تاریخ اسپانیا
همیشه دربارهی اسپانیا شنیده بودم.شنیده بودم که یه زمانی اسپانیا بوده که امپراتوری بزرگی رو راه انداخته بوده و نصف دنیارو مال خودش کرده. البته حالا نه دقیقا نصف دنیا ولی شنیده بودم که ابر قدرتی بوده واسه خودش. اسپانیایی که مسلمانها تلاش کرده بودن تا از اون منطقه وارد اروپا بشن و اروپا رو هم تسخیر کنن؛ که نتونستند. اما در عوض سالها به خود اسپانیا حکومت کردن و سالها تسلط مسلمانها بر این منطقه آثار زیاد اسلامی رو در این کشور میتونیم پیدا کنیم .
تمام این شنیده ها باعث شد تا بالاخره بریم سر وقتِ تاریخ اسپانیا و ببینیم چی شد که اسپانیا به این حال و روز افتاد و اون دوران اقتدار و امپراتوری که داشت کجا رفت؟
راستش این قسمت قراره یک ویدئوی نسبتا کامل و طولانی باشه.
پس خودتون رو برای اون آماده کنید. اما اگر حوصلهی تماشای ویدئوی طولانی ندارید میتونید اون رو بصورت صوتی هم از طریق کانال تلگرام و هم از طریق وبسایت و هم از طریق پادکستِ دروازهی تاریخ بصورت صوتی گوش کنید.
جغرافیای اسپانیا
برای این که وارد تاریخ اسپانیا بشیم اول باید جغرافیای اونو بشناسیم و بدونیم که کجا قرار گرفته؛ همونطور که در نقشه میبینید اسپانیا در جنوب غربی اروپاست و امروزه با کشورهای پرتغال، فرانسه، آندورا، جبل الطارق بریتانیا و مراکش یا همون مغرب همسایه است. یعنی عملا راه اتصال قاره آفریقا با قاره اروپا همین اسپانیا و مراکش هستن. اتصالی که از طریق تنگه جبل الطارق به وجود میاد.
یعنی این مسیر باریک که توی نقشه میبینید؛ میشه تنگه جبل الطارق که یکی از نقاط استراتژیک دنیا، چون میبینید که تنگه باریکیه که دریای مدیترانه رو به اقیانوس اطلس متصل میکنه. بخاطر همین اهمیت و استراتژیک بودنش هم بریتانیا حاضر نیست اونجا رو از دست بده و از سال ۱۷۱۳ میلادی اونجارو بخشی از بریتانیا میدونه؛ بگذریم تا قبل از حفر کانال سوئز در سال ۱۸۶۹ تنها راه اتصال دریای مدیترانه به آبهای آزاد همین تنگه بود که کنترل اون هم اوایل دست اسپانیا و بعد بریتانیا بود .
دریای مدیترانه هم که میدونید خیلی از کشورهای اروپایی و آفریقایی اونجا بندر دارن و کشتیرانی انجام میدن و گفتیم تنها راه ارتباطی با آبهای آزاد همین تنگه جبل الطارق بود، البته تا پیش از حفر کانال سوئز؛ یعنی اسپانیا هر وقت اراده میکرد اجازهی رفت و آمد؛ تجارت به بقیه کشورهای حوزهی دریای مدیترانه رونده و از اونجایی که خودش هم کنار دریاهای آزاد بود و اهمیت پیدا کردن سرزمین های جدید رو زودتر از بقیه فهمیده بود تونست زودتر از بقیه به سرزمین های جدید سرک بکشه و سود زیادی به دست بیاره و قدرتمند تر بشه .
اما یکم دیگه به نقشه و جغرافیای این کشور دقت کنید کشورِ اسپانیای امروزی بخش بزرگی از یک شبه جزیره است.شبه جزیره ای که از سه طرف به آب متصله و فقط از سمت شمال شرق از طریق خشکی با فرانسه هم مرزه.اسم این شبه جزیره که گفتیم اسپانیا، بخش اعظم اونو تشکیل داده ؛ شبه جزیرهی ایبریه .
شبه جزیره ای که خط مرزی اون با بقیه اروپا رو کوه های پیرِنه pyrenees تشکیل میدن که یک خط دفاعی طبیعی هم برای اسپانیا محسوب میشن.یه مورخ بزرگ اسپانیولی به اسم رافائل آلتامیرا مه ایبری شبه جزیره ایست کامل !
در حقیقت همین طور هم هست، چون از سه طرف به دریا و از یک طرف به کوه های مرتفع پیرنه محدوده. تازه بجز این موارد از پیرنه تا تنگه جبل الطارق در جنوب شبه جزیرهی ایبری هم کلی کوه و پستی بلندی هایی هست که عملا راه نفوذ به این سرزمین رو از طریق زمین بسته یعنی بجز راه دریا و هوا تنها معدود معبرهای زمینی وجود دارن که بشه از طریق زمین به این سرزمین ها نفوذ کرد.
اما همینجا روی نقشه دقت کنید که کوه های پیرنه غیرقابل نفوذ هم نیستن و از دو طرف باریک تر و کم ارتفاع تر میشن و از همین مناطق مسیرهایی برای ورود به شبه جزیره میشه پیدا کرد؛ یعنی از همین مسیرها بوده که مهاجرین و لشکر کشی های نظامی صورت گرفتن که در ادامه بهشون میرسیم.فکر کنم جغرافیای اسپانیا رو همینجا تموم کنیم و دیگه وارد تاریخ این کشور بشیم.
تاریخ اسپانیا
سرزمین اسپانیا و شبه جزیره ایبری از خیلی قدیم مسکونی بوده. آثار زیادی از دوران عصر حجر کشف شده اما شاید معروف ترین اونها نقاشی های غار آلتامیرا باشه. آثاری که مربوط به دوره پارینه سنگیه؛ یه چیزی حدود ۱۵ هزار سال پیش از میلاد مسیح هست. البته این عدد ۱۵ هزار سالی که گفتم در منبع اصلی ما که کتاب تاریخ اسپانیاست نیومده.اما در بقیه متن هایی که خوندیم تقریبا به همین حوالی اشاره میکردن .
اینکه نژاد اصلی حقیقی ساکنین این شبه جزیره کیا بودن که این آثار رو بجا گذاشتن! باستان شناسان هنوز نتونستن با قطعیت به یک قوم یا یک نژاد برسن اما باید این اصل رو قبول کرد که ساکنین فعلی، بازماندگان همون اقوام باستانی هستن که کم و بیش با طوایف و قبایل مهاجم که در دوره های مختلف به این سرزمین اومدن اختلاط نژادی پیدا کردن .
اولین قومی که به این منطقه اومدن قوم ایبر بودن که در شمال آفریقا ساکن بودن و از جنوب به خاک اسپانیا هجوم آوردن. ایبرها نه تنها در شبه جزیرهی ایبریبلکه به جنوب فرانسه و تا شمال ایتالیا هم پیشروی میکنن و ساکن میشن .بعدها قوم تارتس از شمال افریقا کوچ کرد و از تنگه جبل الطارق گذشت و وارد شبه جزیرهی ایبری شد و فقط در منطقه جنوبی این شبه جزیره ساکن شد . اما قوم سِلت برعکس، از مرزهای شمالی وارد این منطقه شدن. سِلت ها و ایبرها و همچنین بقیه ی اقوام اختلاط نژادی داشتن و در کنار هم زندگی میکردن.
حواستون باشه این تاریخی که میگیم مربوط به هزاره قبل از میلاده !یعنی مربوط به زمانی که هنوز رومی ها وارد منطقه نشدن. چون نمیخواهیم زیاد توی این دوره بمونیم یه خلاصه کوچیکی میگیم و خیلی سریع از این دوران میگذریم.
اوایل فینیقی ها به اهالیِ اسپانیا رفت و آمد داشتن و آثار زیادی از فنیقی ها در سواحل اسپانیا حضور پیدا کردن و بخش هایی از این سرزمین رو هم تصرف کردن. تمدن کارتاژ که مرکز اون در تونس امروزیه، در سده های دوم و سوم پیش از میلاد و هم دورهی جمهوریِ روم بود. همیشه هم بین روم و کارتاژ درگیری هایی بود که در نهایت سه تا جنگ معروف بین روم و تمدن کارتاژ رخ میده که به جنگ های کارتاژ یا پونیک معروف میشن و تمام سرزمین های کارتاژ به رومی ها میرسه. به پیروزی رومی ها در نبرد دوم پونیک ، سرزمین اسپانیا هم به دست رومی ها میفته.
این اتفاقات هم تقریبا ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میفته و از این تاریخ به بعد دیگه اسپانیا عملا وارد کشورهای اروپایی شد و به عبارتی تاریخ اسپانیا از همین دوران شروع میشه. با تسلط روم بر اسپانیا با همون شبه جزیره ایبری، فرهنگ تمدن روم وارد این منطقه میشه دیگه کم کم اسپانیا اونقدر به روم نزدیک شده بود که تبدیل به یکی از مراکز مهم امپراتوری روم میشه و یک نوع تمدن روم و اسمانیایی در اون مناطق شکل میگیره. بعدها هم که مسیحیت وارد امپراتوری روم میشه از طریق همین امپراتوری به اسپانیا میرسه.
در طی سالها تسلط رومی ها، اسپانیا منطقه مهمی برای روم بوده اما کم کم با ضعیف تر شدن رومی ها اسپانیا محل هجوم قبایل مختلف ژرمن قرار میگیره. وقتی امپراتوری روم ضعیف میشه تعدادی از قبایل ژرمن از این ضعف استفاده میکنن و در سال ۴۰۹ میلادی از کوه های پیرنه عبور میکنن و به قتل و غارت در شبه جزیره ایبری مشغول میشن . وندال ها سوئبی ها و آلن ها سه تا از قوم هایی بودن که به مناطق جنوبی کوه های پیرنه سرازیر میشن و هر کدوم در مناطقی قرار میگیرن. با ورود این قبایل، همیشه بین اونها و مردم محلی و امپراتوری روم جنگ و خونریزی هایی بوجود میامد .
اما مهم تر از این قبایل یا بهتره بگم قوی تر از این قبیله ها، ویزیگوت ها بودن ؛که اونها در جنوب سرزمین گل با فرانسه امروزی ساکن میشن و اونجا حکومت خودشون رو شکل میدن. هراز گاهی با رومی ها و گاهی هم با بقیه ی قبایل که گفتیم وارد شبه جزیره ایبری شدن میجنگن.
بعبارتی بین سالهای ۴۰۰ تا ۴۷۶ میلادی که بساط امپراتوری روم برچیده شد اسپانیا شاهد آشفتگی، درگیری و جنگ های فراوون بین اقوام مهاجم و اسپانیایی ها و رومی ها بود تا اینکه بالاخره ویزیگوت ها که اونها هم یکی از اقوام ژرمن بودن و نسبت به رومی ها بدوی محسوب میشدن تونستن علاوه بر جنوب سرزمین گل ، به شبه جزیرهی ایبری هم مسلط بشن .بعد از اون تاریخ اسپانیا وارد مرحله فرمانروایی ویزیگوت ها شد .
اما یه نکته واسم خیلی جالب بود؛ اون موقع زبان های زنده ی دنیا، یونانی و رومی بود و مورخان به این زبان ها مطالب رومی مینوشتن . پس به هر کسی که به این زبان ها آشناییت نداشت بربر گفته میشد و به این قوم ژرمن که به این مناطق حمله کرده بودن هم بربر میگفتن. اما دیدیم که خود همین بربر ها هم اقوام مختلفی بودن که درباره شون صحبت کردیم.
در ادامه درباره ویزیگوت ها بیشتر میگیم اما یه نکته ی کوچیک در مورد وندال هم بگم و این دوره ی هجوم قبایل رو دیگه تموم کنیم: وندال ها گفتیم که قبل از ویزیگوت ها از کوه های پیرنه میگدرن و به سمت جنوب میان.یه گروه از اونها از تنگه جبل الطارق میگذرن و به شمال آفریقا میرن و تا سالها همونجا میمونن اما نکته ی جالب واسم این بود که احتمالا اسم اندَلُس رو شنیدید!
اسمی که گاهی به اسپانیای دوره ی اسلامی هم گفته میشه. بعضی از منابع میگن که این کلمه اَندَلُس از کلمه واندلیشیا به معنی سرزمین وندال ها گرفته شده .
پادشاهی ویزیگوت ها
ویزیگوت ها بعد از فروپاشی روم، اومدن و مناطق تحت السلطه خودشون رو یک کشور و یک قلمرو واحد و متحد ساختن. اما در واقع اگه بخواهیم دوره ی فرمانروایی ویزیگوت ها و تاریخ اسپانیا رو بهتر درک کنیم باید کمی درباره ی مذهب ملل اروپایی بیشتر بدونیم .بعد از فروپاشی امپراتوری روم، دو دستگی مذهبی بین مردم در شبه جزیره ی ایبری شکل میگیره .یک طرف پیروان ارتدکسی و از طرف دیگه پیروان آریانیسم. هر دو هم از ساخه های مسیحیت بودن اما اختلافاتی باهم داشتن چون قبلا درباره ی شاخه های مسیحیت صحبت کردیم اینجا وارد جزئیات نمیشیم اما کمی درباره ی آریانیسم صحبت کنیم که برای خود ما هم تازگی داشت ! و اطلاعات کمی از اون داشتیم .
فلسفه آریانیسم میگه که عیسی، خدا، یا پسر خدا نیست بلکه یک بشر مثل بقیهی افراده . اصلی که بر خلاف باورهای بقیهی مسیحیانه اس. این فلسفه که توسط آریوس، کشیشی از اسکندریه رواج پیدا کرد، مبانی مسیحیت رو ساده تر و به قول نویسنده کتاب تاریخ اسپانیا عوام پسندانه تر کرد. پس مروجان این مذهب تونستن اقوام بت پرست ژرمن رو متقاعد کن بطوریکه به یکباره بت پرستی رو کنار بذارن و شخصیت برجسته حضرت عیسی رو بعنوان یکنفر انسان ممتاز مورد پرستش قرار بدن .
برعکس اهالی لاتین نژاد شبیه جزیره ی ایبری و سرزمین گل که روشن فکر تر و متمدن تر بودن ، از پیروی مکتب عامیانه آریانیسم خودداری کردن و اینجوری این شکاف مذهبی باعث بوجود آمدن اختلافات و مبارزات تاریخی این دوران شد . اریک و آلاریک از پادشاهان ویزیگوت، آریان مسلک متعصب بودن و سخت گیری های مذهبی برای مردم داشتن که باعث نارضایتی و خونریزی های زیادی شده بود ؛ حتی در نبردی که ویزیگوت ها با فرانک ها و پادشاهان سرزمین گل داشتن؛ اهالی جنوب گل که اونموقع جز قلمرو کیزیگوت ها بود ؛ طرفدار فرانک ها بودن و در نتیجه ویزیگوت ها شکست سختی میخورن .
بعد ازاین شکست در سال ۵۰۷ میلادی ویزیگوت ها کاملا به داخل اسپانیا رونده میشن و پایتخت خودشون رو از شهر تولوز در فرانسه امروزی به داخل شبه جزیره ی ایبری منتقل میکنن . طی سالها همچنان درگیری هایی بین سرزمین گل و پادشاهی ویزیگوت ها رخ میداد اما مهم تر از اون، دو دستگی مذهبی بود که همچنان در دل خود این پادشاهی وجود داشت . تا سال ۵۸۶ میلادی پادشاهان مسلک آرین داشتن یه بعبارتی آریانیسم بودن.
اما در اون سال پادشاهی به اسم دکارد روی کار میاد که مذهب رو از آرین به کاتولیک تغییر میده و این قصه خودش درگیری هایی رو بوجود میاره و تقریبا تا پایان دورهی ویزیگوت ها این درگیری مذهبی وجود داشت.اما چیزی که دوران پادشاهیِ ویزیگوت ها در اسپانیا و برای من خیلی خاص و جذاب میکنه اینه که مقام سلطنت بوسیله ی رای گیری به یه شخص میرسید و با رای گیری پادشاه مشخص میشد اما توی این رای گیری فقط طبقه خاصی از اعیان و اشراف و نجیبان حق رای داشتن و پادشاع هم باید ویژگی های برجسته نژادی و دارای خون پاک ژرمن میبود.
به هر حال تاج سلطنت از محیط محدودی خارج نمیشد با اینکه گاهی پادشاهان سعی میکردن به سلطنت جنبه خانوادگی و موروثی بدن اما با مخالفت بقیه این اتفاق رخ نمیداد و بخاطر رقابتی که بوجود میومد شورش و جنایت و کشتار و توطئه رواج پیدا میکرد؛ بطوری که خیلی از پادشاهان ویزیگوت به مرگ غیرطبیعی مردن! بعبارتی به دست رقیبان و مدعیان تاج و تخت کشته میشدن.
جالبه وارثان یا غاصبان تاج و تخت هم همیشه سعی میکردن در سازمان های دینی هم برای خودشون تکیه گاهی داشته باشن و با تشکیل مجامع عمومی روحانیون ، به سلطنت خودشون جنبه ی رسمی و قانونی میدادن. طبق قطعنامه این مجمع هم، هر کسی که به جان شاه سوقصد میکرد؛ شامل مجازات اعدام میشد اما اگه کسی پیدا میشد که از مجازات نمی ترسید و برای تاج و تخت اقدام میکرد و در پایان موفق میشد اونوقت همین قطع نامه که باید اونو محکوم میکرد؛ اینبار به نفع او صادر میشد و مصونیت اون شخص یا بعبارتی پادشاه جدید رو در برابر خطرات تامین میکرد.
در حالی که اسپانیا تحت فرمانروایی ویزیگوت ها در اثر اختلافات بین کاتولیک ها و آرین ها و یهودیان ضعیف شده بود؛ اسلام و اعراب در شمال آفریقا پیشروی میکردن ؛ به کارتاژ هم رسیدن، کارتاژ هم که گفتیم یکی از شهرهای مهم اون دوران در تونس امروزی قرار داره. اواخر قرن هفتم میلادی بود که اعراب با سرعت بسیار زیادی شمال آفریقا رو گرفتن و شهربه شهر و منطقه به منطقه جلو اومدن تا اینکه به مراکش رسیدن یعنی حالا دیگه فقط یه تنگه بین مسلمان ها و اسپانیا فاصله بود .
اسلام در اسپانیا
در سال ۷۱۱ میلادی مسلمانها اول یک گروه هفت هزار نفری به رهبری طارق ابن زیاد برای کسب اطلاعات به اون طرف آب ها یا تنگه بین مراکش و اسپانیا فرستاده میشن این گروه از تنگه عبور میکنن و به یک منطقه ی صخره ای پا میذارت که به یاد طارق، رهبر گروه هفت هزارنفری اسم این منطقه رو جبل الطارق یا کوه های طارق میذارن که بعدها این تنگه هم به نام تنگه جبل الطارق شهرت پیدا میکنه .
خلاصه طارق و لشکریانش بدون هیچ گونه مقاومت و درگیری سخت جلو میرن و هرچی جلوتر میرن میبینن کسی نیست بخواد جلوی اینها رو بگیره .اونموقع رُدریک پادشاه ویزیگوت ها درگیر سرکوب شورش ها در ایالات شمالی بود و وقتی میشنوه مسلمانها از جنوب حمله کردن با عجله یک گروهی رو برای دفاع جمع میکنه که اونها هم شکست میخورن.
اعراب شهر به شهر بدون مقاومت جلو میرن تا به پایتخت میرسن و بدون مقاومت وارد شهر میشن. بعد از پیشروی سال بعد یک سپاه جدید از مراکش وارد اسپانیا میشه و پیروزی ها رو تثبیت میکنه و در نهایت آخرین سپاه رُدریک پادشاه ویزیگوت ها رو هم شکست میده و اینجوری بساط پادشاهی ویزیگوت ها برچیده میشه و اعراب و مسلمان ها اسپانیا رو میگیرن .اسپانیایی که تا پیش از اون مسیحیت اونجا رواج داشت حالا یک دین جدید بهش راه پیدا کرده و میخواد اونجا بمونه.
این اسپانیا، یعنی اسپانیایی که توسط مسلمانها فتح میشه از این ببعد اندلس میگن و این کلمه یعنی ادنلس بیشتر رواج پیدا میکنه. البته در زبان عربی در واقع یک کلمه دیگه رو هم باید بدونیم که بعدها رواج پیدا میکنه؛ مورها یا موروها، این کلمه به مسلمانان اسپانیا گفته میشد که نژادی عربی_اسپانیایی و بربری داشتن. البته بربری ها رو که گفتیم بطور کامل به غیر یونانی ها و غیر رومی ها بربر میگفتن اما اینجا بیشتر منظور از بربر مردم شمال آفریقاست.
دوره اسلام اسپانیا پر از حوادث و اتفاقاتیه که اگه بخواهیم وارد جزئیات بشیم بیرون اومدن از اون کار راحتی نخواهد بود !
پس تلاش میکنیم تا کلیات حیاتی رو بگیم طوری که چیزی از تاریخ اسپانیا رو از دست ندیم .وقتی مسلمان ها تقریبا تمام شبه جزیره تیبری رو تسخیر میکنن. هوس میکنن تا از کوه های پیرنه هم عبور کنن و کاملا وارد اروپا بشن.
همین کار و هم میکنن و تا قلب فرانسه هم پیش میرن اما در نهایت در سال ۷۳۲ میلادی در منطقه ی بین شهر پواتیه و شهر تور از نیرو های پادشاهی فرانسه شکست میخورن و دیگه نمیتونن در اروپا پیشروی کنن . این اتفاقات در کمتر از بیست سال داشت رخ میداد. یعنی بعد از فتح اسپانیا و سقوط ویزیگوت ها در سال ۷۱۲ میلادی، مسلمان های قدرتمند طی ۲۰ سال تا دل فرانسه هم جلو رفتن و این سرعت نه تنها برای فرانسوی ها بلکه ترس رو به جونِ کل اروپایی ها انداخته بود .
البته در این ۲۰ سالی که از روش رد شدیم اتفاقات زیادی افتاده مسلمانها بین خودشون هم درگیری ها و جنگ های داخلی داشتن و یکی از دلایل شکست از پادشاهی فرانک ها همین اختلافات داخلی مسلمانان بود .در اون سالها درگیری هایی برای خلافت بین بنی عباس و بنی امیه بوجود اومده بود . این کشورگشایی ها و شکل گیری امپراتوری اعراب توسط بنی امیه رخ داده بود و این امویان بودن که مرزهای خلافت اسلامی رو تا اروپا هم کشونده بودن. اما اختلاف نظرها و جنگ های داخلی بالاخره باعث شد تا بنی عباس در نهایت امویان رو شکست بدن و خلافت رودر دست بگیرن .
با از بین رفتن امویان بنی عباس فرستاده ها و لشکریانی برای سرتاسر امپراتوری اعراب فرستادن که بگن الان دیگه خلافت دست بنی عباسه و مناطق تصرف شده الان باید تابع بنی عباس باشن . تقر یبا تمام قلمرو امویان رو مطیع خودشون میکنن بجز اندلس یا شبه جزیره ی ایبری.
یعنی اگه به نقشه ی قلمروی بنی امیه و قلمروی بنی عباس نگاه کنید و این دوتا رو باهم مقایسه کنید. میبینید که بنی عباس هیچ وقت نتونستن به مراکش و اسپانیا و اندلس برسن. چون فرستاده های امویان در اسپانیا در مقابلع فرستاده های عباسیان مقاومت میکنن و حکومت خودشون بر اسپانیا رو حفظ میکنن.
اونا دیگه مستقل از بغداد عمل میکردن و خودشون رو میراث دار امویان میدونستن. حاکمان امویان در اسپانیا یک حکومت به نام امارت قرطَبه شکل میدن که مرکز اون شهر قُرطَبه در اسپانیا بود.
البته این قرطبه همون کوردوباست. پس امارت کوردوبا، امارت قرطبه و امارت اندلس همکی اشاره به حکومت اسلامی اسپانیا داره که خودشون رو جانشینان امویان میدونستن.
این حکومت سالها در اسپانیا حکومت کرده گاهی قدرتمند بود و گاهی ضعیف میشد و در مقابل شورش حکومت های مسیحی آسیب میدید. اما با اینحال فرمانروای اونها همیشه خودشون رو امیر خطاب میکردن و کاری به خلافت نداشتن.
یعنی خودشون رو خلیفه مسلمین یا امیرالمومنین نمیدونستن تا اینکه عبدالرحمن الناصر یا عبدالرحمن سوم بخاطر ضعف بنی عباس خودش و حکومتش رو توانمند تر و لایق تر از دولت متزلزل عباسی برای داشتن جایگاه خلافت اسلامی میدید.پس در سال ۹۲۹ میلادی خودش رو امیرالمومنین و حکومتش رو خلافت مسلمین دونست و عصر امارت اموی اندلس تموم شد و از اون تاریخ به بعد عصر خلافت اموی اندلس یه همون خلافت کوردوبا شروع شد.
یعنی از سال ۷۱۲ اسپانیا به دست مسلمانها افتاد تا ۹۲۹ که خلافت کوردوبا یا پادشاهی اسلامی در شبه جزیره ایبری روی کار اومد. اما در تمام این سالها هم هنوز شورش هایی در گوشه و کنار اندلس صورت میگرفت. شورش هایی برای باز پس گیری اسپانیا از مسلمانان توسط مسیحیان .
هر چند این شورش ها زیاد موفق نبودن اما نشون میدادن که هنوز مقاومت وجود داره و اختلاف و کشمکش مسلمانها بر سر جانشینی این فرصت رو برای شورش و مقابله برای مسیحیان فراهم میکرد. تا قرن دهم میلادی همچنان مسلمانان دست بالا رو داشتن اما کم کم پادشاهی های مسیحی شمال اسپانیا، قدرت بیشتری گرفتن.
خلافت کوردوبا هم اوایل قرن یازدهم از هم پاشید و قلمروی اون تبدیل به امیرنشین های طایفهای کوچک در اسپانیا شد. یعنی با افزایش درگیری های داخلی و متلاشی شدن حکومت مرکزی، فشار دولت های مسیحی اطراف بر مسلمانها زیاد میشه و قلمرو خلافت هم تجزیه میشه و دوران ملوک الطوایفی مسلمانها در اسپانیا شروع میشه.
دولت های مسیحی هم شهر به شهر پیشروی میکنن و شهرها رو از مسلمان ها میگیرن. بالاخره شهر کوردوبا هم سقوط میکنه و مسلمانها تقریبا به جنوب اسپانیا رونده میشن. اونا در سال ۱۲۳۷ میلادی در جنوب اسپانیا امیرنشین غِرناطه یا امارت گرانادا رو تاسیس میکنن که آخرین سنگر مسلمونها در شبه جزیره ی ایبری محسوب میشه.
اما با اینحال اونقدر قدرت داشته که بتونه در مقابل دولت های مسیحی بیش از ۲۵۰ سال مقاومت کنه. در نهایت کشورهای مسیحی شبه جزیره ی ایبری میبینن تنها راه غلبه بر مسلمانها متحد شدنه!
و میبینن که بجز اتحاد نمیتونن بر امارت گرانادا پیروز بشن . پس اختلافاتشون رو کنار میذارن و متحد میشن و در نهایت هم در سال ۱۴۲۹ میلادی آخرین سنگر نظامی مسلمانان در گرانادا سقوط میکنه و دوران حکومت مسلمانان در شبه جزیره ی ایبری به پایان میرسه.
درسته خواستیم زیاد وارد جزئیات نشیم اما بهتره حداقل اسم کشورهای مسیحی شبه جزیره ی ایبری رو بدونیم . همون کشورهایی که متحد شدن و یجورایی پایه گذار اسپانیای نوین بعد از اسلام شدن .
لئون، کاستیل،آراگون، ناوارا گالیسی، کاتالون و پرتغال کشورهای شبه جزیره ایبری بودن که علی رغم درگیری و اختلافاتی که باهم داشتن با دشمن واحدشون یعنی مورها یا همون مسلمونها هم درگیر بودن !
در واقع در قرن های ۱۳ و ۱۴ شبه جزیره ی ایبری به کشورهای کوچیک تقسیم شده بود که از قرن پونزدهم به بعد مسیر وحدت رو طی کردن . اما این وسط پرتعال تا به امروز هم مستقل مونده و تاریخ کاملا جداگونه ای داره ولی بقیهی کشورها یا باهم متحد شدن و یا به تصرف دیگران در اومدن.
فرناندوی دوم پادشاه آراگون و ایزابلای یکم ملکه کاستیاولئون در سال ۱۴۶۹ به منظور اتحاد دوپادشاهی باهم ازدواج میکنن. اونها کسانی بودن که به دنبال اتحاد اسپانیا بودن و این امر با فتح پادشاهی مسلمان نشین گرانادا در سال ۱۴۹۲ به دست اومد.اینجوری عملا فرناندو و ایزابلا اولین فرمانروایان اسپانیا محسوب میشن که اسپانیای جدید رو پایه ریزی کردن.
اونا کارهای زیادی برای اسپانیا و مذهب کاتولیک کردن و نقش مهمی در تاریخ اسپانیا دارن. اونا دادگاه های تفتیش عقاید اسپانیایی رو راه انداخت که هدفش مراقبت از کلیسای کاتولیک بود و هر کسی که کاتولیک نبود رو یا مجبور میکردن کاتولیک بشه و یا تبعید بشه و اونجارو ترک کنه. بخاطر همین فعالیت ها به ایزابل و فرناندو فرمانروایان کاتولیک هم میگفتند.
داستات تاریخ اسپانیا هنوز پر از فراز و نشیبه !از اینجا ببعد اسپانیا تبدیل میشه به یک امپراتوری که در قسمت بعد بهش می رسیم.اما در این قسمت یک مرور کوتاهی به وضعیت بقیه دنیا داشته باشیم و ببینیم بین سالهای ۷۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی یعنی از زمان حضور مسلمان ها در اسپانیا تا اخراج اونها از اون منطقه در ایران و بقیه ی دنیا چی میگذشت؟!
تقریبا همزمان با حمله اعراب به اسپانیا،اعراب پادشاهی ساسانی رو هم در ایران از بین برده بودن و تا یکی دو قرن به شدت اعتراض ها و شورش ها رو سرکوب میکردن. مثل همون کاری که در اسپانیا کردن . در ایران هم مثل اسپانیا، شورش ها در گوشه و کنار ایجاد میشد اما قدرت کافی برای استقلال از اعراب رو نداشتن. بعد همزمان اینکه خلفا در بغداد بودن، حاکمان محلی قدرت گرفتن و تقریبا نیمه مستقل شده بودن.
طاهریان، صفاریان، و سامانیان، زیاریان و آل بویه روی کار اومدن و بعد نوبت به قدرت گرفتن ترک های غزنوی شو و بعد هم سلجوقیان شد .چه سالی؟ تقریبا بین قرن های ۱۱ و ۱۲ که گفتیم در اسپانیا دولت های مسیحی کم کم داشتن قدرت میگرفتن. یادتونم هست که در همین دوران سلجوقیان جنگ های صلیبی شروع شدن و عملا مسیحی ها هم از دست ترک های مسلمان سلجوقی تحت فشار بودن و هم از طریق اعراب مسلمان در اسپانیا !
دیگه تمام این سالها هم دوران قرون وسطی در اروپا بود. قرن هایی که دوران سیاه و تاریک اروپا لقب گرفته بودن. اما همزمان آسیا و مسلمانان در اوج قدرت و شکوفایی و پیشرفت بودن. وقتی مسلمانها به اسپانیا رسیدن با خودشون علم و پیشرفت رو هم بردن اونهم برای کسانی که از خیلی از پیشرفت های مسلمانان اصلا خبر نداشتن. شهرها رو آباد کردن و معماری و هنر اسلامی رو همدر اسپانیا رواج دادن . شهر کوردوبا با مرکز خلافت کوردوبا هم شده بود هم تراز بغداد! بغداد افسانه ای که اون دوران زبانزد تمام دنیا بود …
اروپایی هایی که جلال و شکوه کوردوبا رو دیده بودن اونو با بغداد مقایسه میکردن. خلاصه سالها زندگی مسلمان و مسیحیان در کنارهم اختلاط فرهنگی و مذهبی رو بوجود آورد. مسیحیانی که پیشرفت مسلمانها رو میدیدن کم کم افکارشون تغییر میکرد و همین رفت و آمدها و زد و خوردها عاملی برای خروج از قرون وسطی و رسیدن به عصر روشنگری میشد.
بگذریم ؛ بعد از سلجوقیان خوارزمشاهیان اومدن و بعد هم که میدونید در قرن ۱۳ طوفان مغول راه افتاد و آسیا و بخشی از اروپا رو در نوردید بعد ازhhh مغول هم که در قرن های ۱۴ و ۱۵ حکومت ملوک الطوایفی در ایران ایجاد شده بود.
یعنی همزمان در اسپانیا که گفتیم کشورهای مسیحی کاستیل و آراگون و لئون و پرتغال،ناوار قدرت گرفته بودن. در ایران دودمان محلی سربداران و جلابریان و مظفریان و ال اینجو و یه چند تا دیگه سر کار اومدن .
در اسپانیا اون کشورها در نهایت متحد شدن البته بجز پرتعال و در ایران تیمور و تیموریان اومدن و دوباره سدزمین ها رو زیر یک پرچم بردن تا اینکه رسیدیم به سال ۱۴۲۹، یعنی سال اخراج تعراب و مسلمانان از اسپانیا که اونموقع آق قویونلوها و قراقویونلو ها و تیموریان باهم درگیر بودن که در نهایت ۱۰_۱۵ سال بعد صفویان در ازران قدرت میگیرن. یعنی تقریبا یکپارچگی ایران و اسپانیا بعد از سالها جنگ و درگیری تقریبا همزمان صورت میگیره .
البته اگه بخوایم دقیق تر بگیم اسپانیایی ها ۴۰_۵۰ سال زودتر به فکر این وحدت و اتحاد میفتن .در این سالهایی که مرور کردیم؛ عثمانی ها هم قدرت گرفته بودن و حتی در سال ۱۴۵۳ هم بدست سلطان محمد فاتح تونسته بودن قسطنطنیه یا استانبول امروزی رو فتح کنن و امپراتوری بیزانس رو به پایان کار خودش برسونن. درسته ۵۰ سال بعد اسپانیایی ها و مسیحیان تونستن مسلمونها رو از جن ب اروپا عقب برونن اما این فتح عثمانی ها دوباره راه ورود مسلمان ها رو به اروپا باز کرد اما اینبار از سمت شرق اروپا و از طریق استانبول !
درباره ی تاثیر اسلام و مسلمانها طی ۷۰۰ سال حضور در اسپانیا هم صحبت کردیم و حالا فقط میمونه که وارد تاریخ پادشاهی اسپانیا بشیم که در قسمت بعدی بهش میپردازیم.اما قبل از پایان این نکته رو هم بگم که سال ۱۴۹۲ یعنی سال شکست نهایی مسلمانها در اسپانیا دقیقا همون سالیه که کریستف کلمب به سفرهای اکتشافی خودش میره و از اونجا به بعد رشد سریع اسپانیا شروع میشه .