تاریخ انقلاب روسیه
همه انقلابها یک نقطه عطفی در تاریخ یک ملت محسوب میشوند، اما انقلاب اکتبر روسیه رو میتوانیم نقطه عطفی در تاریخ دنیا بدونیم. انقلابی که مسیر تاریخ را تغییر داد.برای فهمیدن دقیق انقلاب روسیه، بیاید بریم به اوایل قرن بیستم، یعنی جایی که نیکلای دوم تزار روسیه بود. سرزمینی که از دریای بالتیک تا اقیانوس آرام امتداد داشته و بیش از ۱۵۰ میلیون نفر با گروههای مختلف قومی زندگی میکردند.
کشوری که بیشتر مردم در فقر و تنگدستی بودند، ولی خاندان سلطنتی رمانوف مثل بقیه شاهان دنیا، در ناز و نعمت زندگی میکردند.توی اون دوران روسیه به صورت سلطنتی اداره می شد و شاه عملاً همه کاره کشور بود. اما کمکم احزاب دیگه هم فعالیتهای خودشون رو شروع کرده بودند و داشتن دیدگاههای خودشان را تبلیغ می کردند.
یکی از این دیدگاهها و احزاب خاص، حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بود که در سال ۱۸۹۸ پایه گذاری شد.قبلا درباره این حزب و کمونیستها یه ویدیو کامل ساختیم که لینک اون ویدئو توی توضیحات هست، پس برای فهمیدن دیدگاه کمونیستها و سوسیالیستها و نحوه شکلگیری این عقیده، شما رو به اون ویدیو ارجاع میدم.خلاصه اعضای این حزب به دنبال دستیابی به یک جامعه سوسیالیسم بودند، اما چند سال بعد، بین افراد حزب هم اختلافات به وجود میاد و دو دسته میشن، بُلشِویکها و منشویکها.
بلشویک توی زبان روسی به معنی اکثریت و منشویک به معنی اقلیته پس این دو تا اسم به معنی اکثریت و اقلیته و همچین اسمهای عجیبی نیستن.رهبر بلشویکها ولادیمیر لنین و رهبر منشویکها هم ژولیت مارتوف بود. فعلا این حزب و اختلافات و نظریات شان را تا اینجا داشته باشید تا بریم شرایط روسیه رو توی اون سالها بررسی کنیم و دوباره برگردیم سر وقت این حزبها.
سال ۱۹۰۶ نیکلای دوم، که آخرین تزار روسیه هم محسوب میشه، بر اثر فشارهای جناح های لیبرال دولت، مجلس دومای روسیه رو تشکیل میده، مجلسی که اولین دوره اون تقریبا ۷۲ روز دووم میاره و بر اثر کشمکشی که بین مجلس و دولت به وجود میاد، تزار روسیه اونو منحل میکنه.
دوباره انتخابات برگزار میشه و این بار مخالفین تندرو تری وارد مجلس می شوند و دومای دوم هم بعد از سه ماه فعالیت، دوباره منحل میشه تا در نهایت دومای سوم، که بیشتر حامیان دولت وارد آن شده بودند، در سال ۱۹۰۷ آغاز به کار میکنه و میتونه تا آخر دور خودش دووم بیاره.
بعد از شکست روسیه از ژاپن تو سال ۱۹۰۵ و این اتفاقات مجلس، و فقر و اعتراضات مردم و دهقانان، جنگ جهانی اول تو سال ۱۹۱۴ شروع میشه و معضل بزرگتری رو برای روسیه پدید میاره.تزار روسیه هم تصمیم میگیره که وارد این جنگ بشه، جنگی که یک فاجعه برای روسیه تزاری بود.در حالی که در داخل کشور کمبود مواد غذایی و هرج و مرج اقتصادی وجود داشت، شکستهای ارتش در جنگ ها هم باعث خشم بیشتر مردم شده بود.سربازهای زیادی کشته و زخمی و اسیر می شدند و خیلی ها هم از جبههها فرار می کردند و عملاً دیگه حرف شنوی از مافوق خودشون نداشتن.
اواخر فوریه ۱۹۱۷، مردم در پتروگراد یا سنتپترزبورگ امروزی، که پایتخت روسیه تزاری بود شورش میکنند و به خیابانها میریزند. دولت نمیتونه جلوی این اعتراضها رو بگیره. بخشی از سرباز هایی که برای سرکوب مردم رفته بودن هم به مردم و انقلاب می پیوندند.مراکز دولتی، زندان ها و پاسگاه ها مورد حمله قرار می گیرند و دولت دیگه به کلی کنترل پایتخت را از دست میده.
در نتیجه این انقلاب، نیکلای الکساندروویچ رومانوف، یا همون نیکلای دوم استعفا میده و اینجوری طی ده روز، ۳۰۰ سال حکومت رمانوفها در روسیه به پایان میرسه.انقلاب فوریه خیلی سریع رخ میده و بعد از کنارهگیری نیکلای دوم، امیدها برای داشتن یک دولت روسی دموکراتیکتر و عادلانهتر بیشتر شد.اعضای مجلس دوما، یک دولت موقت تشکیل داده بودند که تا زمان انتخاب مجلس موسسان، کشور را بگردانند تا بعداً قانون اساسی جدیدی برای روسیه تدوین بشه.
اما توی پایتخت به جز مجلس دوما، شورای پتروگراد هم تشکیل شده بود. شورایی که توسط کارگران و سربازان انتخاب می شد و نیروهای نظامی، و حمل و نقل و ارتباطات پایتخت را کنترل میکرد. اعضای این شورای پتروگراد هم بیشتر از حزب انقلابی سوسیالیست و مِنشُویکِ مارکسیست بودن و عملا قدرت بین شورا و دولت موقت تقسیم شده بود.
توی این شرایط لنین که گفتیم رهبر بلشویکها بود، خودش را از تبعید با قطار به روسیه میرسونه و از این انقلاب سهم میخواد. البته آامان هم کمک میکنه تا لنین خودش رو با قطار به روسیه برسونه.چون لنین مخالف جنگ بود و حتی اگه به قدرت هم نمیرسید، حضورش باعث هرج و مرج در روسیه می شد که حواسشون رو از جنگ با آلمان پرت میکرد. دقت کنید که هنوز تو این زمان، جنگ جهانی اول تموم نشده بود و بقیه در حال جنگ بودن و فعلا توی روسیه انقلاب شده بود اما هنوز روسیه هم از جنگ خودش رو کنار نکشیده بود.
خلاصه توی همین اوضاع، دولت موقت تصمیم میگیره تا به جنگ ادامه بده و به تعهداتی که روسیه در قبال متفقین داشت عمل کنه و منشویکها هم از این تصمیم حمایت میکنند.اما لنین همچنان با این تصمیم و با دولت مخالفت میکنه و اونو جنگ امپریالیستی میخونه که بین بنگاههای مالی دنیا، یعنی بریتانیا و آلمان رخ داده که هدفش هم، تسلط بر جهانه.
اون همچنین عقیده داشت که زمینها باید از مالکان ثروتمند گرفته بشه و بین دهقانان توزیع بشه، و قدرت هم از دولت موقت بورژوازی، به شورای مردمی منتقل بشه.لنین با تمام قدرت تبلیغات می کرد و سعی داشت تا افکارش را پیاده کنه. این افکار و برنامه بلشویکها در یک شعار ساده خلاصه شده بود: نان، صلح و زمین.
با عمیقتر شدن بحران اقتصادی و نظامی روسیه، جذابیت این شعار برای توده مردم بیشتر و بیشتر میشد. رفتهرفته اعتراض و شورش مردم و بلشویکها افزایش پیدا کرد و حضور مردم در خیابانها، با حمایت بلشویک ها، باعث به وجود آمدن درگیریهایی شد.
دولت موقتی که تازه چند ماهی بود که قدرت رو گرفته بود، با این قیامها و شورش ها برخورد کرد. سرکوب پلیس مردم را متفرق کرد و چندین رهبر بلشویک از جمله لئون تروتسکی هم بازداشت شدن، در حالیکه لنین با کمک استالین به فنلاند فرار میکنه. دولت موقت اعتقاد داشت که تندروهای بلشویک، جاسوس های آلمانی هستند و با این شورشها قصد تضعیف ارتش روسیه را دارند. پس با همین اتهام جاسوسی برای آلمانها، آنها را دستگیر و زندانی میکرد.
بعد از یه مدتی که تروتسکی آزاد میشه، با سازماندهی کردن سربازان و نظم دادن به نیروهای بلشویک، دوباره دست به اعتراض میزنه. لنین هم مخفیانه به پتروگراد میره و به تروتسکی کمک میکنه.در نهایت در نوامبر ۱۹۱۷ یا اگه بخواهیم بر اساس تاریخ تقویمِ قدیمِ روسها بگیم، در ۲۵ اکتبر ۱۹۱۷،
با کمک گارد سرخی که تشکیل داده بودند، به صورت شبانه، نقاط کلیدی را میگیرند و مقر دولت موقت در کاخ زمستانی را هم تصرف میکنند و این جوری، بعد از ۹ ماه، دولت موقتی که از انقلاب فوریه روی کار آمده بود، با یک انقلاب دیگه سرنگون میشه.
فکر کنم اینجا جاش باشه که یه نکته درباره تقویم تاریخ روسیه بگم. نمیدونم تا حالا این سوال رو دیدید که می پرسند، مردم روسیه، انقلاب اکتبر را در چه ماهی جشن میگیرند؟ یا اینکه انقلاب اکتبر در چه ماهی اتفاق افتاد؟سوالی تقریباً عجیب که جوابش میشه ماه نوامبر، اما چرا؟
تا قبل از انقلاب اکتبر، روسها از یه تقویمی به اسم تقویم ژولینی استفاده می کردند و مردم بر اساس آن کارهاشون را انجام میدادند. اما این تقویم دقت لازم را نداشت و چون به طور رسمی در روسیه استفاده میشد، همه تاریخها بر اساس اون تقویم نوشته شده.پس انقلاب اکتبر روسیه، با همین تقویم قدیم، ۲۵ اکتبر رخ میده.
اما بعد از انقلاب و روی کار آمدن بلشویکها، در تاریخ ۲۴ ژانویه ۱۹۱۸ ، شورای کمیساریای خلق، فرمان تغییر تقویم را از تقویم ژولین به تقویم گریگوری صادر میکنه که این دو تا تقویم ۱۳ روز با هم تفاوت دارند.حالا دلیل این تفاوت ها چیه و چرا متفاوت هستند بماند برای بعد. فقط همین نکته رو اضافه کنیم که تقویم گریگوری، همون تقویم میلادیه که الان همه کشورهای مسیحی ازش استفاده میکنند و روسیه هم در سال ۱۹۱۸ چون با بقیه کشورهای اروپای غربی هماهنگ بشه، از همین تقویم استفاده میکنه. خب حالا دیگه برگردیم سر وقت موضوع خودمون یعنی تاریخ روسیه.
آغاز حکومت بلشویکها و فرمانهای اولیه (1917-1921)
حالا دیگه بلشویکها قدرت رو در روسیه دست گرفته بودند و شروع به محکم کردن پایه های حکومت خودشون کردن.پس از اینجا به بعد، جنگ داخلی خونینی شروع میشه. انقلاب هایی که با کمترین کشته و خونریزی به سرانجام رسیده بودند، حالا با جنگ نیروهای ارتش سرخ که گفتیم نیروهای نظامی بلشویکها بودند، با سفیدها که حالا دیگه مخالف بلشویکها بودند ادامه پیدا میکنه.
بلشویکها علاوه بر عملیات نظامی، پلیس مخفی به نام کمیسیون فوقالعاده مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری به نام چکا رو هم به دستور لنین راه میندازن که اونو میشه اولین سازمان امنیتی شوروی دونست. کار اصلی این سازمان هم از روی اسمش کاملا مشخصه. شناسایی، دستگیری و کشتن مخالفین و منتقدین.در این دوران، کشتار و شکنجه و سروبهای سازمان یافته وسیعی اینجام شد که به دوره وحشت سرخ، یا ترور سرخ معروف شد.
اما بجز چکا، شورای کمیسرایای خلق هم برای اداره کشور تاسیس شد که یه جورایی مقدماتی برای تغییر ساختار حکومتی کشور، به منظور تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود.همزمان ارتش سرخ با رهبری تروتسکی با ارتش سفید میجنگیدن و این جنگها در سرتاسر روسیه ادامه داشت. بعضی سلطنت طلبها به دنبال برگردوندن نام سلطنتی قبلی بودن. توی این شرایط نیکلای دوم، به همراه خانوادهاش در شهر یِکاترینبورگ در حصر خانگی بودن. کمونیستها از ترس اینکه مخالفین این شهر رو بگیرن و تزار رو دوباره به قدرت برسونن، تصمیمی میگیرن که حرف و حدیثهای زیادی رو تا به امروز هم در پی داشته. اونا تزار و خونوادهاش رو توی زیرزمین خونهای که بودن گلوله بارون میکنن و تمام اعضای خاندان رومانوف رو میکشن و اینجوری کار این خاندان رو تموم میکنن.گرچه حرف و حدیثهایی وجود داره که میگن أناستازیا، یکی از دخترهای تزار از این حادثه زنده میمونه، ولی ما دیگه به این موارد نمیپردازیم.
عهدنامه برست-لیتوفسک
یه اتفاق بسیار مهم دیگه در ابتدای قدرتگیری لنین میفته و اون هم خروج روسیه از جنگ جهانیه. لنین برای اینکه بتونه بلشویکها رو در راس قدرت توی روسیه نگه داره، با متحدین پیمان ترک مخاصمه میبنده که اگه علاقه داشته باشید، تو یه قسمت به جزئیات اون بپردازیم. این عهدنامه به نام پیمان برست-لیتوفسک معروف میشه که فعلا در همین حد بدونیم که براساس این پیمان شرمآور که در سوم مارس 1918 امضا شد، شوروی از سرزمینهای لهستان، بلاروس، لیتوانی، استونی، کورلاند و لیونی (Livonia) که بخشی از لتونی امروزه هستن، صرفنظر کرد و متعهد شد نیروهای خودش رو از فنلاند و اوکراین هم بیرون بکشه. امپراتوری آلمان بعد از پیمان برست – لیتوفسک چندین کشور حائل چند را ایجاد کرد که در حوزه نفوذ خودش قرار داشتن.
طبق این پیمان روسیه، 26 درصد از جمعیت و 27 درصد از اراضی حاصلخیز خودش رو از دست داد و حتی از ترس پیشروی آلمانها، پایتخت رو که گفتیم شهر سنتپترزبورگ بود، به مسکو منتقل کردن. لنین با پذیرش این پیمان، میخواست کمی زمان بخره تا بتونه قدرا اقتصادی و نظامی رو توی روسیه محکمتر کنه و اجازه نده که انقلاب شکست بخوره.
حالا دیگه بلشویکها دشمنان زیادی پیدا کرده بودند، از یک طرف متحدین، یعنی آلمان و اتریش و عثمانی که قصد داشتن زمین های بیشتری از روسها بگیرند، و از طرف دیگر ارتش سفید در جنگ داخلی، که میخواستن قدرت رو از دست بلشویکها خارج کنن.اما جالبه، نیروهای متفقین، یعنی بریتانیا و فرانسه و آمریکا و برخی کشورهای پادشاهی، مثل مجارستان و صربستان و ژاپن هم به گروه مخالفین بلشویکها و کمونیستها ملحق شدند و ترسشون هم از این بود که، این انقلاب کارگری به بقیه کشورها هم سرایت کنه. پس با تمام قوا به نیروهای سفید یا مخالفین بلشویکها کمک کردند و تا سالها هم بلشویکها را به رسمیت نشناختند.
اما بلشویکها و یاران لنین و تروتسکی، با قانون خدمت اجباری دهقانان در ارتش سرخ، و با استفاده از افسران سابق روسیه تزاری، ارتش سرخ را تقویت کردن و در این سالهای جنگ داخلی روسیه، بر تمام نیروهای مخالف غلبه کردند.کمیته اجرایی شوروی بعد از شکست آلمان و اتریش در پایان جنگ جهانی اول، اعلام کرد که شرایط و مفاد قرارداد برست-لیتوفسک دیگه قانونی نیست و روسها بخشی از سرزمین هایی که از دست داده بودن رو دوباره پس گرفتن و نیروهای آلمان و اتریش رو از آن سرزمین ها بیرون کردند. یعنی عملا شانس آوردن که آلمان و اتریش توی این جنگ شکست خوردن.
بعد از اون، روسها تونستن طی جنگی که با پادشاهی لهستان داشتن، اوکراینی که از سال ۱۹۱۸ استقلال خودش رو اعلام کرده بود، دوباره به خاک خودشون برگردونن. اما علاوه بر اون، در نتیجه این جنگ داخلی و جنبش های استقلال طلبانه، سرزمینهای فنلاند، استونی، لتونی، لیتوانی و لهستان، کشورهای خودشون رو تاسیس کردند.
تو همین سالها هم، نمایندههای بلشویکها به ایران اومدن و خواستار حمایت ایران از اونها شدن. اونا حتی تمام امتیازاتی که روسیه تزاری به زور از ایران گرفته بود رو ملغی اعلام کردند. امتیازاتی مثل حق کشتیرانی ایران در خزر، حق کاپیتولاسیون، امتیازات خطوط آهن، بانک استقراضی روسیه، تمام بدهی های ایران به روسیه و بقیه امتیازاتی که بعد از ترکمنچای به ایران تحمیل شده بود. حتی تمام نیرو هاشون رو هم از شمال ایران فراخواندن و استقلال ایران را به رسمیت شناختند.
اما هدف کمونیست ها از این همه بذل و بخشش چی بود؟
اونا میخواستن که حمایت ایران را در مقابل بریتانیا به دست بیارن و کاری کنن ایران مانع رسیدن بریتانیا به قفقاز باشه. اما با خروج آنها از ایران، نفوذ بریتانیا بیشتر میشه و حتی این نفوذ باعث میشه تا ایرانیها اصلا نماینده بلشویکها را نپذیرن.راستش حوادث این سالها پر از درس و اتفاقات که فکر میکنم نیاز به بررسی با جزئیات داره. اما در همین حد بدونیم که وقتی ایرانی ها بلشویکها را جدی نمیگیرند، دوباره کمونیستها، ارتش سرخ را به دنبال نیروهای ارتش سفید به داخل خاک ایران میفرستند و دوباره پای آنها به ایران باز میشه و بعد داستان قیام جنگل و میرزا کوچک خان در شمال پیش میاد. فکر کنم بهتره از موضوع اصلی ویدیو، یعنی تاریخ شوروی دور نشیم.
خلاصه با تثبیت کمونیست ها در روسیه بلشویکی، از سال ۱۹۲۱ به بعد، بیشتر کشورها روسیه شوروی را کمکم به رسمیت شناختن و پیمان نامه هایی با آن بستند. مناطق آزاد شده روسیه هم یکی پس از دیگری به اتحاد آنها اضافه شدن و بالاخره در دسامبر ۱۹۲۲ در کنگره شوراها، اتحاد جماهیر شوروی از ترکیب چهار جمهوری روسیه، اوکراین، بلاروس و ماورای قفقاز که این آخری خودش شامل ارمنستان، گرجستان و آذربایجان روسیه بود، تشکیل میشه. بعد در سال ۱۹۲۴ جمهوریهای شوروی ازبکستان و ترکمنستان و در سال ۱۹۲۹ هم جمهوری تاجیکستان به اتحاد شوروی اضافه شدند.
اینجوری کمونیستها و سوسیالیستها اولین دولت خودشان را در دنیا تجربه میکنن. این اتفاق واقعاً در تاریخ دنیا بسیار تاثیرگذار بود. این انقلاب و ظهور شوروی، سیاستهای کلی دنیا رو برای ۱۰۰ سال آینده دچار تحول میکنه و تقابل نظام سرمایهداری و سوسیالیست، اتفاقات زیادی را در سالهای آینده در دنیا رقم می زنه.
منابع:
مقاله انگلستان و روابط ایران و شوروی 1917-1921 – حسین آبادیان
کتاب تاریخ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – ژان بروهات – ترجمه علیاصغر شمیم
تاریخ روسیه شوروی (جلد اول) – د.پ کالیستوف – ترجمه حشمتالله کامرانی