پیمان یالتا

مدت زمان ویدئو : 29:34
پخش ویدیو

یالتا(اروپا بعد از جنگ جهانی دوم)

فکر کن یه  زمانی شوروی و آمریکا و انگلیس باهم تو یه تیم بودن. کشورهایی که الان سالهاست سایه‌ی همو با تیر  میزنن! شوروی و آمریکا و انگلیسی که یه مدت، هرچندوقت یکبار دورهم جمع میشدند و باهم درباره‌ی دنیا تصمیم میگرفتن. اول وزرای خارجه خودشونو در ۱۱ اکتبر سالِ ۱۹۴۳ توی مسکو دور هم جمع میکنن و اهداف استراتژیک خودشون رو برای هم شرح میدن.این کنفرانس، یعنی کنفرانس مسکو، راهِ ملاقات سران سه قدرت بزرگ رو هموار میکنه.

فکر میکنم احتمالا دیگه همه بدونید که سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ سالهای جنگ جهانی دومه، اما واسه یاداوری بگم که تو اون سالها، هیتلر و حزب نازی در آلمان به همراه موسولینی و حزب فاشیست در ایتالیا و امپراتور ژاپن یک سمت جنگ بودن و کشورهای محور یا متحدین رو تشکیل میدادن و در مقابل هم فرانسه و انگلستان و شوروی و بعد هم آمریکا طرف مقابل جنگ یا متفقین بودن که فرانسه خیلی زود شکست میخوره و توسط آلمان تسخیر میشه. اما سه تا قدرت دیگه، یعنی انگلستان و آمریکا و شوروی تا آخر جنگ دووم میارن و در نهایت هم میتونن پیروز بشن.

اما دلیل این یک طرف بودن و هم تیمی بودن شوروی و انگلستان و آمریکا این نبود که واقعا از هم خوششون بیاد یا اهداف مشترک داشته باشن.دلیل اصلی این دوستی، وجود یک دشمن مشترک به اسم آلمان و هیتلر بود. یعنی همون اصل معروفی که میگه؛ دشمن  دشمنِ من، دوستِ منه! این کشورها رو کنارهم نگه داشته بود. پس وقتی میگیم سال ۱۹۴۳ کنفرانس مسکو برگزار شد؛ منظورمون اینه که دقیقا وسط جنگ جهانی دوم این کنفرانس که تقریبا ۳ هفته طول میکشه برگزار میشه.حالا این دیدار مقدمه ای میشه برای دیدارهای بعدی اما این بار دیدار سران سه قدرت، نه وزرای امور خارجه! این رو هم بگم که اونموقع شوروی و استالین دست بالا رو داشتن و تونسته بودن پیروزی هایی رو در مقابل ارتش قدرتمند آلمان بدست بیارن و یکم فشار حملات آلمان بر غرب اروپا رو کمتر کنن.

شوروی با اینکه تلفات زیادی داده بود؛ اما همچنان ارتش بزرگ و قدرتمندی داشت بخاطر همین مسائل، استالین بهونه میاره که بخاطر مسئولیت‌های نظامی و ضرورت ارتباط دائمی با جبهه، حاضر نیست به هیچ وجه از تهران دورتر بره و روزولت، رئیس جمهور آمریکا و چرچیل نخست وزیر انگلیس هم ناچارا این شرط رو قبول میکنن و همه‌ی این سران در ۲۸ نوامبر ۱۹۴۳، یعنی حدودا ۴۰_۵۰ روز بعد از کنفرانس مسکو دور هم جمع میشن. جالبه این سه تا کشور، یا بهتره بگم این سه تا مقام سیاسی یا رهبر کشورا، قراره که دیدار دوستانه ای و غیررسمی داشته باشن.

بخاطر همین هیچ دستور جلسه ای آماده نمیکنن و فقط دورهم جمع میشن تا بتونن اعتماد همدیگه رو جلب کنن.این شیوه مذاکره‌ی غیر رسمی، جلسات رو منعطف تر میکنه اما طبیعتا هر کدوم از این افراد، اهدافی رو در سرداشتن که میخواستن بهش برسن. روزولت میخواست خودش رو به استالین نزدیک کنه و شک و سوظن‌های استالین رو برطرف کنه و کاری کنه که استالین هم باورکنه روزولت و آمریکا به فکر صلح و آشتی در روابط بین المللی هستن.

چرچیل هم میخواست نقشه‌های جنگی رو با استالین مطرح کنه و متقاعدش کنه که تصمیمات نظامی بریتانیا مفیدن و اگه براساس اونها جلو برن پیروز میشن.درعوض استالین هم دنبال این بود که از متفقین قول بگیره، نیروهایی رو علیه آلمان در فرانسه پیاده کنن و از این طریق به آلمان فشار بیارن و آخرکارهم باهیتلر، علیه شوروی سازش نکنن.خلاصه بعداز کلی بحث؛ تصمیم میگیرن که متفقین از طریق دریای مانش نیروهایی رو در فرانسه پیاده کنن و از طرف دیگه یعنی از شرق آلمان هم استالین حمله‌های تهاجمی انجام بده تا آلمانی‌ها نتونن نیروهای خودشون رو به غرب ببرن.

به عبارتی از هر دو طرف آلمان رو تحت فشار بذارن.اما بجز این مباحث نظامی، این سیاستمدارا مباحث دیگه ای هم داشتن و درباره شون صحبت کردن؛ مثلا آینده‌ی فرانسه، موضوعی که بارها درباره‌ش صحبت میشه.گفتیم که فرانسه اونموقع توسط آلمان اشغال شده بود البته اگر بخواهیم دقیق‌تر بگیم، شمال فرانسه توسط آلمان اشغال شده بود و جنوب فرانسه تحت کنترل دولت فرانسه ویشی بود(سرچ کلمه vichyfrance map)یعنی دولتی که بر بخش جنوبی و اشغال نشده‌ی فرانسه و مناطقی از مستعمرات اون تسلط داشت.پایتخت اون شهر ویشی و رهبر اون هم مارشال فیلیپ پتین(petain)بود. این فرانسه از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ دست نشانده‌ی آلمان بود و از آلمان حمایت میکرد.رهبرای متفقین داشتن درباره‌ی این فرانسه صحبت میکردن.استالین معتقد بود باید فرانسه رو تنبیه کرد اون میگفت هیچ کدوم از افرادی که تو این دولت فرانسه ی ویشی بودن باید بعد از جنگ از مزایای صلح، محروم باشن.

روزولت هم تقریبا با استالین موافق بود اما در مقابل چرچیل میگه که باید فرانسه دوباره بازسازی بشه و دوباره به یک قدرت بزرگ تبدیل بشه. استالین با مستعمرات امپراتوری  فرانسه هم مشکل داره و میگه که متفقین قرار نیست برای فرانسه جان‌فشانی کنن تا مستعمرات فرانسه مثل هندوچین دوباره تحت استعمار فرانسه دربیاد.منظور از هندوچین فرانسه هم میشه.مناطقی از ویتنام و کامبوج ولانوس، این هندوچین فرانسه‌ی اونموقع توسط ژاپن فتح شده بود و منظور استالین این بود که قرار نیست ما دوباره این منطقه رو به فرانسوی‌ها بدیم.اما صحبت درباره ی فرانسه و امپراتوری اون، بحث رو به سمت آلمان و سرنوشتش بعد از جنگ میکشونه.

استالین از همون اول حرف های تندوتیزی درباره‌ی آلمان و آلمانی‌ها میزنه و میخواد که کاری کنه تا دیگه آلمان حتی اگه بخواد؛ نتونه دیگه چنین جنگ‌هایی راه بندازه.پس استالین پیشنهاد میکنه آلمان، ۵ منطقه مستقل و دو منطقه‌ی که کنترل اون تحت نیرو‌های بین المللی باشن، تجزیه بشه. علاوه بر اون، متفقین نقاط مهم و استراتژیک رو در مناطق مختلف دنیا به اشغال خودشون دربیارن تا کشورهایی مثل آلمان و ژاپن؛ دیگه نتونن دیگرانو تهدید کنن.حتی پیشنهاد میکنه بعد از جنگ ۵۰ تا صدهزار افسر آلمانی رو هم از بین ببرن که چرچیل شدیدا مخالفت میکنه و میز کنفرانس رو ترک میکنه.

بعد از طرف شوروی به چرچیل میگن که اون کشتار فقط یه شوخی بود و دوباره چرچیل رو برمیگردونن سرمیز.خلاصه اینکه تصمیم میگیرن تا درس خوبی به آلمان بدن، گرچه چرچیل خیلی موافق سخت‌گیری های زیاد نیست اما قبول میکنه که با پروس، یعنی یکی از مناطقی که قراره بعد از تجزیه آلمان به وجود بیاد، سخت‌گیری کنن و درباره‌ی بقیه مناطق، چرچیل یک دورنمایی از کنفدراسیون تشکیل شده از کشورهای دانوب رو برای بقیه سران رسم میکنه و خطاب به استالین میگه: آیا مارشال استالین یک اروپای مرکب از کشورهای تجزیه شده، منزوی و کوچک رو ترجیح میدهد؟استالین هم میگه: آلمان باید در آینده چنین باشد ولی سایر اروپا خیر.لهستان یک کشور قوی خواهد بود.فرانسه و ایتالیا هم همینطور.رومانی و بلغارستان بصورت همیشگی خود، یعنی کشورهایی کوچک باقی خواهند ماند(تصویر متن ص ۳۳)

ولی شاید یکی از جذاب‌ترین و جالب ترین مذاکراتی که این افراد در تهران داشتن، مساله لهستان باشه. توی اون سالها آلمان، لهستان رو هم گرفته بود.یعنی عملا جنگ جهانی دوم با حمله‌ی آلمان به لهستان شروع شده بود.که بعد بریتانیا و فرانسه به حمایت از لهستان وارد جنگ میشن. خلاصه، لهستانِ تحت الشعاع آلمان، برای استالین و چرچیل منطقه‌ی مهمی بود.

چرچیل از این میترسید که استالین هم بخواد لهستان رو قورت بده بخاطر همین پیشنهاد زیرکانه‌ای میده. اون صحبت‌هاش رو اینجوری شروع میکنه و میگه که ما بخاطر لهستان جنگ رو شروع کردیم و در نتیجه لهستان برای ما خیلی مهمه، اما در ادامه میگه درسته که بخاطر  لهستان وارد جنگ شدیم و کشور مهمی واسه ما هست، ولی هیچ تعهدی درباره‌‌ی مرزهای اون ندادیم.پس من پیشنهاد میکنم مرزهای لهستان به سمت غرب کشیده بشن.

یعنی روسیه چندین کیلومتر از شرق لهستان رو بگیره و در عوض لهستان هم مرزهای غربی خودش رو چندین کیلومتر به سمت آلمان بیاره و از این کشور بگیره. پیشنهادی که استالین باهاش موافقت میکنه ولی روزولت در این گفت‌وگو شرکت نمیکنه.اما در یک گفت‌و‌گوی خصوصی به استالین میگه که، از اونجایی که انتخابات ریاست جمهوری تو سال ۱۹۴۴ برگزار میشه و ماهم توی آمریکا ۶، ۷ میلیون آمریکایی لهستانی الاصل داریم؛ بعنوان یک انسان واقع بین، قصد ندارم رای این تعداد رو از دست بدم.

پس با اینکه با این طرح موافقم ولی تا قبل از انتخابات آمریکا نه میتونم تصمیمی بگیرم و نه اینکه نظرم رو در ملاعام اعلام کنم. خلاصه‌ش کنیم در نهایت تصمیم میگیرن تا این پیشنهاد رو بیشتر بررسی کنن و به یک طرح نهایی برسن تا چرچیل این طرح رو از طرف خودش به دولت لهستان بعد از جنگ پیشنهاد کنه و نظر موافق اونها رو بگیره و اگه لهستانی ‌ها طرح رو قبول نکردن در اونصورت چرچیل روابطش رو با دولت لهستان قطع کنه و هرپیشنهادی که شوروی‌ها موقع کنفرانس صلح بدن رو بپذیرن.

تو کنفرانس تهران که سه روز طول میکشه؛ یک بحث دیگه هم میشه و اونهم پیشنهاد ایجاد یک سازمان جهانی، طرحی که روزولت به دنبالش بود و چندین بار اونو برای استالین توضیح داد. توی این طرح ۴ پاسبان دنیا یعنی، شوروی، بریتانیا، آمریکا و چین مسئول حفظ صلح دنیا میشن.مساله ای که استالین زیاد رغبتی بهش نشون نمیده و تازه درباره ‌ی چین بعد از جنگ هم شک داره و عقیده داره که چین قابلیت اونو نداره که بعد از جنگ نقش برجسته ای داشته باشه.حواستون باشه که توی چین ۱۹۴۳، هنوز کمونیست ها و مائو قدرت نداشتن و بعبارتی جمهوری خلق چین یا همون چین کمونیستی متولد نشده بود.

به هر حال طرح اولیه سازمان ملل متحد توی کنفرانس تهران و درست وسط جنگ جهانی دوم مطرح میشه؛ اما فعلا در حد همین طرح باقی میمونه. این جلسات یا همون کنفرانس تهران  بعد از سه روز تو اول دسامبر ۱۹۴۳ تموم میشه و سران این سه قدرت به کشورهاشون برمیگردن.این اولین کنفرانسی بود که این سه نفر باهم دیدار میکردن، البته این نکته رو هم بگم که حدودا یک هفته قبل از این کنفرانس، روزولت و چرچیل و چیانگ کای شک از چین توی قاهره‌ی مصر دورهم جمع شده بودن و درباره‌ی جنگ و ژاپن تصمیمات مهمی گرفته بودن.

توی اون جلسه استالین حضور نداشت؛ چون توی اون دوران شوروی با ژاپن در حالت جنگ نبود و حضور  چیانگ کای شک از چین، که دشمن ژاپن محسوب میشد؛ میتونست روابط بین ژاپن و شوروی رو خراب کنه. چون شوروی و ژاپن باهم پیمان عدم تعرض امضا کرده بودن تا تو جنگ جهانی دوم، کاری به کارهم نداشته باشن.

خلاصه اینکه این نشست محرمانه که توی تهران برگزار میشه؛ تاثیر مهمی رو بر جنگ جهانی دوم و اثرات بعد از اون میذاره. اما جالبه در زمان حضور رهبرای این سه تا ابرقدرت که میشه ۶ تا ۹ آذر ۱۳۲۲، دولت ایران اطلاع چندانی از این نشست محرمانه نداشت. تو اون سالها رضاشاه تازه به جزیره موریس تبعید شده بود و محمدرضا شاه، شاه جوان ایران بود.

شاه ایران تو سفارت شوروی دیدار کوتاهی با چرچیل و روزولت و استالین داشت(عکس دیدار رضاشاه و چرچیل) اما فقط استالین دعوت محمدرضاشاه رو قبول میکنه و روزبعد به دیدار او در کاخ مرمر میره.(عکس استالین و محمدرضاشاه)(ویدیوی حضور استالین، روزولت و چرچیل در تهران توی آپارات).از بحث اصلی جدا نشیم. بعد از اینکه سران، ایران رو ترک میکنن قرار میشه تا حملاتی که برنامه ریزی کرده بودن رو انجام بدن. یعنی سال ۱۹۴۴ سال سرنوشت ساز جنگ بود و همه، مخصوصا چرچیل عقیده داشت که سال آخر جنگه و تو این سال آلمان شکست میخوره. تو همین سال نیروهای آمریکا، انگلستان و کانادا توی نورماندی پیاده میشن و از طرف دیگه شوروی پیشروی میکنه و تا ورشوی لهستان پیش میاد.

دیگه کم کم چرچیل و بقیه‌ی کشورها از شوروی و استالین و قدرتشون بیشتر میترسن اما هنوز تو یه جبهه ان. چرچیل اواخر سپتامبر ۱۹۴۴ به مسکو میره تا با استالین درباره‌ی لهستان و بقیه‌ی کشورهای حوزه‌ی بالکان مذاکره کنه. قبل از این دیدار  بهتره اینو  بدونیم که توی لهستان اوضاع خیلی داغون بود. ارتش سرخ شوروی از یک طرف، نیروهای آلمان از یک طرف و ارتش لهستان و شوروش‌ها هم از یک طرف وضعیت شوروی رو پیچیده‌ کرده بود. لهستان یک دولت در تبعید توی لندن داشت که قصد داشتن بعد از جنگ با حمایت انگلستان دوباره لهستان رو بسازن.

اما در نهایت با انهدام ارتش داخلی لهستان و عقب نشینی آلمان ها شوروی بر ورشو مسلط میشه و چرچیل هم نمی‌تونه لهستان رو متقاعد کنه که مرزهای جدید رو بپذیرن. پس پا میشه میره مسکو تا مستقیما با استالین درباره‌ی لهستان و بقیه‌ی مناطق بالکان مذاکره کنه. توی مسکو یه هیئت هم از لهستان میان که دوباره مرزها و پیشنهادات رو قبول نمی‌کنن و چرچیل قاطی می‌کنه و میگه من  خودمو از این ماجرا کنار میکشم و دیگه دخالتی نمیکنم. ما نمیتونیم صلح اروپا رو بخاطر اختلاف لهستانی ها باهم، به خطر بندازیم و بعد ادامه میده که اگه مرزها رو قبول نکنین برای همیشه از جریان خارج میشین. روسها در کشور شما پراکنده میشن و مردم لهستان تصفیه میشن

خلاصه لهستانی ها قبول نمیکنن و مسکو رو بدون توافق ترک میکنن. اما درباره ی موضوع دیگه، یعنی کشورهای بالکان، خیلی زود چرچیل و استالین به توافق عجیبی که به توافق درصدها معروف میشه میرسن.بعد از مقدماتی؛ چرچیل پیشنهاد میده شوروی نفوذ ۹۰ درصدی در رومانی داشته باشه و در عوض بریتانیا و آمریکا نفوذ ۹۰ درصدی توی یونان داشته باشن.

توی یوگسلاوی و مجارستان این نفوذ ۵۰_۵۰ باشه و برای بلغارستان هم شوروی ۷۵ درصد نفوذ و سایرین همون بریتانیا و آمریکا میشن ۲۵ درصد نفوذ داشته باشن.همزمان که مترجم صحبت های چرچیل رو برای استالین ترجمه میکرده؛ چرچیل همین درصدها رو روی کاغذ هم مینویسه یعنی مینویسه رومانی دو نقطه: روسیه مساوی ۹۰ درصد دیگران ۱۰ درصد و برای بقیه‌ی کشورها هم همینطوری مینویسه.

وقتی ترجمه حرفهاش تموم میشه؛ کاغذش رو سمت استالین میگیره و استالین هم بعد از یک وقفه‌ی کوتاه به نشانه‌ی تایید یک خط آبی روی کاغذ میکشه و اونو تایید میکنه. بعدا چرچیل تو خاطراتش مینویسه: ((همه‌ی مسائل در مدتی کمتر از آنچه برای نوشتن آنها لازم بود، حل شده بود. بعد هم در ادامه به استالین میگه؛ آیا اینکه ما مسائلی را که سرنوشت میلیونها انسان به آنها بستگی دارد؛ چنین سرسری حل و فصل کرده‌ایم؛ در نظر دیگران اندکی وقیحانه جلوه نخواهد کرد؟ بهتر است این کاغذ را بسوزانیم. استالین گفت: نه نگهش دارید))

یه مروری تا اینجا داشته باشیم؛ تو جنگ جهانی دوم، برخلاف جنگهای قبلی توی اروپا، مثل جنگهای ناپلئونی و جنگ جهانی اول، توافق های قدرتهای بزرگ برای اداره‌ی جهانِ بعد از جنگ، در طول جنگ رخ داده قبلا رسم بر این بود که بعد از جنگ کنفرانس صلحی شکل میگرفت و اونجا تمام تصمیمات برای جهان گرفته میشد و غنائم رو بین دولتهای پیروز تقسیم میکردن اما گفتیم که تو این جنگ، سه قدرت بزرگ متفق؛ یعنی  آمریکا انگلیس و شوروی در طول جنگ کنفرانس ها و نشست هایی   رو برگزار کردن تاهم در عملیات نظامی هماهنگ باشن و هم برای تقسیم غنائم و نظم حاکم بر روابط بین الملل بعد از جنگ به توافق برسن. از سال ۱۹۴۱ روزولت و چرچیل که برای اولین بار روی عرشه‌ی یک کشتی بصورت محرمانه همدیگه رو دیدن تا کنفرانس تهران، که استالین هم بهشون اضافه شد بارها نشست‌های دیگه ای هم  بین آمریکا و انگلستان برگزار شده بود.

که ما تو این ویدیو به اونها نپرداختیم. اما قبل از اینکه بخواهیم درباره کنفرانس مهم یالتا که بین این سه تا رهبر برگزار شد صحبت کنیم بهتره کمی درباره‌ی افکار این رهبرها درباره‌ی همدیگه هم بدونیم. از همون اول هم بین این قدرتها سوظن‌هایی وجود داشت. روزولت احساس میکرد امپراتوری بریتانیا قصد داره امپراتوری خودش رو حفظ و گسترش بده که این مساله با منافع رو به گسترش آمریکا در تضاد بود. بخاطر همین آمریکا مخالف بازکردن یک جبهه جنگ دیگه توی بالکان بود.

یه درخواست دیگه‌ی آمریکایی ها این بود که روسیه هم به جنگ با ژاپن بیاد و به نیروهای آمریکایی در آسیا و اقیانوس کمک کنه. از اونطرف استالین هم وقتی میدید غربیها برای بازکردن یک جبهه جنگ دیگه علیه آلمان همش دارن تعلل میکنن، فکر میکرد که غربیها قصد دارن تا آلمان بیشترین ضربه و خسارت رو به شوروی بزنه که این مساله باعث ضعف شوروی در مذاکرات تقسیم غنائم میشد. ولی این وسط چرچیل هم به این فکر میکرد که استالین داره سیاست توسعه طلبی قرارها رو ادامه میده بخاطر همین انگلیسی ها برای مقابله با سلطه شوروی قصد داشتن که فرانسه رو دوباره قدرتمند نگه دارن.

خلاصه اینکه هیچ کدوم از این ابرقدرتها اعتماد کامل بهم نداشتن. بقول نویسنده‌ی کتاب یالتا، توی این بدبینی و سوظن ها، ایران میتونست آزمونی برای سنجش همکاری متفقین و قابلیت اونها در احترام گذاشتن به اصول ملل متحد باشه. چون قبلا تو کنفرانس تهران، همه متعهد شده بودن که بعد از جنگ، به استقبال حاکمیت و تمامیت اراضی ایران احترام بذارن. حالا باید صبر میکردن تا ببینن این تعهدات انجام میشن یا نه!

کنفرانس یالتا

یالتا شهری ساحلی با آب و هوای معتدل تو شبه جزیره‌ی کریمه است. شهری که تا ده ماه قبل از برگزاری کنفرانس معروف و جمع شدن دوباره‌ی استالین و چرچیل و روزولت دورهم، دست آلمانها بود. دوباره مثل کنفرانس قبل شهرها و کشورهای دیگه ای برای این نشست پیشنهاد میشه که استالین باهمه مخالفت میکنه و درنهایت یالتا میشه مکان گردهمایی بعدی. شهری که برای رسیدن به اونجا روزولت و چرچیل و هیات های همراهشون باید مسیر بسیار طولانی رو با هواپیما و کشتی و اتومبیل طی میکردن و درنهایت خسته و کوفته در فوریه ۱۹۴۵ میرسدین به این شهر.

نکته‌ی جالب این کنفرانس اینه که روزولت توی یالتا بیماره و باوجود بیماری که داشت و علیرغم مخالفت و نگرانی اطرافیانش بابت سلامتی او، به این سفر طولانی میره. روزولت دوماه بعد از این کنفرانس از دنیا میره ولی همچنان توی این کنفرانس برای ایجاد یک سازمان جهانی اصرار میکنه.

اما تصمیم گیری توی این کنفرانس برتحت الشعاع فتوحات متفقین به ویژه ارتش سرخ شوروی بود. اونموقع ارتش شوروی به هفتاد کیلومتری برلین رسیده بودن. در حالی که نیروهای متفقین هنوز از رود راین هم نگذشته بودن و ضدحمله های آلمان، انگلیسی ها و آمریکایی ها رو مجبور به عقب نشینی کرده بود با وجود این شرایط و بعد از کلی بحث، بالاخره این تصمیمات گرفته میشه که آلمان به سه منطقه اشغالی تقسیم شد که بخشی از سهم آمریکا و انگلیس میتونست در اختیار فرانسه قرار بگیره.

علاوه بر اون قرار میشه بعد از تسلیم آلمان، شوروی به ژاپن اعلام جنگ بده و امتیازات قدیمی خودش در شرق آسیا رو دوبارا به دست بگیره. در مورد تنگه های استراتژیک داردانل و پُسفُر هم قرار شد منافع شوروی تامین بشه.بجز این موارد، قرار میشه تایک سازمان بین المللی که قدرتهای بزرگ در اون حق وتو خواهند داشت تاسیس بشه.بطوریکه شوروی در مجمع عمومی اون سه نماینده یعنی نماینده‌ی شوروی ، نماینده اکراین و نماینده روسیه حضور داشته باشن. شوروی پیشنهاد میکنه ۲۰ میلیارد دلار غرامت گرفته بشه که نصف اون به شوروی برسه بقیه‌اش بین دیگران تقسیم بشه.

یعنی شوروی و استالین بخاطر پیشرفت هایی که داشتن و مناطقی که گرفته بودن و در اختیارشون بود، هرچی خواستن، بصورت رسمی توی این کنفرانس بهشون داده شد اما اختلاف نظر اصلی مساله لهستان بود. حکومت در تبعید لهستانیها در لندن ، مورد حمایت انگلیس بود و شورای ملی لوبین هم که عملا اختیار لهستان رو در دست داشت؛ کمونیست های مورد حمایت استالین بودن‌. در نهایت توافق میشه تا ۳۵ نفر از اعضای شورای لوبین و ۲۵ نفر از اعضای دولت تبعیدی، دولت جدید رو تشکیل بدن و در انتخابات آزاد، رای ملت، ترکیب و شکل حکومت رو تعیین کنه. تو بقیه کشورهای آزاد شده هم قرار بر این شد که با انتخابات سرنوشت کشورها تعیین بشن.

در پیایان کنفرانس، افکار عمومی آمریکا و بریتانیا تصمیمات گرفته شده در کنفرانس یالتا راضی به نظر میرسن. اما کمی بعد از پایان کنفرانس یالتا، روابط متفقین آمریکایی انگلیسی با شوروی کم کم وخیم تر میشه.

حمایت شوروی از کمونیست ها توی رومانی، کمونیست هارو سر کار میاره؛ شکست مذاکرات برای تشکیل دولت لهستان و مسائل بلغارستان چرچیل و روزولت رو مجبور میکنه تا برای استالین نامه بنویسن؛ روزولت طی نامه ای به استالین میگه: نمیتوانم نگرانی خود را از بابت رویدادهایی که پس از ملاقات پرثمرِ ما در یالتا رخ داده است و به منافع مشترکمان مربوط میشود را کتمان کنم؛ مرگ روزولت در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵، اتحادی که بین سران قدرتها وجود داشت را تحت الشعاع قرار میدهد کسی که به دنبال ایجاد یک سازمان جهانی برای مدیریت روابط بین الملل بود. این اختلافات وقتی روشن تر میشه که، متفقین حتی نمیتونن برای آلمان یک سیاست اشغالی مشترک رو در نظر بگیرن. تو سال ۱۹۴۶ اختلاف نظر بین متفقین بیشتر میشه و دو نمای تقسیم آلمان کم کم نمایان میشه.

در آسیا، شوروی به ژاپن اعلام جنگ میده و به سرعت در منچوری و کره پیشرفت میکنه اما واشنگتن پیشنهاد میده که یک خط حائل بین نیروهای شوروی و آمریکا روی مداری ۳۸ درجه قرار بگیره این پیشنهاد قبول میشه و مدار ۳۸ درجه میشه حائل نیروهای دو طرف. این مدار ۳۸ درجه رو تو ذهنتون داشته باشید تا بعدا که درباره‌ی کره شمالی و جنوبی صحبت کردیم بهش بپردازیم.

خلاصه آمریکا توی چین از چیانگ کای شک حمایت میکنه و شوروی هم از کمونیست ها حمایت میکنه، در ایران برخلاف قرارهای قبلی ، روس ها کشور رو ترک نمیکنن و از گروه های تجزیه طلب شمالی حمایت میکنن و در بقیه‌ی کشورها هم همین مسائل و اختلاف نظرها وجود داره. دوستان و متحدان دیروز، حالا دیگه به چشم دشمن به هم نگاه میکنن. هنوز شعله های جنگ جهانی دوم خاموش نشده بود که قدرتهای بزرگ بر سر غنائم جنگ، اختلاف نظر پیدا میکنن بعد از این، آمریکا و شوروی بعنوان دوقطب سرمایه داری در غرب و کمونیست در شرق ظاهر میشن که هر کدوم متحدان و اقمار ویژه خودشون رو داشتن که بر سر مرزها و حوزه‌های نفوذ باهم رقابت میکنن.

نظام دو قطبی در تمام ابعاد ایدئولوژیگی اقتصادی سیاسی نظامی و فرهنگی به سردمداری آمریکا و شوروی به وجود اومد و تصمیم‌های مهم مربوط به روابط دولتها، مسائل اقتصادی، اختلافات حل نشده در اروپا ، تسهیلات و همه و همه تحت‌الشعاع نظرات رهبران آمریکا و شوروی قرار گرفت و اینطوری نظام دو قطبی جایگزین نظام‌های موازه قوا و امنیت دست جمعی پیشین شد. اروپا بعد از پنج سال و نیم جنگ، دیگه توان نداشت تا مثل سابق در تمام امور دخالت کنه.

اروپای شرقی در حوزه نفوذ شوروی قرار گرفتن و اروپای غربی تحت نفوذ آمریکا بودن. رفته رفته ترس از نازی‌ها جای خودش رو به ترس از کمونیست ها داد و شوروی و کمونیسم شدن دشمن درجه ۱ اروپای غربی و آمریکا؛ و این رقابت ها منجر به دوران جنگ سرد شد که فکر کنم بهتره بعدا درباره‌شون صحبت کنیم.

منابع : ۱ یالتا پی‌یر دوسونار کلان_ترجمه سیروس سعیدی

۲ تاریخ و اصول روابط بین الملل_ ترجمه حسین جمالی

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *