای، شهری، استانی یا کشوری فعالیت می کنن و هر کدوم هم اهداف یا دغدغه های متفاوتی دارن. از خیریه تخصصی برای زنان بیوه رنگین‌پوست تا انجمن دوستداران محیط زیست، از تشکل‌های معتادان گمنام تا طرفداران سبک مدرن در هنر.

 همه این انجمن ها میتونن آزادانه عمل کنن. هرکدوم از این نهادهای مدنی هم یه توانایی برای بسیج کردن اعضای خودشون دارن و اگه احساس نیاز کنن، ن میتونن توجه رسانه های محلی یا کشوری رو به خودشون جلب کنن. گاهی با برگزاری جلسات مشورتی و لابی‌گری و گاهی با طومان نویسی و تجمع و راهپیمایی توی تصمیم‌گیری‌ها مشارکت می کنن.این تشکل ها، گاهی به حدی از اعتبار عمومی و دولتی میرسن که تو جلسات پارلمانی و دولتی، از نمایندگان اونها دعوت میشه تا در مورد موضوع مرتبط با اهداف اون تشکل، ابراز عقیده کنن و به نمایندگان پارلمان در تصمیم گیری، اطلاعات و مشورت بدن.

اما این فعالیت ها و سازمان های مردم نهاد یک شبه به وجود نیومدن و عوامل مختلفی در تشکیل این فضا نقش داشتن ؛ یکی حس همکاری مردم بر اساس اهداف مشترکه، به عبارتی اصلاً مهم نیست که تو متولد کدوم کشوری،یا از کدوم نژادی و یا رنگ پوست و دینت چیه؟ تا زمانی که من و تو باهم، برای یک هدف، در کنار هم فکر میکنیم، حرف میزنیم و کار میکنیم،من و تو با هم هستیم و این میشه همون مفهوم مسا بودن.

حواستون باشه وقتی از کانادا حرف میزنیم، در مورد یکی از متنوع ترین ملل دنیا صحبت می کنیم کشوری که توی اون با این همه تنوع، تحمل بالای آرای مختلف و متفاوت در جامعه وجود دارد. کشوری که توی اون، احزاب و سیاستمداران، برای رای آوردن نیاز دارن تا افراد بیشتری رو راضی کنن و به خاطر همین سیاست هایی را انتخاب می کنن تا با بخش بیشتری از جامعه همسو باشه. به هر حال دیگه کشور داری با دموکراسی، اون هم به شیوه ی غیر مستقیم( یعنی برگزاری انتخابات و نمایندگی) جواب نمیده. اونچه که تو خیلی از جوامع داره رخ میده نتو کراسیِ، یعنی ترکیبی از جامعه و دولت. قبلاً تو ویدیوی ایران چطور پیشرفت کنه درباره نتوکراسی یا حکمرانی شبکه ای صحبت کردیم که به طور خلاصه میشه همین همکاری مردم، سمن ها ،شرکت ها ،رسانه ها و نهادهای حکومتی برای حل مسائل ملی یا ارائه خدمات خدمات عمومی.

درس دوم: کیف شیشه ای

 کانادا با جمعیت کمتر از ۴۰ میلیون نفر و وسعت بالا و منابع فراوان طبیعی، ۹۰ درصد درآمدش رو از مالیات به دست میاره و ماه توی ایران با جمعیتی دو برابری و منابع به مراتب محدود تر، در بهترین حالت، مالیات سهمی حدوداً ۴۰ درصدی در درآمدهای دولت داره. حالا این خوبه یا بد؟ آیا معنی این جمله اینه که دولت ما هم باید مالیات بیشتری از ما  بگیره؟  بذارید این داستان رو از این زاویه نگاه کنیم، نمی دونم آیا تا حالا مطب رفتین که منشی مجبورتون کنه پول نقد بدید؟ ایا پول ویزیت رو کارت به کارت کنید؟ میدونید که هدف این کار فرار مالیاتیه و دولت هم با کسی که فرار مالیاتی داره، چیکار میکنه؟

هیچ کار، چرا؟ چون نمیتونه تشخیص بده. جالبه بیشتر کانادایی‌ها هم مثل بقیه مردم دنیا، به طور طبیعی دوس دارن که کمتر مالیات بدن. اما سیستم مدیریت مالی و مالیاتی کانادا اجازه فرار مالیاتی رو نمیده. آژانس درآمد کانادا یا – وظیفه مدیریت مالیات ها رو داره و همه کانادایی ها از این – حساب میبرن و تو این موضوع، تفاوتی بین وزیر و وکیل و شهروند ساده وجود نداره؛ رعایت نکردن مقررات و دستورالعملهای – برای تمام اقشار جامعه تبعات و جرائم سنگینی داره.

حتی یکی از نمایندگان پارلمان این کشور، چون توی فرم مالیاتی سالانه هاش ۷۵۰ هزار دلار درآمدش را نگفته بود،به دادگاه کشیده شد و همین مسئله شفافیت و عدم تبعیضه که باعث اعتماد مردم به این سیستم میشه. خلاصه اینکه –  قدرت بسیار زیادی داره و منبع اصلی این قدرت رو میشه در یک عبارت خلاصه کرد؛ اشراف اطلاعاتی. یعنی – به تمام حساب های مالی و تراکنش ها و سوابق اعتباری مردم و شرکت ها دسترسی داره و همه مردم و نهادها هم موظف به همکاری و ارائه اطلاعات مورد درخواست –  هستن. این سیستم کامل و جامع اطلاعاتی، باعث میشه تا فرار مالیاتی و پولشویی بسیار سخت و دشوار بشه.از سمت دیگه، کمک میکنه تا سریع تر و راحت تر و دقیق تر اقشار آسیب پذیر جامعه شناسایی بشن.

بعد از اینکه دولت مطمئن شد شخص کم درآمد یا آسیب پذیره، حالا به جای اینکه بخواد قیمت ها دستکاری کنه، مستقیماً به اون فرد کمک می کنه. گاهی با بخشودگی مالیاتی، گاهی برگشت مالیاتی و گاهی حتی با کمک های دولتی از افراد کم درآمد حمایت میکنه. این وضع رو مقایسه کنید با ایران که توی اون استاد دانشگاه سهام عدالت دریافت میکنه، اما اون کارگر روزمزدی که اسمش توی هیچ صنف یا بانک اطلاعاتی ثبت نبود، سهام عدالتی نمیگیره. یا حتی تو بحث یارانه های نقدی که پرداخت میشه.

واقعاً خنده دار نیست نماینده مجلس یارانه بگیره؟ حالا که وارد جزئیات بشیم، موضوع جالب تر و خنده دار تر هم میشه؛ طبق تخمین های موجود از طرف موسسات جهانی، ایران در سال ۲۰۲۰ از لحاظ تعداد افراد با ثروت بالای یک میلیون دلار رتبه 14 رو در بین تمام کشور ها داره؛ یعنی بیش از ۲۵۰ هزار نفر فرد ثروتمند با دارایی بیش از یک میلیون دلار در ایران وجود داره. از طرف دیگه، افراد فقیر جامعه که در دهک های پایین قرار دارن هم تعداد بسیار زیادی هستن که حتی در تامین نون شب هم موندن. حالا سوال اینجاست، آیا سازمان مالیاتی ما، میتونه از دهک یا دقیق تر بگیریم از صدکِ ثروتمند جامعه مالیات بگیره؟ اصلاً توانایی چنین کاری رو داره؟ متاسفانه جواب این سوال خیرِ و دلیلش هم عدم اشراف اطلاعاتیه؛ مساله‌ای که سالهاست باهاش درگیر هستیم و هنوز نتونستیم این معضل رو حل کنیم.

معضلی که مربوط به ۴۰ -۵۰ سال اخیر هم نیست و اگر برگردیم به سالهای قبل تر هم میتونیم رد پای این مشکلات رو ببینیم. قصد داریم بخشی از این مشکلات تاریخی رو از نگاه آرتور میلسپو بررسی کنیم. میلسپو ،حقوقدان و کارشناس مالی آمریکاییه که برای اصلاح امور مالیه، دوباره به ایران اومده بود، یکبار سال ۱۳۰۱ خورشیدی، یکبار دیگه هم ۱۳۲۱ خورشیدی. شاید آماده کردن این ویدیو کمی زمان بر باشه، ولی به محض آماده شدن، پیشنهاد می کنم به هیچ عنوان از دست ندینش. بگذریم برگردیم به بحث کشورداری کانادایی ها و درس هایی که می تونیم از اونا بگیریم.

درس سوم : پیش بینی پذیری

 بیاین برگردیم قسمت 10-12 هزار سال قبل؛ فرض کنیم ما یک انسان اولیه هستیم که با کلی بدبختی یه دونه گیر آوردیم که میتونیم اونو بخوریم و ازش تغذیه کنیم. حالا چه عاملی باعث میشه که ما این دونه ای که به سختی به دست آوردیم رو نخوریم و با دست خودمون داخل خاک کنیم؟ جواب این سوال میشه بخشی از شرایطی که توی کشوری مثل کانادا وجود داره؛ یعنی امنیت خاطر و اطمینان نسبی از آینده. یعنی اون انسان اولیه پیش‌بینی می‌کرد که اگه این دونه رو زیر خاک بزاره و یه سری شرایط خاص رو واسش فراهم کنه،این دونه بعدا میتونه تبدیل به چندین دونه بشه، به عبارتی سرمایه‌گذاری می‌کرد برای آینده.

اما بدون اطمینان خاطر نسبی و پیش بینی پذیری حدودی، هیچ دونه‌ای رو نمی کاشت. حالا همین مسئله رو توی به عصر جدید در نظر بگیرید؛ اگه امنیت خاطر از آینده در همین اثر وجود نداشته باشه، هیچ سرمایه گذاری و در نتیجه رشد سرمایه و سودآوری رخ نمیده. همین ثبات نسبی و پیش بینی پذیری، یکی از مولفه ها و مشخصه های زندگی توی کاناداست.

برای این مسئله میشه مثال های کوچک و بزرگی زد که میتونید از داخل منبع این ویدیو که توی کانال تلگرامی قرار میدیم این مثال ها رو بخونید. اما یک مثال ساده اینه که توی کانادا تقریباً همه تعطیلات رسمی با مشخصه‌ای ثابت و از پیش تعریف‌ای تعیین شدن. مثلاً اولین دوشنبه سپتامبر که میشه روز کارگر، یا دومین دوشنبه اکتبر میشه جشن شکرگزاری. نکته جالب اینجاست که معمولاً این تعطیلات طوری تنظیم شدن که در نزدیکترین دوشنبه ، یعنی اولین روز کاری هفته باشن که هم به ریتم کاری صدمه‌ای نخوره،و هم کانادایی ها بتونن آخر هفته و تعطیلات طولانی تری داشته باشن و بتونن واسش برنامه‌ریزی کنن. یا به عنوان یک مثال کوچیک دیگه میتونیم این مورد رو بگیم ؛ توی کانادا حداقل پهنای سکوی پیاده رو ها و ارتفاع اون نسبت به سطح خیابان ها تقریباً در همه جا یکسانه. حالا با این استاندارد، کسانی که قصد طراحی و ساخت اتوبوس شهری، رمپ ویلچر و کالسکه و تیغه ماشین های برف روب  رو دارن، همه با یک ابعاد ثابت و استاندارد سر وکار دارن.

شرکت ها میتونن تولید انبوه داشته باشن و محصولاتشون رو در تازه سرتاسر کانادا به فروش برسونن، بدون اینکه نگران تراز نبودن سطح پیاده رو و جاده در نقاط مختلف باشن. شاید این مثالها خیلی پیش پا افتاده به نظر برسن. ولی وقتی تو یه کشور این مسائل جزئی قابل پیش بینی و برنامه ریزی هستن، حتما مسائل کلان هم همین ثبات نسبی رو خواهند داشت.

تفاوت های ایران و کانادا

 حالا به نظرتون چرا ما اینجوریم و اونا اونجوری؟ قطعاً منظورمون از این جمله این نیست که اونا عالی و بی نقص هستن و ما داغون. همچنین نمی خواهیم بگیم که ما باید همه چیز رو ازشون کپی کنیم؛ اما به نظرم میتونیم با بررسی این تفاوت ها درس های خوبی گرفت. اولین چیزی که میشه متوجه شد اینه که بفهمیم یک عامل این اختلافات، تفاوت در نهاد هاست. نهادها هم به عبارت ساده قواعدیه که بر اساس اون روابط افراد و گرامر زندگی جمعی تعریف میشن. نهادها یا همون قواعد، به بعضی رفتارها پاداش میدن و به  برخی رفتارها بازخورد منفی.

حالا این نهادها، شامل نهادهای اقتصادی و سیاسی حاکم بر جامعه هم هست. جوامع بین الملل، برای مقایسه بهتر کشورها، یک سری معیارها تعریف کردن که بدون هیچگونه توضیح اضافی طی این جدول، فقط رتبه ایران و کانادا رو در چهار شاخصِ دموکراسی، آزادی اقتصادی، حکمرانی خوب و کیفیت حکمرانی نشون میدیم. اینکه این شاخص ها چطور به دست میان رو اینجا بهش نمی پردازیم،

اما اگه واستون این سواله که مثلاً شاخص حکمرانی خوب چیه؟ توی نظرات بگید تا به صورت جداگانه راجع به این شاخص ها صحبت کنیم. وقتی این شاخص ها رو مقایسه میکنیم معمولاً اختلاف بیش از ۱۰۰ پله‌ای رو با کانادا داریم؛ مثلاً توی شاخص دموکراسی ایران رتبه ۱۵۴ رو در بین تمام کشور ها داره و کانادا رتبه ۱۵ رو یا توی شاخص کیفیت حکمرانی ایران 146اُم و کانادا 12اُم و همینطور این اختلافات توی بقیه شاخص ها هم وجود داره. در واقع نمیشه سودای رتبه اولی منطقه و رشد اقتصادی رو داشت؛ مگراینکه ترتیبات سیاسی، معادلات اقتصادی و مناسبات کشورداری، به روز ،شفاف و کارآمد بشن.

 این همه حرف زدیم که به اینجا برسیم که بگیم؛ ما از انشای خود نتیجه می‌گیریم که نهادهای سیاسی، اقتصادی و حکمرانی در ایران و کانادا خیلی باهم فرق دارن اما مهمتر از اون اینه که بفهمیم وقتی اونا تونستن چرا ما نتونیم؟ وقتی اونا تونستن شرایط رو طوری مهیا کنن که رشد اقتصادی به وجود بیاد، چرا ما نتونیم؟ به نظر اونا حاکمیت در درجه اول باید امنیت و ثبات فراهم کنه، نه بیمارستان و مدرسه و پل. اگه ثبات و امنیت باشه، بیمارستان و پل و جاده توسط خود مردم ساخته میشیه. در انتها این نکته رو بگیم که مطالب درباره کشورهای مختلف و کانادا وجود داره، اما به قول نویسنده های منبع  یعنی یوسف عمادی و مجتبی لشکر بلوکی ،مختصر مطالبی رو که گفته شد با هدف آگاهی و امید دادن بود، نه ترویج حسرت و افسوس.

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *