چرا ایران عقب مونده
چرا ایران عقب مونده و چطور میتونیم پیشرفت کنیم؟دو تا سوالی که دکتر مجتبی لشکربلوکی تلاش کرده توی کتاب استراتژی توسعه ایران بهشون پاسخ بده.
حدود ۲۰۰ سال پیش در جنگ بین ایران و روس، ایران شکست میخوره و عباس میرزای ولیعهد از ناپلئون در برابر روسیه تقاضای کمک میکنه. وقتی نماینده فرانسه میاد عباس میرزا قبل از اینکه درخواست فیزیکی و نظامی و زیرساختی داشته باشه یه سوال تاریخی و عجیب میپرسه:
“عباس میرزا میگه، نمیدونم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیه؟ نمیدونم اون چیه که باعث ضعف ما و ترقی شما شده چیه؟ شما در جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن قوای عقلیه تخصص دارید اما ما غرق در جهل و فسادیم و به ندرت به آینده فکر میکنیم. بعد میگه که، مگه جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتره؟ یا فواید آفتابی که بر سر ما میتابه کمتر از آفتابیه که بر سر شما میتابه؟ یا خدا میخواد که شما برتر باشین؟ در نهایت از اون نماینده میپرسه، بگو من چچیکار کنم که ایرانیان را هوشیار کنم؟”
اینکه آیا واقعا این جمله از زبون عباس میرزا بوده یانه مورد بحث ما نیست و حتی اینکه علت عقب موندگی ایران طی ۲۰۰ سال گذشته چی بوده هم مسئله ای نیست که بخواهیم اینجا بهش بپردازیم. علت این عقب موندگی هرچی میخواد باشه؛
سوال اصلی اینجاست، حالا که عقب موندیم، حالا باید چیکار کنیم؟ چطور رو به جلو حرکت کنیم. دکتر لشکربلوکی تو کتابش اومده نظر 30تا از اندیشمندانهای ایرانی مثل دکتر صادق زیباکلام، محمود سریع القلم، محمد فاضلی، محسن رنانی، امیر ناظمی و فرشاد مومنی و و بقیه اندیشمندان رو برای علل عقب ماندگی ایران، همچنین روشهای توسعه ایران بررسی و طبقه بندی کرده.
البته نویسنده تاکید میکنه که آوردن افکار این اندیشمندان به معنی تأیید محتوای اونها نیست و فقط میخواد مسئله رو از دید دیگران هم نگاه کنه. ما هم همین جمله رو تکرار میکنیم و میگیم که بررسی این نظرها، به معنی تائید همه اونها نیست. با اینحال، اگه فرصت پیش بیاد، ما توی قسمتهای بعدی نظرات این اندیشمندان رو تک تک میتونیم بررسی کنیم. اما این بار چیزی که از کتاب می خواهیم بگیم، مربوط به ۶۰ صفحه آخر کتابِ. یعنی جایی که نویسنده اومده تمام دلایل عقب ماندگی و راههای توسعه رو بررسی کرده و با توجه به شرایط جامعه امروزی راهبردها و روشهایی رو برای حرکت به سمت توسعه بیان میکنه.
چگونه پیشرفت کنیم؟
اندیشمندانی که نظراتشون توی کتاب اومده هر کدوم ایده ای برای استراتژی توسعه ایران گفتن؛ یکی میگه مشکل از قانون اساسیه، یکی میگه باید شفافیت در اداره امور وجود داشته باشه، یکی میگی بازار آزاد و رشد اقتصادی میتونه راه گشا باشه، یکی میگه نهادهای حکومتی بایدتغییر کنن و خلاصه هر کسی یه راهی رو موثر تر از بقیه میدونه. اگر خاطرتون باشه، تو ی قسمت قبل مقاله ای از فوکویاما و لِوی رو بررسی کردیم که توی اون چهار نقطه شروع یا عزیمت گاه رو برای توسعه معرفی کرده بود؛ توانمندسازی دولت یا دولت سازی،آزادسازی سیاسی ، رشد اقتصادی و شکل گیری جامعه مدنی چهار عزیمتگاهی بود که این نویسندهها راجع به بهش صحبت کرده بودن.اما اندیشمندای ایرانی دوتا نقطه شروع دیگه رو هم به این موارد اضافه کردن؛ یکی تحول در شخصیت ایرانی و دیگری توسعه ریزنهادهاست.
تحول شخصیت ایرانی که از روی اسمش مشخصه، یعنی روی اخلاق ایرانیها، مثل انضباط، قانون مداری، برنامه ریزی و بقیه ویژگیها کار بشه تا نسلی آگاه و توسعه آفرین تربیت بشه. بعد این نسل آگاه، به مرور زمان تغییراتی در نهادهای اقتصادی و سیاست در بلند مدت به وجود بیاره که در نهایت باعث رشد و توسعه کشور بشه. خب طبیعتاً این راه خیلی زمان بر و بلند مدت هست، تازه اگه درست اجرا بشه.
اما توسعه ریز نهادها یعنی چی؟ توی این مسیر، تمرکز کنشگرها بر توسعههای کوچک، محلی و مقطعیه تا یک فرصت تاریخی به وجود بیاد و این توسعه محلی رو بشه بصورت ملی تعمیم داد. یعنی میگه دست رو دست نذاریم و به صورت محلی توسعههایی رو به وجود بیاریم تا سر فرصت، و اگه شرایطش به وجود اومد از این تجربه برای توسعه ملی کمک بگیریم. در مجموع حرفش اینه که؛ زورمون به دولت و حکومت و نهادهای سیاسی که نمیرسه تا از اون طریق بخواهیم راه توسعه رو هموار کنیم، سیاسیون هم که دغدغه توسعه ندارن و اصلاً به این چیزا فکر نمیکنن، تازه اگه یکی هم بخواد به سمت توسعه حرکت کنه، باید ببینه دیگران این اجازه رو بهش میدن یا نه؟
پس نویسنده میگه که، خیالبافی رو کنار بذاریم و قبول کنیم که در شرایط فعلی، یا به عبارتی در موقعیت حساس کنونی، امکان تغییرات اساسی از بالا به پایین وجود نداره، اما ما نباید دست رو دست بزاریم و برای اینکار ۴ تا تجویز راهبردی رو پیشنهاد میده. اما قبل از اینکه بخوام راهحلهای پیشنهادی کتاب رو بگم، قصد دارم یک کانال مفید برای کودکانتون رو معرفی کنم. کانالی که توی اون، مصطفی، خانمش و امیدخان، با نگاه مسئولانهای که به رشد و تربیت بچهها دارن، براشون قصه میگن. کسانی که هم تخصص دارن و هم تحصیلکرده در همین زمینه هستن. آدرس کانال پر و بال رو توی توضیحات واستون قرار میدم و شدیدا پیشنهاد میکنم، اگه کوچولویی توی خونه دارید، یا اگه خارج از ایران زندگی میکنید و دوست دارید فرزندانتون قصههایی به زبون فارسی بشنون، حتما امیدخان رو بهش معرفی کنید.
تجویز راهبردی 1: نیلوفر آبی
نیلوفر آبی نماد رشد و تکثیر در لجنزار و مردابه. علاوه بر زیبایی، ۵ ویژگی دیگه داره؛ نه تنها در تالابها، دریاچهها وکانالهای آب، بلکه در مردابها و باتلاقها هم رشد میکنه. از جایی کوچک شروع میکنه و در سراسر سطح آب پخش میشه.
*برای حفظ اکوسیستم محیط زندگی مفیده.
* برگهاش خاصیت خود تمیز کنندگی دارن و اسیر آلودگی محیطی نمیشن و درنهایت، میتونن سالهای طولانی زندگی کنن و حتی بعد از یک دوره طولانی خفتگی زنده بشن.
این نیلوفر آبی برای ما این معنی رو میده؛ شاید ما نتونیم همین حالا بر سرنوشت کشور تاثیر بذاریم، اما میتونیم، مدرسه، محله، ساختمان یا کسب و کار خودمون رو بهبود بدیم و سعی کنیم موفقیتهای کوچک و محلی و مقطعی خودمون رو تعمیم بدیم.یک مدرسه خوب میتونه الهام بخش تحول در نظام آموزشی کشور باشه، یا یه شهرداری موفق میتونه محرک تحول در تمام شهرداریهای کشور باشهیا حتی یک اپلیکیشن خوب میتونه آغازگر یه رسم جدید و یه اخلاق جدید باشه؛ مثل همون کاری که اسنپ، علی بابا، دیوار و بانک رسالت کردن.
حالا واسه اینکه تاثیر این استراتژی رو درک کنید، بهتره یه سر بریم سال ۱۹۷۸ توی چین کمونیست، جائیکه دولت وقت اجازه مالکیت خصوصی به کشاورزا رو نمیداد و کشاورزا باید توی مزارع اشتراکی کار میکردن. توی چنین محیطی ۱۸ تا کشاورز تو یه روستا، تصمیم میگیرن که مزرعه اشتراکی شون رو بین خودشون تقسیم کنن و هر کس روی زمین خودش کار کنه. بخاطر محدودیتهای نظام حاکمیت هم، هم قسم میشن که این مسئله بین خودشون بمونه. در پایان سال، درآمد این دهقانها به ۲۰ برابر دستمزد قبلی اونها رسید و این سرپیچی نهادی و نتیجه اون، دهن به دهن چرخید و به بالاترین قدرت حزب کمونیست، یعنی دنگ شیائو پینگ رهبر حزب رسید.
شیائو پینگ وقتی نتیجه این عمل رو دید به نیروهای امنیتی اجازه نداد تا روستا رو نابود کنن و در عوض با الهام از این تجربه، طی یک چرخش و نرمش قهرمانانه در رفتار حزب، مسائل اقتصادی رو اصلاح کرد اما همچنان اجازه دخالت در امور سیاسی رو نداد. همین اصلاح رفتار اقتصادی که منشاش ۱۸ نفر تو یه روستا بودن، روی سرنوشت یک کشور اثر گذاشت و انگیزهای برای جهش اقتصادی چین شد. البته ممکنه این سرپیچی نهادی روستاییها باعث کشته شدن شون هم می شد که خوشبختانه نشد.
تجویز راهبردی ۲: نتوکراسی و شبکه سازی
ما برای حل مسائل ملی به یک دولت مدرنِ مستقرِ مرکزی با قابلیت بالا احتیاج داریم که آمارها میگن نداریم. تازه تو شاخص فلاکت، ظاهراً ایران جزو ۱۰ کشور بالای دنیا قرار داره، خلاصه اینکه دولت مون توی شاخصهای جهانی وضع خوبی نداره. اگه آمارهای دقیقتری میخواهید خودتون میتونید کتاب رو بخونید و یا از منابع رسمی جزئیات آمار رو بررسی کنید. پس با این وضع، برای حل مسائل، یک راه اینه که دولت یا حکومت رو تقویت کنیم که میشه همون اصلاح و تقویت بروکراسی.
ولی متاسفانه در شرایط حساس کنونی، هیچ نقطه امیدی برای اصلاح نظام اداری و تقویت بروکراسی نیست. پس میمونه راه دوم، یعنی عمق دادن به دموکراسی. یعنی ایجاد و تقویت نهادهای دموکراتیک برای اتکا آراء مردم و انتخابات آزاد، احزاب و روزنامههای آزاد و گردش مسالمت آمیز قدرت. اما خب این راه هم به نظر نمیرسه عملی باشه، پس هر دوتا راه یا بن بستن و یا خیلی دشوارن .پس راه حل چیه؟
تو شرایطی که حکومت داری جامعه ستیزه و روشنفکری هم دولت ستیز؟
دکتر لشکر بلوکی توی کتابش میگه راه حل نتوکراسی یا شبکه سازی و حکمرانی شبکهایه. یعنی تشکلهای مدنی، شرکتها، رسانهها، شهروندان و هر کسی که برای حل مسائل ملی، یا ارائه خدمات عمومیکاری از دستش بر میاد، با نهادهای حکومتی تعامل و همکاری داوطلبانه، غیرمتمرکز یا شبکه ای و غیر سلسله مراتبی داشته باشه تا کمک کنه یه مشکلی حل بشه. میگه میدونم شما وقتی بری ادارهای بخوای کاری رو انجام بدی، راهت نمیدن، پَسِت میزنن و سنگ جلو پات میندازن، اما باید باز هم بری و بهشون بفهمونی که قصدت گرفتن امتیاز یا انتقاد از اونا نیست و میخوای به حل یک مسئله کمک کنی.
با اینکه از رفتار و طرز فکر حکومتیها خوشت نمیاد و آزارت میدن، اما وقتی برای بهبود وضع میتونی قدمی برداری، اینکار رو بکن. اون هم نه به تنهایی بلکه با شبکه سازی با بقیه تشکلها و افراد، و منتظر کارت دعوت هم نباش و خودت برای مشارکت در حل مسائل ملی پا پیش بذار. خیلی جالبه، خود آقای دکتر میدونن وضع چجوریه و توی یه بندی میگن که شما که میخوای کمک کنی، باید صبور هم باشی، چون از طرف حکومت یه سری رفتارهایی میبینی که دل سردت میکنه. اما متاسفانه نگفتن دقیقاً چقدر باید صبور بود.
تجویز راهبردی 3: نسل آتی توسعه آفرین
نسل امروز رشد و پیشرفت کره و ژاپن و سنگاپور رو شنیده و دگرگونی کشورهای همسایه و مسلمان مثل امارات و مالزی و ترکیه رو دیده. به خاطر همین از وضع موجود کشور ناراضیه، حسرت زده است و توسعه خواه. اما توسعه آفرین نیست. نه ذهنیت توسعهای داره، نه مهارت توسعهای و نه آمادگی توسعه رو داره. این توصیفات آقای دکتر از نسل امروز جامعه است. نمیدونم چقدر میتونم باهاشون موافق باشم، مهم هم نیست. ایشون در ادامه میگه؛
نسل توسعه آفرین منفعل نیست، هزینههای توسعه رو میدونه و میپذیره، منتظر قهرمان بزرگ نمیمونه و خودش دست به کار میشه.موفقیتهای کوچیک به دست میاره و جشن میگیره. افکار توسعهای داره و با مسیر کشورهای توسعه یافته آشناست. تاریخ توسعهطلبی ایران رو میدونه و خلاصه اینکه علاوه بر امیال توسعهای، افکار، آگاهی و عادات توسعهای هم داره.
درواقع قرار نیست همه جمعیت کشور توسعه آفرین بشن، تبدیل ۳ درصد جمعیت به توسعه آفرین و ۲۵% به توسعه آگاه و توسعه یار، برای جهش و تغییر کافیه. پس یه نسل آگاه تر، میتونه در آینده رفتار حسابشده تری داشته باشه و باعث توسعه و رشد کشور بشه. خلاصه اینکه، اون درختی که ۱۵ سال پیش باید میکاشتیم و نکاشتیم رو باید امروز بکاریم تا برای سالهای آینده آماده بشه. پس با استراتژی نیلوفر آبی هم میتونیم نسلی تربیت کنیم که توانایی همکاری بالاتری دارن، محاسبهگرتر و منضبط ترن، و به حق و حقوق خودشون واقفن.
تجویز راهبردی ۴: مشق شب
فرض کنید همین فردا اعلام میشه که قراره تمام تغییرات در قوانین اصلی کشور به رای گذاشته بشه و شمایی که عقیده مجلس باید دو سطحی باشه و مجلس سنا در کنار مجلس عوام داشته باشیم. آیا پیش نویس این تغییرات اساسی تدوین شده؟ به همراه اسناد پشتیبان.
آیا این پیش نویس، توسط نخبگان فکری و سیاسی بررسی و نقد شده؟ یا به عبارتی چکش کاری شده؟ آیا بخش قابل توجهی از مردم کوچه و بازار این مفاهیم رو میدونن و دلایل شما را شنیدن؟
این تجویز راهبردی مشق شب میگه، درسته که شرایط فعلی هیچ نشان و امیدی از تغییر نهادهای سیاسی و اقتصادی نداره، اما وظیفه شما اینه که تمام این مطالب رو بنویسی و مکتوب کنی و اجازه بدی اون ایده چکش کاری بشه و به عبارتی افق گشایی گفتمانی انجام بشه، تا زمانیکه فضا و فرصت فراهم شد با یک ایده پخته دست به تغییرات زد نه که تازه اون موقع به فکر بررسی ایده باشید.
برای این کار هم باید همه کمک کنیم تا حوزه عمومی مبتنی بر عقلانیت ارتباطی و انتقادی داشته باشیم؛ روشنفکران و دانشگاهیان به حوزه عمومی و ترجمه و ترویج دانش کاربردی به زبان مردم وارد بشن، محتوای توسعهای یا سبز رو به جای محتوای سرگرم کننده مبتذل یا زرد منتشر کنیم. تمرین گفت و گو، هم شنوی و استدلال داشته باشیم و درباره مسائل جمعی، گفت و گوهای جمعی داشته باشیم و منتظر پنجره فرصت باشیم تا قطعات پازلِ توسعه کنار هم قرار بگیرن و ما رو به سمت رشد و توسعه هدایت کنن. فکر میکنم این هم ایده خوبیه و نباید دست کم گرفته بشه. حرف و ایدهای که اصولی باشه و درست مکتوب شده باشه، میتونه چراغ راه آیندگان باشه.
خب تا اینجا راهبردهای عملی دکتر لشکربلوکی رو مرور کردیم، نکتهای که واسم عجیب بود، این بود که ایشون کلاً وظیفهی حکومت در قبال رشد و توسعه داره رو کنار گذاشتن، البته نه که کنار گذاشته باشن، برداشت من اینه که میگن آبی ازینا گرم نمیشه پس ما هم منتظر نمونیم که اینا کاری کنن. خودمون همین کارهایی که از دستمون برمیاد رو انجام بدیم؛ این خوبه که منفعل نباشیم، اما من میگم باید از هر فرصتی هم استفاده کرد و به دولت وظایفش رو گوشزد کرد، نه که بگیم پس بیخیال اونا بشیم و بذاریم هر کاری دوس دارن بکنن. باید بتونیم اعتراض خودمون رو نشون بدیم که مثلاً آقای دولت، شما وظیفهات اینه که برای رشد، ثبات اقتصادی فراهم کنی؟ یا شما به عنوان دولت موظفی که صدای مردمت رو بشنوی و ببینی چی میخوان یا چی نمیخوان؟ آقای دولت، شما موظفی برای رشد، زیرساختهای اونو فراهم کنی، باید جلوی رانت و امتیازات ویژه رو بگیری، باید عدالت رو برقرار کنی و سرمایهدارارو تشویق کنی که برای پیشرفت سرمایه گذاری کنن. باید حواست به محیط زیست باشه و اجازه ندی این همه بلا سرش بیاد. در یک کلام، به نظر من، همزمان با بقیه راهبردهایی که کتاب گفته، باید بتونیم خواستههامون رو هم مطرح کنیم و اگه به نتیجه نرسید، هی تکرار کنیم، هی تکرار کنیم، هی تکرار کنیم تا اینکه بالاخره یکی صدای تکرار مارو بشنوه.
چرا ایران عقب ماند؟
در پاسخ به این سوال، دکتر صادق زیباکلام میگه بخاطر فقدان گروههای اجتماعی- اقتصادی مستقل از دولت، قدرت و قداست پیدا کردن حکومت مرکزی و ضعف حاکمیت.
دکتر محمود سریع القلم میگه، این عقب موندگی به خاطر ضعف در ساختار سازی و سیستم سازی، و دشواری اقدام بنیادی و بلند مدته. دکتر رضا داوری اردکانی میگه به خاطر تقلید و نسخه برداری ناشیانه از غربِ. دکتر همایون کاتوزیان میگه بخاطر فرد پرستی و و منجی خواهیه جامعه است. دکتر محسن رنانی میگه بخاطر ناتوانی در مشارکت و حل مسئله جمعیِ.
خلاصه نظر هر کدوم از اندیشمندانهای ایرانی رو بخونیم، هرکدوم به این قضیه از یک زاویه خاص نگاه کردن و با مطالعه تمام نظرات، با انبوهی از دلایل و متغیرها روبرو می شیم و خود این قضیه کمی باعث سردرگمی میشه. حالا سوال پیش میاد که، آیا نمیشه دلیل این عقب افتادگی رو تو یه جمله گفت؟ بله میشه گفت، اتفاقاً این پاسخهای یک خطی خیلی هم ملموس و قابل فهم اند، سریع منتقل میشن و سریع هم پذیرفته میشن، فقط یه اشکال دارن و اونم اینه که این پاسخهای یه خطی غلطند. یا به عبارتی کامل نیستن.
مثلاً در پاسخ به سوالی که پرسیدیم، میشه این جملات رو گفت:
* کشورهای نفتی هیچ وقت به توسعه نمی رسند.
* یا میشه گفت که، مدیران بی عرضه اند! همش باند بازی و فامیل بازیه.
* اونها اصلاً نمی خوان که مردم اوضاع شون خوب بشه.
* دنیا نمیخواد ایران پیشرفت کنه و میخوان ایران همیشه تو سری خور و گرسنه باشه. چون میدونن ایرانی اگر سیر بشه فکرهای بزرگی به سرش میزنه.
و خلاصه از این دست پاسخهای یک خطی که خیلی هم جذابن. اما واقعاً نمیشه دلیل عقب موندگی و توسعه نیافتگی ایران رو در یک خط گفت. دکتر مجتبی لشکربلوکی تو کتاب استراتژی توسعه ایران، نظرات بیشتر اندیشمندهای ایرانی رو مرور و دسته بندی کرده و در نهایت به این نتیجه رسیده که پاسخ این سوال چند لایه است و برای رسیدن به پاسخ صحیح باید لایه به لایه بچینی و بیای بالا.
لایه اول: خلقیات فرهنگی نامطلوب
در طول سالها یک سری ویژگیهای رفتاری تکرار شونده در من و شما ایجاد شده و نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شده که اسمش رو خلقیات گذاشتن. این خلقیات ذاتی ایرانیها نیست، بلکه ثمره موقعیت جغرافیایی و مسیر تاریخی ماست. درکنار خلقیات مثبتی که واسمون موندن، خلقیات منفی هم در ما نهادینه شده که مهمترین خلقیات منفی رو میشه توی ۶-۷ مورد بیان کرد:
اولین مورد پنهان کاریه؛ اونم بخاطر اینکه همیشه در معرض غارت یا تاراج و خراج بودیم، حوادث تاریخی رو هم که خودتون بهتر میدونید. مورد بعدی تفکر قبیلهای- عشیرهای و محدود بودن شعاع اعتمادِ که فکر نکنم این هم نیاز به توضیح داشته باشه. سومین مورد سلطه گری و سلطه پذیریِ: در طول سالها پذیرش استبداد، هرکدوم از ما یک مستبد درونی داریم که در موقعیتی که خودش قدرت داره یک شاه زورگو، و در بقیه مواقع یک برده زبون بسته است. کافیه کمی به رفتار خودمون دقت کنیم، وقتی میریم بانک و وام میخواهیم، مامور بانک با بی احترامی صحبت میکنه و ما بر و بر نگاه کنان، سکوت میکنیم تا پروندهمون رو نذاره تو کشو! و در عوض وقتی به عنوان معلم سر کلاس هستیم، چون حوزه اقتدار ماس، اجازه نمیدیم دانش آموز نفس بکشه و از این قدرتمون لذت میبریم. بگذریم،
مورد بعدی فقدان توانایی گفت و گو و هم شنویه، چرا؟ چون در طول تاریخ ما حرف زدن فایده نداشته، کسی که زور و بازوش بیشتر و شمشیرش برندهتر بود، بدون اینکه کلامی بگه، حرفش رو به کرسی نشونده؛ بنابراین به اصطلاح ادبی میشه گفت؛چشمه گفتگو در ما خشکیده شده. اما به جز این موارد؛ احساس ناامنی همیشگی، تقدیر باوری و افق فکری کوتاه و بی آیندگی رو هم میتونیم به خلقیات منفی که مانعی برای توسعه هستن اضافه کنیم. ولی واقعاً این خلقیات چطور میتونن سد راه توسعه بشن؟ بهتره این سوال رو با یه مثال توضیح بدیم،
برای توسعه، به یک همکاریِ جمعیِ عقلانیِ پایدارِ سازمان یافته در طول زمان نیاز داریم. اما وقتی جامعهای، بی اعتمادی، دگر هراسی، خودمداری و غارتگری در خلقیاتش نشسته باشه، ناخواسته و ناخدا گاه، همکاریِ جمعیِ عقلانیِ پایدارِ سازمان یافته رو کار بسیار سختی میدونه و اصلا به سمتش نمیره. یا جامعهای که نگرش کوتاه مدت داره، جامعه ای که احساس ناامنی میکنه، احساس مالکیت نداره و عادت کرده هرچی رو که ساخته، دیر یا زود بر باد میره، هیچ وقت کار بلند مدت نمیکنه. یا اگر هم انجام بده با بخش بسیار کوچکیاش اینکار رو میکنه. پس این اخلاق به یادگار مونده، میتونه گاهی مانعی سر راه رشد باشه. وقتی من نتونم به دیگری اعتماد کنم، چطور میتونم در مسیر پیشرفت گروهی حرکت کنم؟ حالا این بحث خلقیات مثال، و ریزهکاری زیاد داره ولی این نکته رو هم بگم که این دیدگاه، مخالفان جدی هم داره. مثلا عدهای میگن صحبت از خصایص منفی ایرانیها بیشتر بخاطر اینه که بار تقصیرات دولتمردان رو بندازن رو دوش مردم و بگن تقصیر مردمه که پیشرفت نمیکنیم و از این دست حرفها، زیاد به این جزئیات نمیپردازیم و پیشنهاد میکنم خودتون به دنبال نظر مخالفان این دیدگاه برید
لایه دوم نهادها نهادها :نهاد اقتصاد غیر فراگیری و استثمارگر – نهاد سیاست با دسترسی محدود
درباره نهادهای حاکم بر جامعه و انواع نهادها قبلاً به طور مفصل صحبت کردیم و لینک اون قسمت رو توی توضیحات واستون قرار میدم اما برای اینکه این قسمت هم به تنهایی قابل استفاده باشه یک مرور اجمالی میکنیم.
نهادها همون گرامر زندگی جمعیان. یعنی مجموعه ای از مناسبات و رفتارهای تثبیت شده در طول زمان هستن که تعاملات بین آدمها رو تنظیم میکنن؛ نهادها هستن که تعیین میکنند چطور ازدواج کنیم؟ یا چطور طلاق بگیریم؟ چطور شرکت بزنیم و شراکت کنیم؟ چطور با هم سرمایه گذاری و تقسیم ثروت کنیم؟
چطور اختلافهامون رو حل کنیم؟ چطور خانواده، قبیله و کشور را اداره کنیم؟ چطور قدرت رو به افراد بدیم و از اونها بگیریم و خلاصه اینکه ما کم کم در طول تاریخ با تجربه و تکرار و تمرین به بیشتر این نهادها رسیدیم و قبول کردیم. و درنهایت اینها شدن گرامر اجتماعی و مناسبات پذیرفته شده جمعی. بطور خلاصه، کارکرد این نهادها، ساماندهی روابط بین ما و کم هزینه کردن تعامل افراد جامعه است. حالا با این تعاریف مختصر از نهاد، نهادهایی که جلوی توسعه ایران رو گرفتن رو میشه در دو بخش نهاد سیاست با دسترسی محدود، و نهاد اقتصادی غیرفراگیر و استثمارگر تقسیم بندی کنیم.
قبلاً بر اساس کتاب چرا ملتها شکست می خورند؟ کامل این نهادها را توضیح دادیم و میدونیم هرچه این نهادها ضعیف و معیوب باشن، جامعه رو به سوی عقب موندگی میبرن. چون گفتیم که نهادها، ریل رفتار و عملکرد ما هستن. مثلاً اگه نهادهای اقتصادی و سیاسی به درستی از کسب و کار حمایت کنن، مردم به جای اینکه پولشون را تبدیل به ارز کنن، در تولید و حمایت از تولید سرمایه گذاری میکنن. یا اینکه اگه ساز و کار شفافی در جامعه و کسب و کارها وجود داشته باشه، افراد میتونن اعتماد کنن و به درستی مالیات پرداخت کنن و از وابستگی درآمد دولتها به نفت کمتر بشه.
یا از این دست مثالهای عینی خیلی میشه زد، اما این بحث نفت و درآمدهای اون خیلی جای صحبت داره که قصد داشتیم به زودی درباره اون صحبت کنیم. اما اخیرا طاهر توی کانال خودش، به این موضوع پرداخته، پس تا قبل از اینکه ما بخواهیم درباره این موضوع صحبت کنیم، پیشنهاد میکنم این ویدئو رو ببینید. لینک این ویدئو رو هم در توضیحات قرار میدم.
لایه آخر: ظرفیت محدود حکمرانی و حل مسائل ملی
وقتی نهاد اقتصاد غیر فراگیر باشه، بخش خصوصی قوی شکل نمیگیره. تشکلهای صنفی قدرتمند و مستقل از حکومت شکل نمیگیرن و انجمنهای علمی تخصصی مستقل به وجود نمیان. حالا دوباره سوال پیش میاد که اگه این تشکلها نباشن مگه چه مشکلی به وجود میاد؟
برای پاسخ به این سوال باید اینو بدونیم که انجمنهای علمی -تخصصی، سازمانهای مردم نهاد، و تشکلهای حرفه ای، مراکز تجمیع خرد جمعی و تجربیان، و این انجمنها در حوزههای مختلف می تونن یکی از سه نقش منتقد، مکمل و یا مشاوره حکومت رو در امور، از سیاست پژوهی، تا سیاست گذاری و اجرای سیاست، داشته باشن، که متاسفانه ما در ایران از این ظرفیت محرومیم. به عبارتی، جامعه مدنی همتراز حکومت در ایران وجود نداره.
از طرف دیگه وقتی نهاد سیاست با دسترسی محدود باشه، احزاب هستن، ولی فقط یک اسم ازشون هست و هیچ کار کرد جدی ندارن. وقتی نهاد سیاست بسته باشه، گردش آزاد نخبگان محدود و یا مسدود میشه، خیلی از نخبگان به دلایل مذهبی، عقیدتی و فکری فیلتر میشن و در نتیجه کیفیت تصمیمات و سیاست گذاریها بخاطر کمبود نخبگان در حاکمیت کم میشه. پس ضعف در دو نهاد سیاست و اقتصاد و تبعاتش باعث میشه که نظام حکمرانی که به جز ارکان حکومت، شامل جامعه مدنی و مردم هم میشه، ناتوان از حل مسائلمون باشیم.
به همین خاطره که همین حالا با همه بحرانها روبه رو هستیم. چون وقتی مسائل حل نمیشن، یا به خوبی حل نمیشن، خرده مسائل تلنبار میشن و تبدیل به مسائل دشوار میشن، مسائل دشوار به مسائل بدخیم تبدیل میشن و مسائل بدخیم هم میشن بحران. پس بحرانهای امروز همون خورده مسائل تلنبار شده دیروز هستند.
بحران اشتغال، بحران معیشتی، بحرانهای زیست محیطی، بحران مهاجرت و تخلیه ایران از سرمایه انسانی، و بحران روابط بین الملل، همون مسائلی هستن که نظام حکمرانی قادر به حل اونها نبوده و حالا تبدیل به بحرانهای کشور شدن.
حالا اگه بخواهیم جواب سوال اول ویدیو رو در یک خط بگیم؛ میتونیم اینجوری بگیم؛ دلیل عدم توسعه و رشد سریع ایران به خاطر خلقیات فرهنگی نامطلوب، مناسبات اقتصادی معیوب، ترتیبات سیاسی محدود و نظام حکمرانی معلولِ که حالا میدونیم این جواب تک خطی، کلی مقدمه و داستان پشتش هست. خب، تا اینجا تا حدودی فهمیدیم که چرا عقب موندیم، حالا سوال پیش میاد که چطور پیشرفت کنیم؟