سلطان پنبه
احتمالاً درباره سلطان سکه و دلار و شکر و خودرو شنیدین، ولی این بار می خواهیم بریم به سراغ یه سلطان دیگه، یعنی سلطان پنبه.حدود ۴۵ درصد صادرات ازبکستان رو پنبه تشکیل میده و از زمان استقلال این کشور، یعنی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ ، مهمترین محصول صادراتی ازبکستانه.
حالا درباره اینکه این محصول چطور تبدیل به محصول اول منطقه شد هم خیلی حرف و حدیث وجود داره و وارد جزئیات نمیشم، اما فقط برای دوستانی که زیاد اطلاعات ندارن، بگیم که؛ دریاچه آرال که یه زمانی چهارمین دریاچه بزرگ کره زمین بوده، الان تقریباً خشک شده و یک دلیل اون هم همین پنبه، یا طلای سفیدِ.
در دوران شوروی، رهبران این کشور تصمیم می گیرن که از آب رودخانه های آمودریا و سیردریا استفاده کنن تا زمین های زیادی در ازبکستان رو زیر کشت پنبه ببرن. اونا آب این رودخانهها، که از اصلی ترین منابع تامین آب دریاچه بودن رو، توی کانالهایی قرار دادن و از اونها برای آبیاری زمین های پنبه استفاده کردن. استفاده بی رویهای که در نهایت باعث خشک شدن دریاچه آرال شد و آسیب های زیست محیطی زیادی را به بار آورد. این رویه بعد از شوروی هم ادامه پیدا کرد و امروزه ازبکستان تبدیل به اولین صادر کننده پنبه در دنیا شده. اما هزینهای که برای رسیدن ازبکستان به این مقام شده، هزینه بسیار گزافیه.
راستش ما اصلاً با این قسمت ماجرا کاری نداریم و میخواهیم بگیم چه کسی از این هزینه هایی که شده سود می بره و چه کسانی از خشک شدن دریاچه آرال آسیب می بینن. بعد به خودتون واگذار میکنیم که این شرایط رو با بقیه کشورها و بقیه سلاطین در اون جوامع مقایسه کنین.
توی دوره شوروی کمونیست، تمام زمین های زراعی ازبکستان در قالب ۲۰۴۸ مزرعه متعلق به حکومت بود. این مزارع بعد از سال ۱۹۹۱ منحل و زمینها دوباره تقسیم شدن. البته این تحول به این معنی نبود که کشاورزان می تونستن مستقل عمل کنن و هرچیزی که دوس دارن بکارن. پنبه اونقدر برای دولتِ جدید ازبکستان و اسلام کریماف، رئیس جمهور این کشور مهم و حیاتی بود که تن به استقلال کشاورزان ندادن.
قوانین و مقرراتی وضع، و اعمال شدن که تعیین میکردن، کشاورزا باید چه محصولی بکارن و این محصول رو دقیقاً به چه قیمتی بفروشن. پنبه محصول صادراتی ارزشمندی بود اما مسئله اینجا بود که سهم کشاورزا از بهای جهانی پنبه بسیار کم بود و سود اصلی این تجارت جهانی به جیب دولت می رفت. به خاطر همین کسی حاضر نبود در ازای این بهای پرداختی، پنبه بکاره. پس دولت اونارو مجبور کرد تا اینکار رو انجام بدن و کشاورزا مجبور بودند ۳۵ درصد زمین هاشون رو پنبه بکارن.
این کارها مشکلات زیادی رو به وجود آورد که یکی از این مشکلات، مسئله ماشین آلات برای برداشت پنبه بود. در زمان استقلال ازبکستان، حدود ۴۰ درصد محصول پنبه، به کمک ماشین های کمباین جمع آوری می شدن.اما بعد از سال ۱۹۹۱ ، با توجه به سیاست های حکومت، کشاورزان تمایلی به خرید یا نگهداری کمباین نداشتن. تو چنین شرایطی کریم اف، رئیس جمهور ازبکستان، گزینه ای ارزون تر از کمباین رو پیشنهاد میده و از این روش برای برداشت پنبه استفاده میشه، یعنی کودکان مدرسه ای.
اوایل سپتامبر یا همون شهریور، میشه حدود شروع سال تحصیلی و زمانی که کودکان آماده رفتن به مدرسه میشن. تو اون روزها، کریم اوف برای فرمانداران مناطق دستوراتی رو میفرسته و از اونا میخواد سهمیه تحویل محصول پنبه رو به مدارس ابلاغ کنن. طبق آمار سال ۲۰۰۶ ، دو و هفت دهم میلیون دانش آموز به مزارع میرفتن و معلمها هم در روزهای برداشت پنبه، تبدیل به سر کارگر و ناظر نیروی کار میشدن.
هر کودک موظف به جمع آوری بین ۲۰ تا ۴۰ کیلوگرم پنبه در روز بود. گرچه، ظاهراً این کار کاملا رایگان هم نبود و به کودکان دستمزد هم داده می شد.طبق آمار سال ۲۰۰۶ قیمت جهانی هر کیلو پنبه حدود 1.4 دلار بوده و دستمزد روزانه کودکان ازبک به ازای کار روزانه جمعآوری ۲۰ تا ۴۰ کیلوگرم پنبه، می شد حدود 0.03 دلار یا به عبارتی 3 سنت. البته اگه به همه پرداخت میشد.
با همین شرایط شاید حدود ۷۵ درصد پنبه ازبکستان به دست کودکان برداشت می شد و تازه تو فصل بهار هم برای شخم زدن وجین کردن و نشازدن پنبه دوباره مدارس دو ماه به حالت تعلیق در میاومدن و کودکان به مزارع می رفتن. اما سوال اینجاست واقعاً سود این تجارت پرسود نصیب کی می شد؟ تعطیلی آموزش و استفاده کارگرگونه از دانشآموزان به نفع کی بود؟ آیا واقعا دولت نمیتونست کمباین وارد کنه و به مردم تسهیلات بده یا نمی خواست؟
راستش وقتی این مطالب رو از کتاب چرا ملتها شکست میخورند، میخوندم واسم عجیب و غیر قابل باور بود و به خاطر همین رفتم و سرچ زدم و توی روزنامهها هم این مطالب رو خوندم و هرچه بیشتر می خوندم، تعجبم بیشتر میشد که واقعاً چطور یک خیانت به این واضحی تو همین 10-15 سال پیش انجام می شد. واسم سوال بود که مردم خود ازبکستان چطور اینقدر راحت با این مسئله کنار اومدن و بچه هاشون رو میفرستادن برای بیگاری برای دولت. در واقع این سوالات باعث شد بیشتر وارد عمق این موضوع بشم.
ازبکستان بعد از فروپاشی شوروی به استقلال رسید و اسلام کریم اف تبدیل به اولین رئیس جمهور این کشور تازه استقلال یافته شد. کریم اٌفی که فعالیت سیاسی اش را تو حزب کمونیست شوروی شروع کرده بود و تو سال ۱۹۸۹ هم ، دبیر اول حزب توی ازبکستان میشه.
اما درست پیش از فروپاشی دیوار برلین و بعد از اون فروپاشی اردوگاه شرق، تونست خودش رو به عنوان یک ملیگرای ازبک مطرح کنه و بعد در دسامبر ۱۹۹۱با حمایت نیروهای امنیتی، تبدیل به اولین رئیس جمهور ازبکستان بشه. بعد از قدرت گرفتن، مخالفان سیاسی مستقل خودش رو سرکوب کرد و شرایطی رو به وجود آورد که هیچ رسانه آزادی نتونه رشد کنه و هیچ سازمان غیر دولتی هم مجاز به فعالیت نباشه. اوج این روند سرکوب هم تو سال ۲۰۰۵ بود که تعداد زیادی از تظاهر کننده ها در شهر اندیجان به دست نیروهای پلیس و ارتش ارتش کشته و زخمی شدن.
کریم اوف با استفاده از جایگاهش به عنوان فرمانده کل نیروهای امنیتی و تسلط کامل بر رسانه ها، اول دوره ریاست جمهوری خودش را طی یک همه پرسی به ۵ سال افزایش داد و بعد در سال ۲۰۰۰ ،برای یک دوره ۷ ساله جدید، اون هم با ۹۱ درصد آرا ، بازهم به ریاست جمهوری ازبکستان رسید. جالبه، در جریان انتخابات سال ۲۰۰۰ تنها رقیب او اعلام میکنه که خودش هم به کریم اوف رای داده.
بگذریم، خلاصه بعد از اون در سال ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ هم دوباره رئیس جمهور میشه و تا زمان فوتش، یعنی سال ۲۰۱۶ در همین سمت باقی میمونه. یعنی ۲۵ سال ریاست جمهوری سال هایی که ازبکستان تحت حاکمیت اسلام کریم اف پیشرفت زیادی نکرد و شاید یک سوم مردم این کشور هم در فقر زندگی کردن. کشوری که نهادهای سیاسی و اقتصادی استثمارگر داشت و در نتیجه سیاست های این نهادها، کشور تبدیل به یکی از کشورهای فقیر منطقه شد. حتی از لحاظ فاکتورهای اقتصادی، در مقایسه با همسایه های خودش، یعنی ۵ کشور آسیای مرکزی، یا در جایگاه چهارم و یا در جایگاه پنجم قرار داره.موضوعی که برای خودم هم بسیار جالب بود، واقعاً چرا ازبکستان نسبت به همسایه هاش عقب تر موند؟
این سوال باعث شد تا بیشتر دنبال این موضوع برم و بر اساس همین مسئله، به زودی می خواهیم عملکرد اقتصادی ازبکستان و قزاقستان، دوتا همسایه و یادگارهای دوران اتحاد جماهیر شوروی رو با هم مقایسه کنیم پس به محض آماده شدن اون ویدیو لینکش رو توی توضیحات قرار میدم.
اما این داستان سلطان پنبه و اثرات رفتار سیاستمدارا بر کشورها همینجا تموم نمیشه. شاید تو خیلی از کشورهای دیگه هم چنین افراد و خانواده های تاثیرگذاری وجود داشته باشن که برای رسیدن به منافع شخصی و خانوادگی از زور و قدرت استفاده میکنن و منابع کشور رو به تاراج میبرن و اجازه فعالیت به بقیه افراد در شرایط برابر رو نمیدن. کشورهایی مثل زیمباوه، ونزوئلا ، سومالی و کنگو که هرکدوم به نوعی سلاطین مختلفی دارن و میشه درباره هرکدومشون ویدیو های مستقل ساخت. خیلی دوس داریم فرصت کنیم مثالهای کوچکی از هرکدوم از این کشورها بزنیم و جداگونه مسايل اون کشورها رو مرور کنیم.
اما دقت کردید چقدر راحت درباره بقیه کشورها و سلاطین اون کشورها میتونیم صحبت کنیم و تحقیق کنیم و ویدیو بسازیم؟ این کار برای خود ما هم خیلی جالب بود. اینکه منابع درباره نمونه های مشابه خارجی رو میتونیم راحت پیدا کنیم و بر اساس مستندات دربارشون صحبت کنیم. اما واقعا سوال پیش میاد که، آیا با بررسی حوادث مشابه خارجی، میشه راه رو برای توسعه و پیشرفت تمام جامعه ایران هموار کرد؟ آیا میشه به نوعی، جلوی فرصت طلبی های سلاطین داخلی را گرفت؟ آیا منابع مکتوبی دارید که به سلاطین داخلی پرداخته باشه و خیانتها و آثار کارهای اونارو منتشر کرده باشه؟ لطفاً در این باره نظرات و ایدههای خودتون رو واسمون بنویسید.