علی اکبر داور

وقتی رضاخان، با فحش و بدوبیراه، یکی از آخرین حامیان باقی مانده خودش رو از اتاق بیرون کرد، چنان تاثیری روی اون گذاشت که به سختی روی پاهای خودش ایستاده بود. شاید همین رفتار بی‌مهر رضاخان بود که باعث شد اون کار تلخ رو انجام بده. این ماجرای زندگی کسیه که تحولی بزرگ توی خیلی از سازمانهای اداری ایران به وجود آورد، یکی از مهمترین حامیان رضاخان یعنی علی‌اکبرخان داور.
مدت زمان ویدئو : 29:19
پخش ویدیو

داور

وقتی رضاخان، با فحش و بدوبیراه، یکی از آخرین حامیان باقی مانده خودش رو از اتاق بیرون کرد، چنان تاثیری روی اون گذاشت که به سختی روی پاهای خودش ایستاده بود. شاید همین رفتار بی‌مهر رضاخان بود که باعث شد اون کار تلخ رو انجام بده. این ماجرای زندگی کسیه که تحولی بزرگ توی خیلی از سازمانهای اداری ایران به وجود آورد، یکی از مهمترین حامیان رضاخان یعنی علی‌اکبرخان داور.

ماجرا از سال ۱۲۶۴ خورشیدی در تهران یعنی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه شروع میشه، جایی که کلبعلی‌خان، خزانه‌دار اندرونی شاه که یک مقام درجه سوم محسوب میشد، صاحب پسر شد، پسری که اسم علی‌اکبر رو روش گذاشتن.علی‌اکبر که به سن رشد رسید، پدرش براش معلم خصوصی گرفت. وقتی پدر استعداد و علاقه پسرش رو برای درس خوندن دید به این نتیجه رسید که باید اون رو به یک مدرسه درست و حسابی بفرسته.

تو اون زمان به جز مکتب‌خونه‌ها و مدرسه‌های دینی، تعداد خیلی کمی مدارس جدید وجود داشت که برای ورود به این مدارس اجازه‌نامه لازم بود.این کلبعلی‌خان مثل خیلی از همین پدر مادرهای امروزی دلش می‌خواست پسرش پزشک بشه، اما از اونجایی که رشته پزشکی فقط در همون مدارس جدید تدریس می‌شد، کلبعلی‌خان عریضه‌ای برای مظفرالدین‌شاه می‌نویسه و اجازه ورود علی‌اکبر رو به دارالفنون میگیره و اینطوری  علی‌اکبر وارد رشته پزشکی شد.

علی‌اکبر خیلی زود فهمید که درس‌های پزشکی جوابگوی خواسته‌ها و علایقش نیست و بیشتر از درس‌های پزشکی به سیاست و علوم انسانی علاقه داره، برای همین رشته‌اش را عوض کرد و وارد علوم انسانی شد و بعد از ۸ سال تحصیل، تونست از دارالفنون فارغ‌التحصیل بشه. اون توی همین دوران هم زبان فرانسه را به خوبی یاد می‌گیره.

بعد از عزل و برکناری محمدعلی‌شاه قاجار، احزاب سیاسی در ایران شروع به کار کردن، علی‌اکبر هم وارد حزب دموکرات شد که بیشتر طرفدارانش جوان‌ها و تندروها بودن.با فعالیت علی‌اکبر توی حزب، تونست اعتماد و توجه چند نفر از لیدرهای اون رو به خودش جلب کنه و با حمایت همونها در سال ۱۲۸۸ و تو سن ۲۴ سالگی برای اولین بار وارد عدلیه شد. علی‌اکبرخان اول با حقوق ماهی ۲۰ تومن پست کوچکی تو دادگاه شهرستان گرفت ولی با پشتکار، مردم‌داری و پاکدامنی که داشت تونست ارتقا پیدا کنه و بعد از چند ترقی به ریاست اجرای احکام عدلیه و بعد از اون به سمت دادستان تهران برسه.

علی‌اکبرخان تو این دوران برای پیشرفت در سیاست و بیشتر شناخته شدن، شروع به همکاری با روزنامه شرق کرد که توسط جوانی به اسم سید ضیاءالدین طباطبایی منتشر می‌شد.علی‌اکبرخان بعد از زمانی کار در عدلیه فهمید که برای قدرتمند شدن در کارش، احتیاج داره که در رشته حقوق اونم در یک کشور خارجی ادامه تحصیل بده. این سفر و ادامه تحصیل در اروپا هزینه زیادی می‌خواست که خودش نداشت، ولی یک فرصت مناسب، راه رو براش هموار کرد.

ماجرا اینطور بود که یک تاجر آذربایجانی که می‌خواست بچه‌های کوچکش را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرسته به یک نفر احتیاج داشت تا اونجا باشه و به کیفیت آموزش و تربیت بچه‌هاش نظارت کنه، و اون یک نفر علی‌اکبرخان بود.علی‌اکبرخان با قبول این مسئولیت به خرج اون تاجر به سوئیس رفت و در کنار اینکه حواسش به اون بچه‌های اون بود خودش هم در رشته حقوق وارد دانشگاه شد.

تو همین دوران بود که در ایران احمدشاه به سن قانونی رسید و سلطنت رو به دست گرفت. مدتی از این بر تخت نشستن نگذشته بود که جنگ جهانی اول آغاز شد و خیلی از کشورهای دنیا رو درگیر خودش کرد. روسیه تزاری سقوط کرد و کشور شوروی به رهبری لنین تشکیل شد. امپراتوری بزرگ عثمانی هم از بین رفت و به کشورهای کوچکتری تقسیم شد.

تو سال آخر حضور علی‌اکبرخان در اروپا، در ایران با پیگیری‌های رئیس الوزرا وثوق الدوله، قراردادی بین ایران و انگلستان بسته شد که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شد. قبلا درباره این قرارداد بطور کامل صحبت کردیم پس دیگه وارد جزئیات نمی‌شیم. اگه خاطرتون باشه، قبلا هم گفتیم که این قرارداد منتقد و مخالف زیادی داشت، و یکی از اونها علی‌اکبرخان بود که در اروپا مقاله‌های تندی علیه این قرارداد می‌نوشت.

در همین ایام بود که در ایران قانون لغو القاب و عناوین تصویب شده بود، علی‌اکبرخان هم به پیشنهاد تقی‌زاده، به خاطر شغل و تحصیلاتش نام خانوادگی داور رو انتخاب کرد.و از اینجا به بعد زندگی علی‌اکبر داور وارد مرحله جدیدی میشه.

در ۱۹۲۰ که میشه حدود ۱۲۹۹ شمسی، داور به پایان دوران تحصیلی خودش رسیده بود و رساله دکترای خودش رو با موضوع «سقط جنین از لحاظ طب قانونی» آماده کرده بود، فقط مونده بود که زمان دفاع رساله‌اش مشخص بشه و مدرک دکتری خودشو بگیره.

همین موقع‌ها که خبر رسید که تو ایران توسط دوست و همکار قدیمیش در روزنامه شرق یعنی سید ضیاء طباطبایی کودتایی اتفاق افتاده.سیدضیاء قدرت را به دست گرفته بود و خیلی از مناصب و مقام‌های مهم به دست افرادی افتاده که تا پیش از این سهمی از اونها نداشتن.طمع به دست آوردن قدرت انقدر برای داور جذاب بود که تا تعیین زمان دفاع رساله‌اش صبر نکرد و باروبندیلش رو جمع کرد و به سرعت به سمت ایران راه افتاد.

سفر بازگشت به ایران حدود دو ماه طول کشید و وقتی که داور به ایران رسید متوجه شد، دولت کودتا سقوط کرده و همون رجال قبلی به سر کارهای خودشون برگشتن.داور بعد از برگشت به ایران، به دیدن خیلی از رجال سیاسی رفت و در بین اونها با شخصیت جدیدی آشنا شد، رییس جدید قشون ایران یعنی سردارسپه، رضاخان. توی همون دیدار اول، این دو نفر از هم خوششون اومد، رضاخان این مرد جذاب و تحصیل کرده رو که چند زبان هم بلد بود، مفید میدید و قلدری و قدرت رضاخان هم برای داور جذاب بود.

اهداف داور

داور به پیشنهاد خیلی از شخصیت‌های سیاسی تو ایران موند و توی وزارت معارف به عنوان سمت رئیس کل معارف مشغول به کار شد ولی این سمت، با اینکه نفر سوم وزارت معارف بود، برای اون راضی کننده نبود.داور آدم جاه‌طلبی بود و برای پیشرفت در سیاست، رسیدن به چهار هدف رو لازم میدونست.

اولینش ورود به مجلس بود، چرا که رفتن به مجلس هر آدم ضعیف و بی سوادی رو مهم می کرد چه برسه به آدم باسواد و پرتلاشی مثل داور.

دوم تاسیس و انتشار یک روزنامه بود که بتونه به کمک اون افکار و نظراتش رو به مردم برسونه.

سوم تاسیس یک حزب سیاسی بود.

و آخرین هدفش هم داشتن یک زندگی مرفه بود تا بتونه با مهمونی دادن به مقامات نزدیک بشه.

داور برای رسیدن به هر کدام از این خواسته‌هایش شب و روز تلاش کرد و متوجه شد که راه رسیدن به سه هدف اول، رسیدن به هدف چهارمه.با اینکه تحصیل کرده و باسواد بود، اما امکان نداشت تو زمان کوتاهی به ثروت قابل توجهی دست پیدا کنه.

داور که خودش خانواده ثروتمندی نداشت تصمیم میگیره با دختری از یک خانواده ثروتمند ازدواج کنه. این در حالی بود که داور سی و هشت ساله، خودش همسر و دو دختر داشت.اعتقاد داور بر این بود که در راه هدف درست و پاک، اگر از وسایل ناپاک استفاده بشه اشکالی نداره.خلاصه برای رسیدن به ثروت، داور با دختر بیوه میرزاحسن‌خان مشیرالدوله ازدواج میکنه و با این ازدواج ثروت مورد نیازش رو به دست میاره. و دیگه حالا وقت رفتن به مجلس بود.

با اینکه دوره چهارم مجلس به نیمه خودش رسیده بود ولی بعضی از حوزه‌های انتخاباتی هنوز نماینده نداشتن. داور هم عزمش رو جزم کرده بود اسمش از صندوق یکی از همین شهرها بیرون بیاید. برای همین خواسته خودش رو با سردارسپه مطرح میکنه و رضاخان هم از طریق نظامی‌های ملّاک و زمین‌دار و نفوذ در منطقه کاری کرد که در تیر ۱۳۰۱ علی‌اکبرخان داور به عنوان نماینده مردم خوار و ورامین وارد مجلس بشه.

داور توی مجلس بیشتر نماینده‌ها رو افرادی بی سواد و بیشتر سیاهی لشکر دید و فقط تعداد کمی از اونها رو دارای صلاحیت می‌دونست و سعی کرد به تعدادی از این افراد صاحب قدرت نزدیک بشه.بعد از ورود به مجلس داور روزنامه مرد آزاد را تاسیس کرد و اولین شماره اون در هشتم بهمن ۱۳۰۱ منتشر شد.حالا از اون اهدافی که برای خودش داشت، فقط یک کار مونده بود، اون هم تشکیل یک حزب سیاسی بود.

داور بعد از تاسیس روزنامه، حزبی رو هم به راه انداخت. اون و موسسین این حزب قصد داشتن همه امورات کشور را از بیخ تغییر بدن و اصلاح کنن، بخاطر همین اسم رادیکال رو روی حزب شون گذاشتن.مجلس پنجم یکی از مهمترین دوره های مجلس شورای ملی در بهمن ۱۳۰۲ تشکیل شد و بیشتر اعضای اون با دخالت‌های نظامیان و یک جورایی به شکل مهندسی شده انتخاب و وارد مجلس شدند.

تو این دوره رضاخان به کمک داور و همدستانش توی مجلس به عنوان رئیس الوزرا دولت رو به دست گرفت.یک اتفاق دیگه تو این دوره، مسئله جمهوریت بود. کم‌کم زمزمه‌هایی مطرح شده بود که کشور ایران هم مثل همسایه خودش ترکیه به صورت جمهوری اداره بشه. این طرح طرفدارها و مخالفینی هم داشت، ولی رضاخان که دید روحانیون مخالف ماجرا هستند بعد از دیدار با اونها در قم مسئله جمهوریت را به کل منتفی اعلام کرد.

با این کار احمدشاه، رضاخان را عزل می‌کنه و رضاخان هم به نشانه قهر تهران رو ترک کرد و نظامی ها اقداماتی را شروع کردند که احتمالاً به سمت کودتا پیش می رفت.تو این اوضاع داور که فهمیده بود هیچ قدرتی تو ایران نیست که بتونه رضاخان رو کنار بذاره توی رقابت احمدشاه و رضاخان، طرف قدرت بیشتر یعنی رضاخان رو میگیره.

در بین طرفدارهای رضاخان، بیشترشون با داور از لحاظ فکری سنخیتی نداشتن. برای همین تصمیم گرفت به افرادی نزدیک بشه که شبیه خودش باشن، یعنی تحصیل کرده باشن، چند زبان خارجی بدونن، جوان و فعال و سخنران باشند و به هر دلیلی پشت تریبون هر دروغی رو نگن.

تو اون دوره دو نفر با این مشخصات وجود داشت که از روزهای اول نمایندگی رابطه خوبی هم باهاشون برقرار کرده بود، یعنی عبدالحسین خان تیمورتاش و نصرت‌الدوله فیروز.داور با این دو نفر مثلث سیاسی رو تشکیل داد که نقش اصلی در اتفاقات بعد از این رو در ایران بازی کردن. قبلا درباره عبدالحسین تیمورتاش بطور مفصل صحبت کردیم و اگه علاقه‌مند باشید، می‌تونیم زندگی ضلع سوم این مثلث رو هم، یعنی نصرت الدوله فیروز رو بررسی کنیم. پس لطفا اگه علاقه دارید توی نظرات واسمون بنویسید.

داور اول تلاش کرد که احمدشاه رو خلع و برادرش محمدحسن میرزا را شاه کنه، که احمد شاه حاضر نشد استعفا بده.همین موقع‌ها بود که ماجرای شیخ خزعل در خوزستان اتفاق افتاد و رضاخان شخصاً برای سرکوب قائله به سمت جنوب حرکت کرد.

این لشکرکشی مخالفینی هم در مجلس داشت. داور هم به صف این مخالفین پیوست و در مجلس اقداماتی انجام داد. میشه گفت هدف اصلی همه فعالیتهای داور رشد سیاسی و رسیدن به مقامات عالی بود و این اتفاق به دست هر کسی که می‌افتاد فرقی نداشت برای همین سعی کرد در بین مخالفین رضاخان هم جایی برای خودش حفظ کنه.

همین مخالفت داور و گزارش‌هایی که چند نفر از نظامیان به رضاخان فرستاده بودن، باعث شد که نظر رضاخان رو نسبت به داور خراب کنه.رضاخان بعد از فیصله دادن ماجرای شیخ خزعل و برگشت به تهران قصد داشت جواب همه این مخالفت‌ها رو به سختی بده، داور هم که فهمید ماجرا جدی شده و اوضاع پس از معرکه است، دست به دامن دوستان خودش شد.

با صحبت‌ها وساطت تیمورتاش و فیروز بالاخره ماجرا حل شد و نگاه رضاخان نسبت به داور برگشت. از اینجا بود که دو زاری داور افتاد که برای جبران گذشته باید کارهای بیشتری انجام بده، تا از خشم رضاخان در امان بمونه.

اولین اقدامی که برای به دست آوردن دل رضاخان انجام داد مقام فرماندهی کل قوا بود. داور تونست با همکاری مثلث سیاسی خودش قدرت رضاخان رو بیشتر کنه و طرح دادن مقام فرماندهی کل قوا به رئیس الوزرا رو در مجلس به تصویب برسونه.حالا بعد از این اتفاقات، کار اصلی و مهمترین خدمت این مثلث سیاسی به رضاخان مونده بود و اون تغییر حکومت از قاجاریه به پهلوی بود.

اواخر شهریور ۱۳۰۴ احمد شاه تصمیم گرفت به ایران برگرده، همون زمان هم به بهانه کمبود نان تظاهرات و شلوغی‌هایی در تهران و برخی شهرها اتفاق افتاده بود.این تظاهرات و شلوغی‌ها سرکوب میشه ولی رضاخان همین رو بهانه میکنه و خیلی از مخالفین خودش رو در دربار قاجاری به بهانه هدایت شورشها دستگیر میکنه.خبر که به احمدشاه می‌رسه از بازگشت به ایران منصرف میشه. اینجا داور مغز متفکر تیم به رضاخان پیشنهاد میده که تا تنور داغه نون رو بچسبونه و کار قاجاریه رو یکسره کنه.

روزنامه‌های طرفدار سردارسپه و دولت خیلی سریع وارد عمل میشن و درخواست تغییر حکومت رو مطرح می‌کنن. مردم هم در خیلی از شهرها شروع به تظاهرات می‌کنن و اونها هم خواستار تغییر سلطنت میشن.

داور هم در خانه سردار سپه به کمک تیمورتاش و فیروز و چند شخصیت دیگه ماده واحده‌ای رو آماده می کنن. بعد از آماده شدن، یکی یکی نماینده‌ها رو به خونه رضاخان دعوت میکنن و از اونها برای بردن این طرح به مجلس امضا می گیرن.

حالا این ماده واحده چی بود؟ برکناری و انقراض قاجاریه و دادن حکومت موقتی به رضاخان که در ۹ آبان ۱۳۰۴ در مجلس تصویب میشه و قانونا کار خاندان قاجاریه در تاریخ ایران به انتها می‌رسه.داور با توجه به آشنایی با تاریخ سیاسی خیلی از کشورهای دنیا می‌دونست که در چنین شرایطی و برای تغییر یک حکومت مجلسی تشکیل میشه که در مورد تغییر حکومت تصمیم می گیره.

این مجلس اسمش مجلس موسسان بود و با فکر داور، رضاخان دستور تشکیل این مجلس را صادر میکنه، این حقوقدان کاربلد یعنی داور بلافاصله آیین‌نامه‌ی مجلس موسسان رو هم آماده و بلافاصله هم در مجلس شورای ملی اون را به تصویب می‌رسونه.داور سعی کرد اعضای این مجلس از افرادی باشن که مخالفی بینشون نباشه. تعداد اعضای مجلس موسسان ۱۶ نفر بود که بین آنها از روحانیون هم حضور داشتن که معروف‌ترین چهره روحانی این مجلس ابوالقاسم کاشانی بود.

مجلس موسسان بلاخره تصمیم خودش رو گرفت و چهار اصل از اصول قانون اساسی رو تغییر داد و سلطنت دائمی ایران را به رضا شاه پهلوی و فرزندان پسر او را واگذار کرد.با تغییر سلطنت و تشکیل دولت جدید، داور وظیفه وزارت فواید عامه را به عهده گرفت. وظیفه این وزارتخانه، کارهای مربوط به راه، کشاورزی، تجارت و صنایع و معادن بود و میشه گفت ترکیبی از چند وزارتخانه امروزی.

توی همین دوره وزارت بود که داور قانونی را در مجلس به تصویب رساند که بتونه یک کارشناس آمریکایی برای تعیین مسیر راه آهن ایران استخدام کنه، در کنار اون هم مدرسه تجارت رو هم تاسیس کرد.با تشکیل مجلس ششم در ۱۳۰۵ داور به عنوان نماینده لار وارد مجلس شد از آن طرف هم با کناره‌گیری دولت محمدعلی فروغی وزارت فوایدعامه منتفی شد.

در این مجلس درگیری‌های داور و مدرس بر سر امتیازنامه نماینده‌ها بالا گرفت. حالا دعوا بر سر چی بود؟دعوا بر سر این بود که، بجز تهران توی اکثر شهرهای ایران، انتخابات با دخالت نظامی صورت گرفته بود و میشه گفت، مثل انتخابات قبلی، این هم آزاد نبود.

مثل اینکه اون زمان هنوز بلد نبودن قبل از انتخابات کاندیداهای رقیب را حذف کنن و مجبور نباشن که تو رای‌گیری دستکاری کنن و همین هم باعث اعتراض مدرس شده بود.داور هم که خودش به این سیستم تازه روی کار آمده، وابسته بود و میشه گفت خودش هم از بانی‌های اون بود، از اعتبار نامه ها دفاع می‌کرد.بعد از هموار شدن مسیر سلطنت پهلوی حالا داور باید به خاطر زحماتی که کشیده بود یک پست خوب می‌گرفت. با توجه به تجربه و تحصیلات داور بهترین جا وزارت عدلیه بود.

در بهمن ۱۳۰۵ در زمانی که مستوفی‌الممالک با قبول تغییراتی در کابینه‌اش به عنوان رئیس دولت باقی موند داور وزیر عدلیه ایران شد.عدلیه‌ای که در اون زمان در ایران رایج بود، از نظر داور بی‌فایده و از کار افتاده بود و باید اصلاحاتی اساسی در اون به وجود می‌آمد.برای همین در ۲۰ بهمن ۱۳۰۵، ۴۸ ساعت بعد از قبول وزارت دستور داد تمام تشکیلات قضایی را در تهران منحل کنن و در ۲۷‌ام همان ماه، لایحه‌ای رو به مجلس داد که بتواند اختیاراتی داشته باشه تا به کمک اون، قوانین و تشکیلات قضایی را اصلاح کنه.

داور چند تا ویژگی رو برای انتخاب قاضی در نظر داشت:

اول اینکه درستکار و به قول همان زمان صحیح العمل باشه. دوم اینکه تحصیل کرده و خوش فکر باشه.منظور داور از تحصیلکرده فقط تحصیل‌کرده‌های رشته حقوق نبود و از درس خونده‌های حوزه هم در صورت داشتن شرایط کافی استفاده میکرد. سومین گروه هم جوانان تحصیلکرده بقیه وزارتخانه‌ها بودن که تجربه کاری داشتن و به درستکاری معروف بودن.پس با این شرایط این گروه‌ها به عنوان قاضی وارد عدلیه شدن:

۱. تعدادی از قاضی‌های سابق

۲. تعدادی از بقیه وزارتخانه‌ها و مدرسه حقوق

۳. تعدادی از نمایندگان تحصیلکرده مجلس

۴.  تعدادی از مدرسین روحانی حوزه

و ۵. تعدادی از تحصیلکرده‌های اروپا دیده

با کارها و تلاشهای داور سیستم قضایی جدید شکل گرفت، طوری که بعد از دو سال یعنی ۱۳۰۸ این عدلیه جدید جوابگوی ه‍مه نیازهای قضایی کشور بود. به خاطر همین هم داور رو میشه پدر سیستم قضایی نوین ایران دونست.داور در کنار این کارها، برای انجام دادن کارهای حقوقی کشور، یکسری سازمان جدید رو به وجود آورد، مثل سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، دفاتر اسناد رسمی و مدرسه عالی حقوق.

اون با دادن مجوز به برخی از از روحانیون صاحب نفوذ برای تاسیس دفتر ازدواج، راه مخالفت اونها را با طرح‌های اصلاحی خودش بست.داور کاپیتولاسیون یا مصونیت قضایی رو که بعضی از کشورها با قراردادهایی از ایران گرفته بودن به کل لغو کرد. با این کار بعدها برای اولین بار در ۱۳۱۲ مدیرکل بانک ملی که یک آلمانی بود در دادگاه های ایران محاکمه شد و به خاطر اختلاس به ۱۸ ماه زندان و ۶۰ هزار تومان جریمه محکوم شد.

در سال ۱۳۰۹ بعد از اینکه تیمورتاش برای حل اختلافات نفتی بین ایران و شرکت نفت انگلیس، به انگلستان رفت، بی‌نتیجه برگشت و درنهایت رضاخان معاهده دارسی رو توی آتش انداخت و یک طرفه اون رو لغو کرد.

به خاطر این کار رضاخان، انگلستان به جامعه ملل شکایت کرد و از طرف ایران تعدادی از رجال سیاسی به ریاست علی اکبر داور برای پاسخگویی به اروپا رفتند تا در جلسات جامعه ملل شرکت کنن.داور در پاسخ به خبرنگارها درباره این ماجرا اینطور جواب میده که اختلاف بین دولت ایران و شرکت نفت جنوب جزو مسائل داخلی کشور محسوب میشه و اگر دولت انگلیس اعتراض داره باید به دادگاه‌های داخلی ایران مراجعه کنند.

در روز هفتم بهمن ۱۳۱۱ داور وزیر عدلیه ایران و وزیر امور خارجه انگلستان، سر جان سایمون توی جامعه ملل سخنرانی و زورآزمایی مفصلی کردن.داور تو این جلسه به خوبی تونست از پس وزیر امور خارجه انگلستان بر بیاد و میشه گفت اگر صحبت‌ها و دفاعیات داورِ آشنا به مسائل حقوقی نبود، جامعه ملل متحد توی همون جلسه رای نهایی رو علیه ایران صادر میکرد.اما در آخر جلسه قرار شد که در ایران دوباره دو دولت ایران و انگلیس برای ادامه همکاری نفتی با هم مذاکره کنن و اگر به توافق نرسیدن، دوباره به جامعه ملل مراجعه کنن.

داور وقتی در اواخر ۱۳۱۱ به ایران برگشت متوجه یک اتفاق ناگوار شد. در نبودش دوست و هم فکرش عبدالحسین تیمورتاش دستگیر و زندانی شده بود.سه سال پیش از این ماجرا هم نصرت‌الدوله برکنار و زندانی شده بود و حالا فقط ضلع سوم این مثلث باقی مانده بود که با این اتفاقها دور از ذهن هم نبود که داور هم به سرنوشت یارانش دچار بشه.

کابینه مخبرالسلطنه بلاخره سقوط کرد و در نتیجه دوران وزارت عدلیه داور هم به پایان رسید. بعد از مخبرالسلطنه دوباره دولت به دست محمدعلی فروغی افتاد و در این دولت جدید با اصرار رضاخان، داور به عنوان وزیر مالیه مشغول به کار شد.

کار در وزارت مالیه چندان راحت نبود. شاه از قبل خواسته بود که وزیر جدید صورت کاملی از درآمدهای نفتی رو تحویل بده، برای همین در همان روز اول بعد از جلسه معارفه دولت به شاه و مجلس، وقتی داور به وزارتخانه رسید به جای رفتن به اتاق وزیر مستقیم با اتاق خزانه داری کل رفت و از مسئول اون خواست که لیست درآمدها را آماده کنه.داور دو روز و دو شب توی همون اتاق موند و همونجا خوابید و در نتیجه همه کارکنان هم سر کار موندن تا این لیست رو آماده کردن.ینطوری هم خواسته شاه رو برآورده کرده بود و هم کارکنان فهمیدن که کار کردن با داور چطوریه.

داور در همون روزهای اول فهمید که با این کارکنان در وزارت مالیه کاری پیش نمیره و با مجوز شاه ۱۴ نفر از قضات مورد اعتمادش رو با حفظ سمت برای کارهای حساس به وزارت مالیه آورد.هنوز یک هفته از کار در وزارت مالی نگذشته بود که خبر مرگ تیمورتاش از زندان رسید و و این خبر ضربه سنگینی برای داور به حساب آمد. بعد از مرگ تیمورتاش بسیاری از شخصیت‌های دیگه مثل سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ، دستگیر شدن و کم‌کم دایره تعداد افراد بانفوذ باقی مانده بسیار تنگ و تنگ‌تر شده بود.

داور در دوران وزارت مالیه مثل وزارت عدلیه کارهای زیادی رو پایه ریزی کرد، مثل اخراج مستشاران بلژیکی از گمرک، دادن امتیاز نفت به آمریکا و ایجاد یک رقیب برای انگلستان، افزایش سرمایه بانک ملی، تشکیل بیمه ایران و تاسیس تعدادی شرکت که برای کارهای اساسی کشور لازم بودن و همچنین گسترش روابط اقتصادی با کشوری مثل شوروی.

بعد از ابن بی‌مهری‌های رضاخان، بلاخره نوبت داور هم رسید.ساعت ۱۰ بامداد روز بیستم بهمن ۱۳۱۵ نخست وزیر محمود جم، وزیر مالیه یعنی علی اکبر داور و رئیس بانک ملی برای پاسخگویی در مورد قرارداد صادرات پنبه ایران به شوروی به پیش شاه احضار شدند.

اول از همه رئیس بانک ملی به پیش رضاخان رفت و توضیحاتی داد که رضاخان قانع نشد. نفر دوم نخست وزیر بود که اون هم نتونست شاه رو قانع کنن و در نهایت علی اکبر داور به پیش شاه حاضر شد. در حین توضیحاتی که می‌داد، داور از یک کلمه خارجی استفاده کرد. در زمانی که فرهنگستان زبان فارسی تاسیس شده بود، استفاده از کلمات خارجی برای رضاخان بی مورد و حتی احتمالا اون رو دلیل فخرفروشی می‌دید.

برای همین به شدت عصبانی شد و با فحش و ناسزا اونها رو از اتاقش بیرون کرد.داور که مدتها بود به خاطر حذف همراهانش داروهای آرامبخش مصرف می‌کرد، بعد از این جلسه روحیه اش را به شدت از دست داد.اون  به محل کارش رفت . همه حکمها و نامه‌ها را بدون نگاه کردن، امضا کرد و دستور داد تا به اندازه حقوق یک ماه به همه کارمندان پاداش بدن.عصر همون روز تو یک جلسه کاری شرکت کرد توی همون جلسه ساعت ۱۰ شب به وزارتخانه اطلاع داد که دیگه به اونجا نخواهد رفت.

ساعت ۱۲ بعد از اینکه از جلسه به خانه رفت، اول سراغ زن و فرزندانش رفت و بعد از تماشای بچه‌ها، به اتاق خودش رفت.مقداری تریاک رو که برای آزمایش از اداره انحصار تریاک گرفته بود، توی الکل حل کرد و اون رو سر کشید. بعد به سراغ کارهایی که به خانه آورده بود رفت. کم کم تریاک اثر کرد و علی‌اکبرخان داور روی تخت بیهوش افتاد و در سن ۵۰ سالگی این دنیا رو ترک کرد.

داور روی میزش دو نامه یکی برای همسرش و یکی برای شاه به جا گذاشته بود، توی نامه‌ای که برای شاه نوشته بود با ادب و احترام توضیح داده بود که اعلی حضرت حوصله نفرمودند تا برنامه‌های اقتصادی من به ثمر برسد.اینجوری میشه که علی‌اکبر داور هم به زندگی خودش پایان میده و هر سه ضلع مثلث سیاسی به قدرت رسوندن رضاشاه، سرانجام خوبی پیدا نمی‌کنن.

 

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *