حاجی فیروز، نماد نژادپرستی و بردهداری
یا نماد شادی و تاریخ ایران کهن؟
نوروز، این عید باستانی، نماد صلح و دوستی و زندگی دوباره طبیعت، ویژگیها و شاخصه های زیادی داره که نشاندهنده تنوع فرهنگ های جهانیِ نوروزه.
نمادهایی مثل هفت سین و عمو نوروز، جشن ها و دورهمیها و خونه تکونیهایی که هر کدوم یک نماد و تاریخچه از عهد باستان هستند.اما یکی از این نمادهای نوروز که هنوز هم به حیات خودش ادامه میده، حاجی فیروزه.حاجی فیروز که این روزها در سر چهارراه ها و خیابان ها، با رقص و آواز، و خوندن شعر های خاص، رسیدن سال نو رو خبر میده و یه جورایی پیام آور شادی و جشنه.
وقتی سر و کله حاجی فیروز پیدا میشه، مردم میفهمند که زمستون به سر رسیده و بهار با همه زیبایی و سرسبزیاش، جای اونو داره میگیره. اما این حاجی فیروزی که همه میشناسیمش، حرف و حدیث های زیادی دربارهاش وجود داره، ولی قبل از اینکه تاریخچه این شخصیت را بررسی کنیم یه چند ثانیه از شعر خوانی حاجی فیروز را بشنویم تا دوباره به ادامه ماجرا بپردازیم.
تاریخچه حضور حاجی فیروز در مراسمات
چهره حاجی فیروز را همه می شناسیم، شخصیتی با روی سیاه و لباس قرمز که با دایره زنگی که داره تلاش میکنه تا به مردم شادی بده.ولی همین چهره سیاه حاجی فیروز در چند سال اخیر، باعث شده تا بعضی ها اونو نماد دوره برده داری در ایران بدونن و اونو نماد نژادپرستی و بردهداری معرفی کنن.
افراد زیادی در این باره موضعگیری کردند و حرف زدند، حتی شهرداری تهران توی عید ۱۴۰۰ هم تصمیم می گیرد تا از نماد حاجی فیروز به رنگ سیاه استفاده نکنه و طی بخشنامهای اعلام میکنه که دیگه حاجی فیروز نباید توی نمایشها سیاه باشه، چون سیاه بودن حاجی فیروز رو توهین تلقی میکردند و این رو یادآور روزهای بردهداری، مخصوصاً در دوران قاجار میدونستند.
حالا واسه اینکه موضوع را بهتر درک کنیم، بیاین حرف این پژوهشگرها رو بررسی کنیم و ببینیم حرف حسابشون چیه؟
حاجی فیروز یادآور اساطیر کهن یا برده داری در ایران
حاجی فیروزه ، سالی یه روزه
این بخشی از شعر حاجی فیروزه، حاجی فیروزی که گفتیم با رقص و شادی، مژده نوروز و بهار رو میده و یه جورایی از معدود شادی آورانِ بازمانده از تاریخ این سرزمینِ.
اما وقتی ادامه این شعر میرسه به قسمت: ارباب خودم سامبولی بلیکم، ارباب خودم سرتو بالا کن، مشکل تازه شروع میشه.
عدهای میگن این شخصیتی که ارباب داره و ارباب خودش رو صدا میزنه، یک نوکره و چون سیاه هم هست، پس نمادی از بردههاییه که در دوران قاجار از سومالی و سودان و زنگبار و حبشه به ایران آورده شدن.
عدهای از همین قضیه کمک میگیرند که ایران تاریخ بردهداری داشته، و حاجیفیروز هم نماد اون دوره است،و عدهای هم کاملاً منکر بردهداری در ایران، به شکلی که توی اروپا بوده میشن.خلاصه الان چند سالی هست که این دو تا گروه سر این قضیه درگیر هستند.
بابک احمدی توی مقالهای، به طور خلاصه میگه که اکثر نوشتارها و سخنرانیها علیه حاجی فیروز، از این الگو پیروی میکنند که بیشتر کسانی که علیه حاجیفیروز مطلب مینویسند و سعی در حذف اون دارند و اونو نماد برده داری میدونن؛نظر تاریخ نگاران و پژوهشگران و اسطوره شناسها را قبول ندارند و به گفتههای افراد غیرمتخصص استناد میکنند
اون در ادامه میگه، کسایی که روی سیاه حاجی فیروز رو نماد برده داری می دانند، چرا هیچ توضیحی درباره بقیهی نمادها و نشانههای حاجی فیروز نمیگن و آگاهانه از این قضایا طفره میرند؟مثلاً چرا نمیگن که دایره زنگی اون از کجا آمده؟ و یا چرا شال دور کمر حاجی فیروز طلاییه؟و یا حتی چرا کلاه سرخی بر سرش داره؟
اون سومین وجه اشتراک مطالب مشترک علیه حاجی فیروز رو هم اینجوری بیان میکنه که، هیچکدام از این افراد نخواستند که ردپای حضور این شخصیت رو در سلسلههای پیش از قاجار نشون بدن.پس تا اینجا یک جمعبندی داشته باشیم.
–
یک گروهی هستند که میگن حاجی فیروز هم جزو همون بردههاییه که در قرن نوزدهم، برای بیگاری در مزرعه و صید مروارید و ماهیگیری، و کار در خانهها به ایران اومده.فکر کنم برای مخاطب عام، هیچکس، خواننده رپ فارسی، شناختهشدهترین کسیه که طرفدار این دیدگاهه و حتی ترانهای هم درباره حاجی فیروز اجرا کرده.
اما چون طبیعتاً نمیشه به اشعار هیچکس، به عنوان یک خواننده درباره این موضوع استناد کرد، پس بهتر اشخاص دیگهای را معرفی کنیم که اگه دوست داشتید می تونید با یک جستجوی ساده نظر اونها رو هم پیدا کنید. اشخاصی مثل دکتر حمید دَباشی و دکتر بیتا بَقولی زاده مقالاتی در این باره منتشر کردند.
-اما در مقابل این دیدگاه، اشخاصی هستند که حاجی فیروز رو نه تنها نماد بردگی نمیدانند، بلکه اونو شخصیتی باستانی، تاریخی و اسطورهای معرفی میکنن:
مرحوم دکتر مهرداد بهار، نویسنده و اسطوره شناس ایرانی، که فرزند پنجم ملک الشعرای بهار هم بوده، تحقیقات گستردهای روی این موضوع داشته و خاستگاه حاجی فیروز رو اسطورهها میدونسته.مهرداد بهار، حاجی فیروز رو سیاوش برخاسته از مرگ و بازگشت به دنیای زندهها توصیف میکنه و بعد از اون هم محققین و پژوهشگران زیادی به این اسطورهها استناد کردند.دکتر آرزو رسولی هم حاجی فیروز را مربوط به اسطوره ها میدونه و این شخصیت رو با اسطوره ایزد یا خدای شهید شونده، و زنده شدن دوباره او مرتبط می دونه.
داستان اسطوره های کهن
وقتی داستان این اسطوره رو می خوندم خیلی واسم جذاب بود و مطمئنم شما هم از اون خوشتون میاد، پس به طور کامل این داستان رو شرح میدم.
طبق این داستان و اسطوره، خدای باروری و عشق، که توی تمدن بین النهرین، اسمش ایشتر یا ایشتار هست، با خودش فکر میکنه که چرا مرگ باید انسان ها را از بین ببره؟پس تصمیم میگیره که به جهان مردگان سفر کنه و خداوند مرگ، که خواهرش بوده را از پای در بیاره.ایشتر وقتی به اولین دروازه سرزمین مردگان میرسه، به نگهبان میگه که درو باز کن تا وارد بشم، وگرنه در رو میشکنم و همه مرده ها را زنده میکنم.
نگهبان هم در جواب میگه که اجازه بدید تا صحبت شما را به خواهرتان، به خدای مرگ برسونم.خدای مرگ به نگهبان دستور میده که طبق رسمی که در دنیای زیر زمین یا همان دنیای مردگان وجود داره، به خواهرم اجازه ورود بدید.نگهبان به سمت ایشتر میره و با احترام اونو دعوت میکنه و میگه طبق رسم، باید تاج رو از سرتون بردارید و تحویل بدید.بعد نگهبان دروازه دوم، گوشوارههای اونو ازش میگیره.
در دروازه سوم گردنبندش رو میگیرند و همین طور ادامه پیدا میکنه، تا دروازه هفتم که تمام لباسهایش را هم ازش می گیرد و خدای عشق و باروری یعنی همون ایشتر، لخت و برهنه پیش خواهر خودش یعنی خدای مرگ میرسه و خدای مرگ هم اونو در همون دنیای مردگان زندانی میکنه.با زندانی شدن ایشتر در دنیای مردگان، یا عملاً همون مرگ ایشتر، زندگی و تولد روی زمین متوقف میشه و هیچ حیوانی به جفت خودش نزدیک نمیشه.
این وضعیت خدایان را نگران میکند و میگن که باید کاری بکنن، وگرنه زندگی روی زمین نابود میشه. به خاطر همین نمایندگانی پیش خدای مرگ می فرستند تا خدای عشق و باروری را آزاد کنه.خدای مرگ هم قبول میکنه، ولی به شرطی که خدایی با همون اهمیت به جای ایشتر به دنیای مردگان بره. یعنی این قانون بوده، باید برای کسی که از دنیای مردگان برمیگرده یک جایگزین بره.
پس دوباره ایشتر از هفت دروازه برمیگرده و لباسها و جواهرات و تاجش را پس میگیرد و به روی زمین بر میگرده تا یک جایگزین به جای خودش به دنیای مردگان بفرسته.وقتی ایشتر به شهر خودش میرسه، میبینه شوهرش دوموزی یا تموز، یعنی خدای گیاهان و نور خورشید، در غیاب او با بقیه زنها درحال عیش و نوشه.
ایشتر عصبانی میشه و تموز را انتخاب میکنه و به نگهبانها میگه که اونو به دنیای زیر زمین ببرند، یا به عبارتی شهید کنند.وقتی تموز به زیر زمین کشیده میشه، سرسبزی هم از زمین میره. مردم برای مرگ خدای گیاهان سوگواری میکنند و میخوان که این خدا به زمین برگرده تا گیاهان سرسبز بشند.توی این شرایط، خواهر تموز قبول میکنه تا نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان باشه، تا برادرش به روی زمین بیاد و گیاهان جون بگیرن.
همانطور که رفتن خدای گیاهان به جهان مردهها با سوگواری همراه بود، بالا آمدن او، با ساز همراهش هم، همیشه همراه با شادمانی و جشنه که همون جشن نوروز میشه.رنگ سیاه چهره این خدای گیاهان هم نماد برگشت او از دنیای مردگانه.این اسطورهها و خدایان، ریشه در تمدنهای بین النهرین مثل سومری ها و بابلی ها داره و نامهای خداها در هر کدام از این تمدنها متفاوت بوده.
دکتر رسولی که عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی، میگه که؛ ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه، به فرشتهای به اسم فیروز اشاره میکنه که با دنیای مردگان در تماسه، و احتمالا این فیروز، همون اسمیه که به حاجی اضافه شده و نماد خدا یا فرشته مورد ستایش بوده.
اما به جز این دو تا نظر، یعنی ریشه اسطورهای برای حاجی فیروز قائل شدن، یا نماد بردهداری بودن اون، بعضی پژوهشگرای دیگه، تاریخ حضور حاجی فیروز در نمایش های شادی آور را دوران ساسانیان و قبل از حضور اسلام میدانند و شواهدی از حضور شخصی به اسم پیروز در جشنهای دوره ساسانیان را بیان میکنند.عده دیگهای هم با بررسی نمایش های سیاه بازی و روحوضی، نشانه های حضور این شخصیت را در دوران صفویان و زندیان بررسی کردند.عدهای،اونو شخصیت آتش افروز میدانند که در گذشته، قبل از نوروز به خیابانها میآمدند و نمایش اجرا میکردند و نوید رسیدن بهار را میدادند.
یک بررسی دیگه هم درباره حاجی فیروز وجود داره که خیلی واسم جالبه.حاجی فیروز در کنار بابا نوئل! جالبه نه؟اسم این شخصیت پیتر سیاهِ (Zwarte Piet) که توی هلند و بلژیک، کنار بابانوئل قرار میگیره و با حرکات و رفتار هاش مردم رو شاد میکنه و بین بچهها شکلات و آبنبات پخش میکنه.
اما نکتهای که واسم جالب بود، اینه که در سالهای اخیر به این شخصیت هم توی هلند گیر دادند که چون صورتش رو سیاه میکنه، یک حرکت نژادپرستیه و این شخصیت باید از مراسم حذف بشه.در حالی که طرفداران این شخصیت میگن که سیاهی روی اون به خاطر گرد زغاله و ربطی به رنگ پوست او نداره.
ولی داستان وقتی جالبتر میشه که دکتر آیدین پورمسلمی، حاجی فیروز و پیتر سیاه رو بازمانده آیین میترائیسم میدونه و ریشه مشترکی برای این دو تعریف میکنه.
صادقانه بگم وقتی موضوع حاجی فیروز را برای ویدیو مخصوص نوروز ۱۴۰۱ انتخاب کردیم، اصلاً فکر نمیکردیم که این همه حرف و حدیث و تعابیر مختلف درباره اون وجود داشته باشه. چندین مقاله خوندیم که هر کدوم از زاویه دید خودشان به موضوع پرداخته بودند و تلاش میکردند که تا طوری خودشان را اثبات کنند.یکی از این مقالات اینجوری شروع میشد؛ رابطه بین حاجی فیروز یا سیاه بازی با تاریخ بردهداری مدرن در ایران بدیهی است و انکار ناپذیر!یعنی در همین خط اول حکم رو صادر میکنه و دیگه تمام.
اما با همه این توضیحات دوست دارم نظر شما رو هم بدونم به نظرتون حاجی فیروز را باید از نمادهای نوروزی حذف کرد یا اینکه حاجی فیروز، شخصیتی که با رقص و آواز اومدن بهار را اعلام میکنه و از مردم پول هم دریافت میکنه، نمادیه که خبرهای خوش بهمون میده و یه جورایی باعث شادی و نشاط مردم میشه و باید در رسم و رسوم باشه؟
لطفا اگه از تاجیکستان و افغانستان مخاطب این برنامه هستید، یا در این کشورها زندگی کردید و یا اطلاعاتی دارید، بهمون بگید که آیا حاجی فیروز در این کشورها هم حضور داره یا نه؟
منابع:
مقاله؛ حاجی فیروز، پیام آور بهار – الهه شایسته رخ
مقاله؛ حاجی فیروز؛ روی سیاه قضات بی تاریخ – بابک احمدی
مقاله؛ عمو نوروز و حاجی فیروز – کیوان پهلوان
مقاله؛ افسانه های حاجی فیروز: نمودهای نژادپرستانه ی تخت حوضی ایرانی – بیتا بقولی زاده