جدایی پاکستان
پیش از هر چیز به عنوان مقدمه این ویدئو، ازتون خواهش می کنم اگه قسمت قبلی، با موضوع تاریخ هندوستان رو هنوز ندیدید، حتما اونو نگاه کنید. لینکش رو هم این بالا و هم توی توضیحات واستون قرار میدم.خب دیگه بریم سر وقت ادامه تاریخ هند و پاکستان.در قسمت قبل تا اینجا پیش اومدیم که، کمپانی هند شرقی، به امور هند مسلط میشه و با کشتار مردم در جنگ آزادی یا قیام استقلال تو سال ۱۸۵۷ ، شورش مردم و نظامیان هند رو سرکوب میکنه و بهادر شاه، آخرین شاه مغول رو هم برکنار، و بعدش تبعید میکنه.این قیام با اینکه سرکوب میشه، ولی یه ویژگی مهم داشته، اونم این بوده که هندوها و مسلمانها در کنار هم، ضد بریتانیا مبارزه کردن و اتحاد این دو گروه، زنگ خطری برای بریتانیا بود.اما خود داستان و نحوه آغاز این قیام هم خیلی جالبه. قیام سال 1857، از منطقهای به نام باراکپُور و دُم دُم در بنگال غربی شروع میشه (امیدوارم تلفظارو درست گفته باشم). توی این اتفاق، نظامیان محلی از اجرای دستور فرمانده های انگلیسی خودشون سرپیچی می کنن، و علت سرپیچی این سربازان این بوده که؛ شایع شده بود فشنگ و گلولههای اسلحه اونها، به چربی خوک و گاو آلوده هستن.و میدونید که خوک برای مسلمانها نجسه، و گاو هم برای هندوها مقدسه. پس این قضیه، هم برای مسلمونها و هم برای هندوها بر خلاف باورهای دینی شون بود، و در یک اقدام هماهنگ، هر دو گروه دیگه از فشنگها استفاده نکردن و افسرای انگلیسی هم، این قضیه رو تحمل نمی کنن و همه این نظامیهایی که از دستورات سرپیچی کردن رو اخراج میکنن.
چند روز بعد از این اتفاق توی شهر لوکهنو هم همین اتفاق تکرار میشه و خبر اخراج نظامیها همه جا می پیچه و موجی از نفرت، علیه انگلیسیها رو در بین نظامی های هند به وجود میاره.در ادامه، در روز ۹ می ۱۸۵۷ ، نظامیان یک هنگ از ارتش در منطقه «میروت» این عمل را تکرار میکنن، و این بار فرماندهای انگلیسی به شدت برخورد میکنن و همه نظامی ها را به ۱۰ سال حبس با اعمال شاقه محکوم میکن. ابلاغ این حکم هم به صورت خیلی تحقیر آمیز بود، طوری که بقیه نظامیها هم تحمل نمیکنن و در همون پادگان به فرماندههای انگلیسی حمله میکنن و همه نظامیهای زندانی را آزاد میکنن. بعدش همگی به سمت دهلی راه میفتن.نظامیان ناراضی با «شعار انگلیسیها را از هندوستان بیرون کنید» وارد دهلی میشن و ورود این سپاهیان ناراضی به دهلی، هرج و مرج و آشفتگی در ارتش هند به همراه میاره.تو همین فضای سیاسی بود که نظامیان ناراضی، وفاداری خودشون رو به سلطنت بهادرشاه اعلام میکنن. بهادرشاه که به خاطر غصب تاج و تختش از انگلیسیها دل خوشی نداشت، از این کار استقبال می کنه و به تمام روسا و استانداران ایالتها نامه هایی برای حمایت از انقلاب و اتحاد در برابر انگلیسی ها میفرسته.خلاصه، بعد از ۴ ماه درگیری و کشمکش، انگلیس این شورش رو سرکوب میکنه و مسلمانا و هندو های زیادی رو از دم تیغ میگذرونه. اما نکته جالب اینجاست که، انگلیس این قتل و غارت رو، نزاع و درگیری فرقهای جلوه میده.بعد از این حوادث پارلمان انگلستان کمپانی هند شرقی رو منحل میکنه و کشور هندوستان رسماً جزو مستعمرات ملکه ویکتوریا قرار می گیره و اسم اون هم به هند بریتانیا تغییر میکنه.
نهضت فرهنگی سر سیداحمدخان
سر، سید احمد خان رو از شخصیتهای روشنفکر، تحصیلکرده و تاثیرگذار علمی، فکری و دینی مسلمانان هند می دونن.سید احمد با انگلیسیها ارتباط و تعامل خوبی برقرار میکنه و به خاطر همین ارتباطات، نظریه های متفاوتی درباره شخصیت او وجود داره.عدهای اونو رهبری لایق برای مسلمونها میدونن که توی بحرانیترین شرایط، برای بیداری مسلمانها و نجات اونها از شرایط بد سیاسی و فرهنگی قیام میکنه، و عدهای هم اونو مجری سیاستهای انگلیس میدونن، و دلیل حضور او بعد از قیام ۱۸۵۷ رو، اجرای سیاستهای انگلیس میدونن و معتقدن، سید احمد در اون دوران به صحنه اومده تا با برنامههای خودش، مسلمونها رو از مبارزه و اعمال خشونت علیه بریتانیا منع کنه و اونها رو به سازش با اربابش دعوت کنه.اما جدا از هرگونه قضاوت، مگه سید احمد خان چه کاری کرده بود که همه اونو یک شخصیت موثر برای حوادث هند میدونن؟سر،سید احمد خان، عقیده داشت وقتی انگلستان کاملاً بر هند مسلطه و مبارزات قبلی مسلمانان به نتیجه نرسیده؛تنها راه پیشرفت مسلمانان هند رو آموزش فراگیر میدونست تا از بقیه اقوام هند عقبتر نمونن.اون عقیده داشت، مسلمانان هند علاوه بر یادگیری علوم، باید زبان انگلیسی را هم یاد بگیرند و به همین خاطر دانشگاه اسلامی عَلیگَر رو تاسیس میکنه.تاسیس دانشگاه، راه اندازی نشریه تهذیب الاخلاق، و تالیف کتاب های سیاسی، دینی و اجتماعی، از جمله فعالیتهای او برای رشد سطح فکری مسلمانان هند هستن.گرچه خیلیها، عقاید، نظرات و تفسیرهای اون از اسلام را قبول ندارن، ولی فعالیتهای او، اثرات غیر قابل انکاری بر سرنوشت هند و پاکستان داشته. به عنوان نمونه میتونیم به همین دانشگاهی که تاسیس کرد اشاره کنیم، دانشکده علیگر پایه گذار اندیشه و تربیت کننده نیرو هایی، مثل مولانا شوکت علی، و مولانا محمد علی جوهر بود، که سالها بعد، حزب مسلملیگ رو پایه ریزی می کنن که در نهایت با فعالیت این حزب پاکستان به استقلال می رسه.
تاسیس حزب کنگره ملی
تو دسامبر ۱۸۸۵ حزب کنگره ملی در هند اعلام موجودیت میکنه. حزبی که تلاش میکند تا بین تمام گروههای مختلف شبه قاره، اتحاد برقرار کنه و سازمان سیاسی رو تشکیل بده که بریتانیا نتونه اونو نادیده بگیره.این حزب، از همان آغاز قصد داشت تا همه هندی ها، چه مسلمان و چه هندو رو در کنار هم نگه داره و به همین خاطر با استقبال خوب مردم همراه شد. در اون سالها، مردم به شدت طرفدار هندوستانی مستقل بودن که تمام جامعه رو با هر دینی که داشت در بر میگرفت.اما از آنجایی که در عمل جمعیت هندو ها بیشتر از مسلمانان بود، و هندوها در حزب کنگره هم اکثریت بودند، بعضی از رهبران مسلمان ها از ترس اینکه، بعد از استقلال، هندوها بر کشور و مسلمانها مسلط باشند با این حزب مخالفت میکنن. یعنی عملاً مسلمانها به دو دسته حامیان، و مخالفان حزب کنگره ملی هند تقسیم شدن.هندوها هم که مهره های اصلی کنگره را تشکیل می دادند، برای جلب حمایت همه مردم، اعلام میکنن که، کنگره به هیچ مذهبی وابسته نیست و نماینده همه مردم هنده.با این وجود باز هم عده ای از مسلمان ها، معتقد بودند که مسلمان ها و هندوها دو ملت جدا هستن، و دو تا فرهنگ متضاد دارند که هیچ وجه مشترکی به جز سرزمین با هم ندارن.
این دسته معتقد بودند که کنگره باید از طرف مسلمانان تحریم بشه. سید احمد خان که چند دقیقه پیش معرفیش کردیم، از جمله چهرههای شاخص مخالف حزب کنگره ملی بود.اما از طرف دیگه، گروه دیگهای از مسلمانها، مثل مولانا ابوالکلام آزاد و عبدالغفارخان، عضو کنگره میشن.این گروه دومی که گفتیم، معتقد بودن که جامعه مسلمان و هندو، هردو اهل سرزمین هندوستانن و دارای تاریخ، فرهنگ و دشمن مشترکی هستن. این گروه را اصطلاحاً مسلمانان ناسیونالیسم میگفتن، که معتقد به ناسیونالیسم هندی بودن.
تولد حزب مسلم لیگ سراسری هند
بعد از مخالفت هایی که بعضی از رهبرای مسلمان هند، با حزب کنگره ملی داشتند، مسلمانا کم کم به فکر تاسیس حزبی برای خوشدشون میفتن، تا بتونن خواسته هاشون رو از طریق این حزب پیگیری کنن.ولی بیاید قبل از بیان شکلگیری این حزب، یک فلاشبک بزنیم به قبل؛(گفتیم که سید احمد خان، تلاش داشت تا ارتباط بین مسلمان ها و انگلیس رو، بعد از حوادث و درگیریهایی که به وجود آمده بود بهتر کنه. با شروع قرن بیستم، دیگه این تلاشها تا حد زیادی به نتیجه رسیده بودند و فضای ارتباطی مسلمانها و انگلستان بهتر شده بود.)همزمان، تو سال ۱۹۰۵ ، در فضای سیاسی انگلستان هم تغییراتی رخ میده و در انتخابات داخلی پارلمان، حزب کارگر بر حزب محافظهکار پیروز میشه که در نتیجه اون؛ لرد مِنتو به عنوان نایب السلطنه جدید بریتانیا در هند انتخاب میشه.
لرد منتو، بعد از انتخاب شدنش، اعلام میکنه که به زودی در قوانین هند تغییراتی ایجاد خواهد شد.مسلمونا این خبر را به فال نیک گرفتن و با تشکیل هیئتی به دیدار نایب السلطنه جدید میرن تا خواسته ها و مطالبات شون، در اصلاح قوانین هند رو به لرد بگن. توی این دیدار، هیئت ۳۵ نفره از مسلمانا، به رهبری سر آقاخان، به دیدار نایبالسلطنه جدید در محلی به اسم شیملا میرن. این ملاقات، نخستین مذاکرات مستقیم نمایندگان عالیرتبه مسلمانان مناطق مختلف هند، با نماینده عالی دولت بریتانیا بود، که رودررو، خواسته هاشون رو می گفتن و عملا قدم بزرگی برای مسلمونا محسوب میشد. اونا توی این جلسه خواستههایی داشتن که یکی از درخواستهاشون این بود که؛ چون هندوها در اکثریت هستن باید روش انتخابات، برای مسلمان ها عوض بشه تا حقشون ضایع نشه. یعنی توی هر شهری هم که مسلمونا در اکثریت نیستن، حتما مسلمونها هم نمایندههایی داشته باشن.لرد منتو، به طور کلی با درخواست مسلمانها موافقت میکنه. اما این جلسه، ناراحتی و انتقاد بخشی از هندوها را هم به همراه داشت. هندوها، مسلمانها را متهم کردند که این ملاقات، توطئه دولت انگلیس بوده و تمام برنامهریزیها رو انجام داده تا حمایت مسلمانها را به دست بیاره. اما از اون طرف، مسلمونا هم این انتقاد را رد کردن و گفتن که این یک دیدار خودجوش بوده.خلاصه بعد از این دیدار، و در سال ۱۹۰۶ ، مسلمانهای هند، حزب مسلملیگ سراسری هند رو، با هدف دفاع از حقوق مسلمانان هند تشکیل میدن.
توی اون سالها سه تا هدف عمده تشکیل این حزب رو این موارد بیان میکنن:
۱- اعتماد سازی و تقویت روابط بین مسلمانان شبه قاره هند و حکومت بریتانیا
۲- دفاع از حقوق و منافع مسلمانان در عرصههای مختلف
و ۳-تنشزدایی بین مسلمانان و قومیت های مختلف در هند
گفتیم، موافقت لرد منتو با طرح مسلمانها، نارضایتی هندوها در حزب کنگره ملی را به همراه داشت. توی اون سالها، برای کاهش این اختلاف بین هندوها و مسلمان ها، کنفرانسی در سال ۱۹۱۰ ، در شهر اللهآباد برگزار میشه که نتیجهای در بر نداره و عملاً با شکست مواجه میشه.حزب مسلم لیگ در سال ۱۹۱۳ ، یک نشست در شهر لُکنهو برگزار میکنه، که توی این جلسه، محمد علی جناح برای نخستین بار حضور پیدا میکنه و با بیان دیدگاهها و نظریاتش، تبدیل به یکی از رهبران تاثیرگذار حزب مسلم لیگ میشه.توی همین اجلاس، اعضای این حزب، اساسنامه رو تغییر میدن و خواستار حکومت خودمختار برای مسلمانان هند میشن.در این سالها، فضای مثبتی بین حزب مسلم لیگ و حزب کنگره به وجود میآید، و در سال ۱۹۱۶ ، معاهدهای بین مسلمونا و حزب کنگره ملی انجام میشه، که طبق اون، هندوها حق انتخاب جداگانه مسلمانان را پذیرفتن و بر اساس این معاهده، در ایالتهایی که مسلمانان در اقلیت هستن، متناسب با جمعیتشون، باید کرسیهای پارلمانی به اونها اختصاص پیدا کنه.
جنگ جهانی اول و جنبش های اعتراضی مسلمانان
جنگ جهانی اول بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ اتفاق میفته که قبلاً ویدیو های دربارهاش ساختیم، اما نکتهای که این ویدئو رو به جنگ جهانی اول ربط میده، حضور سربازهای هندی در ارتش بریتانیا است. توی این نبرد، بریتانیا و عثمانیها در دو جبهه مخالف جنگ بودن و با هم میجنگیدن. این وسط، خلافت عثمانی و سرزمینهای مقدس مسلمونا، مسئلهای بود که برای مسلمان های هند بسیار اهمیت داشت و رهبرانِ مسلمانِ هند، تنها به شرط قبول کردن که سرباز های مسلمان، در ارتش بریتانیا حضور داشته باشن، که هیچ بیحرمتی به مقدسات مسلمونا نشه، و از اون مهمتر، بعد از جنگ خلافت عثمانی سر جای خودش بمونه و مقام خلافت از بین نره. دولت بریتانیا هم که به سربازی هند، از جمله مسلمانهای اون احتیاج داشت، قبول میکنه.ولی بعد از اتمام جنگ، طبق معمول زیر قول و قرارش میزنه و با فروپاشی امپراتوری عثمانی، خلیفه عثمانی رو که یه جورایی جانشین پیامبر و رهبر دینی مسلمانان بود رو هم که برکنار میکنه. مسلمانای هند هم، که تعصب خاصی نسبت به خلافت عثمانی داشتند، اعتراض میکنن و نارضایتی خودشون رو با به راه انداختن نهضتی به نام؛ جنبش خلافت اعلام میکنن.این نهضت، و مبارزه با انگلیس به مدت ۳ سال بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ دووم میاره، تا اینکه جنبش مسلمانان، و ملی گرایان هندو، که هرکدام جداگانه علیه بریتانیا مبارزه می کردن، با همدیگه متحد میشن و مبارزات جدیدی علیه استعمار انگلیس شروع میشه.
توی این سالها، جنبش خلافت، اگرچه نتونست به هدف خودش، یعنی احیای خلافت برسه، ولی تاثیر زیادی در نرم کردن فضای سیاسی و مذهبی هندوها و مسلمان ها داشت. یکی از آثار این روابط این بود که برای نخستین بار، از چهره های سیاسی هندو، مثل مهاتما گاندی، برای سخنرانی در مساجد دعوت شد.و از آن طرف هم مسلمان ها برای احترام به اعتقادات هندوها، دیگه توی معابر عمومی، گاو ذبح نمی کردن. این نزدیکی دو گروه اونقدر شده بود که، حتی تو یکی از تظاهرات مشترک بین هندوها و مسلمانان ها، در یک حرکت نمادین، قرآن رو توی یک کفه ترازو، و گیتا کتاب مقدس هندوها رو هم در کفه دیگه ترازو قرار میدن، تا از این طریق وحدت هندوها و مسلمانان را به عنوان قومیتِ هندِ واحد نشون بدن.اما هنوز نظریه دو ملتی، طرفداران خودش را داشت. طبق این نظریه، حفظ اعتقادات دینی مسلمانان، در تضاد با وحدت قومی هندوها و مسلمانانه.از طرفداران پروپا قرص این نظریه، رهبران حزب مسلم لیگ بودن، که چاره کار رو جدایی مسلمان ها از هندی ها میدونستن.
علامه اقبال و نقشه ی راه مسلمانان هند
در ۲۹ دسامبر ۱۹۳۰، کنفرانس سالانه حزب مسلم لیگ تو شهر الله آباد، به ریاست علامه محمد اقبال لاهوری برگزار میشه. توی این کنفرانس با سخنان پرشور اقبال، پروژه ایجاد کشور جداگانه برای مسلمانان شبهقاره هند کلید میخوره. توی این کنفرانس، علامه اقبال، که از آن به عنوان معمار فکری پاکستان یاد میشه، در بخشی از سخنرانی خودش میگه؛ «آرزو دارم که از تلفیق ایالتهای پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان، حکومت خودمختاری به وجود آید که زیر نظر بریتانیا باشد یا خارج از آن. چنین تصور میکنم که در سرنوشت مسلمانان این منطقه، تاسیس یک دولت اسلامی در شمال غرب هندوستان نوشته شده است.»این صحبتهای علامه اقبال، عملا، به عنوان نقشه راه تازهای برای مسلمانان شبه قاره بود.
در دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰
رهبران هندو و مسلمان، با برگزاری جلسات و کنفرانس های مختلف، تلاش میکردند تا افراد بیشتری رو با خودشون هم نظر کنن.طی این سالها، محمد علی جناح، به عنوان رهبر حزب مسلم لیگ، گفتگوها و مکاتبات زیادی با رهبران کنگره ملی، یعنی گاندی و جواهر لعل نهرو داشت. اما درنهایت، به خاطر پافشاری هر دو طرف بر سر مواضع خودشون، و اتهاماتی که علیه همدیگه میزدن، امیدها برای توافق و سازش هندوها و مسلمانان رفتهرفته کمرنگتر میشد و عملاً رهبران هر دو گروه فهمیده بودند که هند قرار تجزیه بشه و از اینجا به بعد، کمکم به دنبال راه حل عملی برای تجزیه بودن.
قطعنامه لاهور سنگبنای پاکستان
در پایان اجلاس سالانه حزب مسلم لیگ که در سال ۱۹۴۰ در لاهور برگزار شد، قطعنامهای صادر میشه که مطابق اون، ایالت هایی که اکثریت آنها مسلمانن، باید از هم جدا بشن و از ترکیب این ایالات، کشور جدیدی مخصوص مسلمانان تشکیل بشه.این مصوبه، به مسلمانان بقیه ایالات که در اقلیت بودن، اجازه میداد که به کشور تازه تاسیس مهاجرت کنن.اما از طرف دیگه، هندوها بر اساس استدلالهایی مخالف تجزیه بودند، سه تا از مهمترین این استدلالها اینها بودند:{یک، وحدت جغرافیایی هندوستان قابل تقسیم نیست. دو، آبا و اجداد اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان هند، قبلاً هندو بوده اند و آنان با تغییر مذهب، هویت جدیدی پیدا نمیکنند.از این رو مسلمانان همچنان جزئی از قوم و ملت هند محسوب میشوند. و سه، در تاریخ سیاسی هند، قطعنامه لاهور، توطئهای عمیق، علیه تمامیت هندوستان به شمار میرود و علاوه بر آن، منابع اقتصادی کشور پاکستان، که نوید تاسیسش را دادهاند، آنقدر نخواهد بود که بتواند روی پای خود بایستد.}
نام پاکستان برای کشور جدید از کجا آمد؟
تو سال ۱۹۳۳ ، چودی رحمتعلی، که در دانشگاه کمبریج انگلستان درس میخوند، برای اولین بار کلمه پاکستان رو برای کشور جدید مسلمانان هند پیشنهاد میکنه. توی این اسم؛ پ از ایالت پنجاب، الف از ایالت سرحد شمالی که بهش افغان هم گفته میشد، ک از کشمیر، سین از ایالت سند و تان هم از ایالت بلوچستان گرفته شده که همگی در کنار هم، نام پاکستان را تشکیل میدن. این پیشنهاد بعد از اجلاس لاهور بیشتر سر زبونها میفته، تا اینکه حزب مسلم لیگ رسماً در اجلاس آوریل ۱۹۴۶ ،نام پاکستان رو برای کشور آینده مسلمان انتخاب میکنه و در ۱۴ آگوست ۱۹۴۷، رسما کشور پاکستان متولد میشه.در ۴ ژوئن ۱۹۴۷ ، لرد مونتباتن، نایب السلطنه جدید بریتانیا، محمد علی جناح، و جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند در یک نطق رادیویی رسماً پایان سلطه نیروهای انگلیسی رو بعد از ۱۹۰ سال استعمار و تاسیس دو کشور هند و پاکستان را اعلام میکنن.اما پیش از این، یعنی در در سوم ژوئن ۱۹۴۷ ، لرد مونتباتن، برای تقسیم جغرافیایی هند به دو کشور هند و پاکستان، طرحی رو پیشنهاد میده که در این پیشنهاد، کشور پاکستان از دو بخش شرقی و غربی تشکیل میشه. بخش غربی پاکستان، همین پاکستان امروزیه که الان می شناسیم، و بخش شرقی اون، کشور بنگلادش امروزیه که تا سال ۱۹۷۱، بخشی از پاکستان بود. اما طی حوادث و جنگهایی، از پاکستان جدا میشه و کشور بنگلادش متولد میشه.این تقسیمبندی مرزها و جداییها، مشکلات زیادی را به وجود آورد و بخاطر کشتههایی که دو طرف دادند، دشمنی ماندگاری بین هند و پاکستان ایجاد شد. امروزه مساله کشمیر تبدیل به یکی از مشکلات اساسی بین این دوتا کشور شده که بررسی این مساله، نیاز به یک برنامه جداگانه داره.
در نهایت با اعلام تشکیل کشور پاکستان، کوچ و مهاجرت مسلمانها به طرف پاکستان، و خروج هندوها از پاکستان، مشکلات زیادی را به همراه داشت.روزانه هزاران نفر هندو و مسلمان به دو طرف مرز حرکت میکردن.درگیریهای قومی و دینی بیشتر شده بود و آوارگان هندو نمی دونستن باید کجا برن که پاکستان نباشه، و مسلمان ها هم نمی دونستن باید کجا برسن که پاکستان باشه. توی خاطرات افراد سالخورده مسلمان، وجود داره که وقتی با خانواده به لاهور رسیدن، بهشون گفتن که پاکستان تو کراچیه و باید به کراچی برن.مسلمانان و هندو های ساکن در این مناطق، نمیدونستن چرا این اتفاقات داره میوفته. مسلمانها فقط شنیده بودند که باید به پاکستان، سرزمین موعود برن که تمام خوشی ها اونجاست، و هندو ها هم می شنیدند که باید به بهارات یعنی هندوستان برن که سرزمین هندو هاست.صدها هزار مسلمان و هندو در جریان تقسیم هند کشته، و میلیونها نفر جابجا شدن.۷ میلیون مسلمان، با دست خالی در کمتر از یکسال به پاکستان آمده بودن و کسی هم در سرزمین موعود نبود تا کمکشون کنه.رهبران هندوستان هنوز باور نمیکردن که کشورشون تقسیم شده و توی مجلس ملی هند گفته میشد که این وضع زود گذره. اما خونهای ریخته شده و خانههای با آتش کشیده شده، ملت هند رو که سالها در کنار هم زندگی میکردند، به ملت متخاصم و دشمن تبدیل کرد که هنوز بعد از گذشت بیش از ۷۰ سال، جنگ هایی رو با هم دارن و به صلح و ثبات نرسیدن.
این بود داستان شکلگیری پاکستان، اما به نظر شما بعد از این جدایی تمام مشکلات مسلمانان پاکستان و هندوهای هند از بین رفتن؟ آیا واقعا نمیشه هندوها و مسلمانها تو یه کشور زندگی کنن؟ یا هر دین و مذهبی باید یه کشور جداگونه داشته باشه؟ یا بهتره به این سوال پاسخ بدیم که، اصلا معنی یه کشور چیه؟ و کشور بر چه اساسی تعریف میشه؟