هرناندو دوسه تو
فرض کنید سالها توی سوئیس زندگی میکنین و بعد از مدتها برمی گردین کشورتون و میخواهین یه شرکت تو کشور خودتون تاسیس کنین. با چه مشکلاتی روبرو میشین؟ آیا می تونین به راحتی این کار رو بکنین؟ یا قوانین دست و پاگیر و کاغذ بازی ها جلو اینکار رو میگیرن؟ این شرایطی که مثال زدیم، دقیقاً برای شخصی به اسم هرناندو دسوتو میفته. کسی که سالها تو سوئیس زندگی میکنه و وقتی برمیگرده به زادگاه خودش، یعنی کشور پرو، می بینه که چقدر تفاوت بین دو تا کشور و شرایط زندگی در این کشورها وجود داره.
اون تصمیم میگیره بجای اینکه دوباره برگرده سوئیس و راحت زندگی کنه، خودش رو وقف فهمیدن دلیل این تفاوت ها کنه و بفهمه که چرا مردم کشور خودش تو فقر زندگی میکنن و سوئیسی ها یا اروپایی ها، در رفاه و آسایش هستن. دسوتو توی خاطراتش میگه: من میدیدم که اقوام و دوستان پرویی من، دقیقاً به اندازه دوستان اروپاییم باهوش و زرنگ هستن، اما خیلی فقیرتر از اونها زندگی میکنن که این واسم خیلی عجیب بود، اینجوری شد که از خودم پرسیدم چرا با وجود یکسان بودن استعداد ها، کشور پرو فقیر و اروپا نیست؟
به نظرم این قضیه مثل داستانِ نیوتن و اون سیب معروفه؛ شاید سیب بار ها تو کله هزاران نفر دیگه هم خورده بوده، اما این قضیه واسه نیوتون سوال ایجاد کرد که چرا سیب افتاد؟ و برای جواب به این سوال تلاش کرد و اونو به نتیجه رسوند. الان تو این موضوع ما هم همینطوره، شاید هزاران نفر دیده بودن که کشورهای آمریکای لاتین تو فقر دست و پا میزن؛ اما این دسوتو بود که از خودش پرسید، چرا؟ و برای پاسخ به این سوال سال ها تحقیق کرد و نتایج مشاهدات خودش رو در کتابِ *راه دیگر* تو سال ۱۹۸۶ منتشر کرد. کتابی که در پرو و بقیه نقاط دنیا جزو پرفروش ترین ها بود.
آمریکای لاتین
منطقه آمریکای لاتین، یکی از مناطق چالشی در دنیاست و نظریه های زیادی در خصوص توسعه یافتگی و یا عدم توسعه کشورها، بر اساس کشورهای این منطقه ارائه شدن. آمریکا همیشه این منطقه رو حیاط خلوت خودش می دونست و وقتی انقلاب سوسیالیستی توی کوبا پیروز شد، آمریکا ترسید. از این ترسید که این تفکر سوسیالیستی به بقیه کشورهای منطقه هم سرایت کنه. تفکری که در مقابل شرایط اقتصادی و اجتماعی در اروپا بر اثر رشد کاپیتالیسم و نظام سرمایه داری به وجود آمده بود.
شوروی طرفدار دیدگاه سوسیالیسم بود و در مقابل، آمریکا هم هرجای دنیا تلاش میکرد تا این تفکر رشد نکنه. اینجوری یکی از اختلافات بلوک شرق و غرب در سالهای جنگ سرد، همین مسئله بود. خلاصه، بعد از پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کوبا، آمریکا کمکهای خودش با عنوان* اتحاد برای پیشرفت* رو به آمریکای لاتین سرازیر کرد. این منطقه در مقایسه با اکثر کشورهای آفریقایی و آسیایی، سابقه طولانی تری در استقلال سیاسی داشتن و سطح بالاتر تحصیلات، تولید سرانه بالاتر، شبکه حمل و نقل پیشرفته تر و میزان شهرنشینی بیشتر، از ویژگی های کشورهای آمریکای لاتین بود. بطوری که در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به نظر می رسید آمریکای لاتین رهبری توسعه اقتصادی جهان سوم رو در دست بگیره.
اما این اتفاق نیفتاد و دهه ۱۹۸۰ در آمریکای لاتین دهه از دست رفته لقب گرفت. حتی عدهای هم آمریکای لاتین رو در کنار آفریقا قرار دادن که تاریک ترین قاره در عرصه توسعه اقتصادی نام گرفته بود. خلاصه اینکه تمام آمریکای لاتین و پرو هم که یکی از کشورهای این منطقه است، درگیر بحرانهای اقتصادی و سیاسی حل نشدنی شدن. اقتصاددان ها و سیاستمداران و کارشناسان زیادی درباره دلایل این عدم توسعه یافتگی نظریاتی رو مطرح کردن، که این وسط اندیشه ها و نوشته هایی هرناندو دسوتو تبدیل به عاملی نجات بخش برای پرو شد.
اگه بخواهیم حرفهای دسوتو و نتایج اون رو در یک جمله خلاصه کنیم: اون میگه که کاغذ بازی های دست و پاگیر و موانع قانونی که برای ایجاد و رشد یک کسب و کار در پرو وجود داره، مردم رو به سمت بازارهای غیررسمی می کشونه. بازار هایی که هیچ نظارتی روشون نیست و خودش راه خودش رو باز میکنه و به حرکت ادامه میده. بازارهای غیررسمی که بخش عظیمی از تجارت پرو در اون صورت میگیره و حتی همونطور که از اسمش هم مشخصه اصلاً وجهه قانونی نداره. دسوتو میگه مشکل با خصوصیسازی حل نمیشه، باید محیط اقتصادی رو برای رشد بخش خصوصی مناسب کرد تا این بخش خودش به آرامی رشد کنه.
بذارید شرایطی که که دسوتو و تیم تحقیقاتی اش توی پرو مواجه شدن رو با چند مثال بگیم و بعد بریم سمت راه حلی که بهش میرسن. اونا میگن برای کسب مجوز ساخت یک ساختمان دارای سند قانونی در زمین های غیر زراعی، ۲۱ ماه زمان نیازه. برای کسب مجوز راه اندازی یک مسیر اتوبوسرانی جدید، به ۲۶ ماه و برای کسب مجوز قانونی راه اندازی یک کارگاه خیاطی، به تقریباً یک سال کار مداومِ ۶ ساعته در روز نیازه.
دسوتویی که تویی ۳۸ سالگی به پرو میاد،یک موسسه پژوهشی تاسیس میکنه و در قالب این موسسه تلاش میکنه تا خودش رسما مشکلات رو رصد کنه. تو سال ۱۹۸۳ تیمی از پژوهشگران این موسسه، یک کارگاه کوچک پوشاک در حومه شهر لیما، پایتخت پرو بر پا می کنن و تصمیم میگیرن تا تمام مراحل اداری لازم برای تاسیس رسمی این کارگاه رو مطابق قانون طی کنن. برای اینکار یک کارگاه اجاره کردن و ماشین های خیاطی و بقیه تجهیزات ضروری رو نصب کردن و چهار تا دانشجو به همراه یک وکیل، به دنبال انجام مراحل اداری تاسیس کارگاه افتادن. این تیم تلاش داشتن تا بدون مراجعه به واسطه ها یا به عبارتی پارتیبازی ها کارشون رو انجام بدن، یعنی دقیقا کاری که اکثر مردم عادی انجام میدن.
اونا تصمیم داشتن فقط زمانی رشوه بدن که علیرغم رعایت همه الزامات قانونی، دیگه هیچ راهی بجز رشوه دادن وجود نداشت. تو این تجربه، برای سرعت بخشیدن به روال کاری، 10 بار از اونها رشوه خواسته شده بود و اونها دوبار مجبور شدن تا رشوه رو بپردازن، چون راه دیگه ای نبود و اگه رشوه نمیدادن دیگه راهی برای ادامه وجود نداشت. این تیم هر روز برای به مراکز اداری مختلف می رفتن و از این اداره به اون اداره سر میزدن و یادداشت برداری می کردن و مراحل مختلف رو زمان می گرفتن. اما نتیجه این شبیه سازی خیلی جالب بود. این پژوهش نشون داد یک شخص معمولی باید ۲۸۹ روز درگیر کسب مجوز برای یک کسب و کار ساده باشه. تقریبا ۱۰ ماه دوندگی و صرف هزینههای چند برابر درآمد ماهیانه یک شخص، برای گرفتن مجوز ها از ادارات مختلف، باعث میشه تا مردم معمولی برن سمت همون بازارهای غیر رسمی.
دسوتو توی کتاب*راه دیگر* نشون میده که فعالیت های غیر رسمی، مثل دستفروشی، نقش مهمی در اقتصاد شهر لیما و کشور پرو داره. اون میگه بخش غیر رسمی در لیما، به تنهایی ۴۴۰ هزار نفر رو در استخدام داره. ۴۸ درصد جمعیت فعال اقتصادی پرو و ۶۱ درصد ساعات کار به فعالیت های غیر رسمی مشغولن. ۹۵ درصد حمل و نقل عمومی در لیما غیر رسمیه و ۵۰ درصد جمعیت لیما در خونه هایی زندگی می کنن که به صورت غیررسمی ساخته شدن. اما از این جالبتر اینه که ۸۳ درصد بازارها در پایتخت رو کارآفرینان غیر رسمی ساختن. این اعداد و ارقام نشون میده که فقرای پرو ،بدون کمک دولت راه مستقل خودشونو پیدا کردن.
در واقع اگه بخواهیم دقیقتر بگیم، منظور از اقتصاد غیر رسمی، فعالیت هایی هستن که اگرچه مشروعن و برای کشور مطلوب هستن؛ ولی باید غیرقانونی انجام بشن. مثلاً دست فروش های دوره گرد، در خدمت رفع نیازهای مردم فعالیت می کنن. در قدم اول اونا کاسبن و اهداف مشروعی دارن. اما باید از روشهای غیر قانونی، مثل زیر پا گذاشتن قوانین مصوب ، رعایت نکردن قانون کار و پرداخت نکردن مالیات کارشون رو انجام بدن. چون هیچ راه دیگه ای ندارن. اونا نمیتونن خودشون رو وارد اقتصاد رسمی کنن و به ثبت برسونن، چون اقتصاد رسمی هزینه های سنگینی رو واسشون به وجود میاره.
از طرف دیگه، گفتیم که بیش از ۶۰ درصد ساعات کار در بخش اقتصاد غیررسمیه، یعنی اگه ۱۰ ساعت کار در روز وجود داشته باشه، دولت فقط ۴ ساعت کار رو مدیریت میکنه. جالبه این ۶۰ درصد نیروی کار، تقریباً ۳۹ درصد تولید ناخالص داخلی کشور رو میسازن و این نشون میده با اینکه جمعیت زیاد تری هستن، اما بهرهوری کمتری برای محصول دارن، چرا؟ چون نمیتونن برای ضمانت اجرای قراردادهای خودشون به دادگاه های رسمی برن، چون نمیتونن خودشون رو در برابر ریسک های مختلف بیمه کنن و به طور خلاصه چون نمیتونن حقوق مالکیت تضمین شده ای داشته باشن.
اما یه نکته جالب دیگه: یادتونه که گفتیم؛ دسوتو یک آزمایش طراحی کرد و طی اون خواست یک کارگاه خیاطی توی پرو تاسیس کنه که گرفتن مجوز ها تقریباً ۲۹۰ روز زمان و کلی هزینه برد. بعد از مدتی دسوتو از یک استاد دانشگاه آمریکایی میخواد تا همین آزمایش رو اونجا تکرار کنه. راستش نتیجه برای من حیرت آور و غیر قابل باور بود. فقط دو ساعت نیاز بود تا مجوزها گرفته بشن، اون هم از طریق تلفن و پست. این دقیقاً تفاوت بین هزینه قانونی بودن در پرو و آمریکاست.
در پرو اجرای قانون برای فقرا پرهزینه است. اجرای قانون اونقدر پرهزینه است که محروم ترین بخش جامعه رو از حضور در بازار رسمی و قانونی محروم کرده ، چون مردم با درآمد کمی که دارن، نمیتونن هزینه های رسمی بودن رو پرداخت کنند.
اما مسئله اینجاست که این غیر رسمی بودن فعالیت ها هم هزینه های زیادی برای مردم ایجاد میکنه؛ اونا نمیتونن رسماً قراردادی ببندن که پلیس و سیستم قضایی کشور به این قرارداد استناد کنند و یجورایی ضمانت اجرا نداره. غیر رسمیها دائما باید استرس داشته باشن که به زودی باهاشون برخورد میشه، همیشه مجبورن رشوه و کمیسیون به مقامات دولتی بپردازن. جالبه مالکان کسب و کار های غیر رسمی که باهاشون مصاحبه شده ،گفتن همیشه بین ۱۰ تا ۱۵ درصد درآمد ناخالص خودشونو رشوه میدن تا همینجور غیررسمی و ناشناس باقی بمونن. راستش از این دست موارد خیلی زیادن. اما دسوتو یکی از مهمترین مشکل پرو رو قوانین بد و نبودن قانون مناسب میدونه. در پرو هر ساله ۲۷۴۰۰ قانون به تصویب میرسه. یعنی ۱۱۱قانون در هر روز کاری. قوانینی که هیچ نظارتی روی آنها نیست و بیشتر دست و پا گیرن تا کمک کننده.
دسوتو میگه اون چیزی که اجازه نمیده فقرا زندگی بهتری داشته باشن، قوانین پردردسر، پر هزینه و تبعیض آمیز دولتی هستن. به جز اینها، یه عامل موثر دیگه هم نبود نهادهایی مثل حقوق مالکیت بر منابع اقتصادیه.
در مجموع دسوتو مخالف رانت و امتیازات ویژه برای فرادستانِ. توی پرو، اونو پشتیبان آرمان های طبقه پایین و متوسط جامعه میدونن. دسوتویی که دولت پرو رو، دولتی بروکراسی و قانون زده( یا به عبارتی پر از قانون میدونه که بازتوزیع ثروت ملی رو مهمتر از تولید ثروت میدونه. اون میگه در این نظام، فرادستان تجاری و مدیران دولتی در راستای منافع خودشون، سیستم و قوانین رو دستکاری می کنن. با این حال باز هم غیر رسمی ها با تمام این موانع،کار خودشونو انجام میدن و بازار خودشون رو میسازن.
این پژوهشگر اونا رو به کارآفرینان پر دل و جرات تشبیه میکنه که تو شرایط نامساعدی کار میکنن. اون غیر رسمی بودن رو واکنش توده ها به بروکراسی بیمعنی و خودپسندانه گروههای در قدرت میدونه و میگه اگر چه غیر رسمی بودن ،عملا غیر قانونیه، اما غیر اخلاقی نیست، چون هیچ ضابطه اخلاقی رو نقض نمیکنه و انتخاب این شیوه زندگی رو فقط از سر ناچاری و برای امرار و معاش میدونه.
بخاطر همین مقرراتزدایی، رفع تبعیض و قانونی سازی سریع، ساده سازی اداری، خصوصی سازی و حذف حمایتگرایی و تشویق تجارت آزاد رو راه حل برای اکثر فعالیتهای تجاری میدونه و فقرا رو قربانیان بروکراسی بیش از حد، و نظام قضایی ناکارآمد میدونه.
اون عقیده داشت دولت باید محیط کسب و کار رو سالم، امن، رقابتی و شفاف کنه، تا همه بتونن کسب و کار مورد نظرشون رو راه بندازن. اما خیلی از طبقات فرادست و سطح بالای پرو، ترجیح می دادن تا این گروه های غیرقانونی رو سرکوب کنن. به خاطر همین دسوتو بخاطر فعالیت ها و همایش ها و کتاب هاش و مبارزاتش با رانت خواران و انحصار گران، دشمنای زیادی هم پیدا میکنه و حتی تو سال 1992 دفتر کارش منفجر و خودش هم به رگبار بسته میشه. اما جون سالم به در میبره. خلاصه دسوتو تحولی رو در پرو و تفکر اقتصادی دنیا به وجود میاره. اون و تیمش کارهایی میکنن که دستاوردهای بزرگی به همراه داشتن.
دستاوردهای دسوتو
اولین چیزی که از اقدامات دسوتو میشه فهمید اینه که به جرأت میتونیم بگیم این تفکر غلطه؛ تفکری که میگه میشه جامعه رو مستقیماً با وضع قانون به هرشکلی کنترل و اداره کرد. وقتی کلی قانون اشتباه و دست و پاگیر و بدون توجه به انگیزه های مردم تصویب میشه، نتیجهاش میشه این که مردم به سمت بازارهای غیررسمی تشویق میشن. این نکته نه تنها در پرو، بلکه در تمام کشور های دیگه هم قابل اجراس. فکر می کنم چقدر خوب میشه که واقعاً چنین تحقیقات و فعالیت هایی توی ایران هم انجام بشه. بگذریم. اما اگه بخواهیم جزئیات دستاوردهای دسوتو رو بگیم فکر کنم زمان زیادی صرف بشه؛ این جزئیات رو میتونید از توی منابعی که داخل کانال به آدرس TheGateOfHistoryمیزاریم بخونید.
اما بطور خلاصه، محاسبات انجام شده نشون میده که بین سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۲ که بیشترین حجم اصلاحات در پرو انجام شد، فقرای این کشور تونستن مالک قانونی داراییهای خودشون بشن. اونا تونستن برای خونه هایی که غیر قانونی ساخته شده بودن سند بگیرن و از این اسناد برای گرفتن وام و شروع کسب و کار قانونی استفاده کنن.
+ حدود ۲۵۰ میلیون دلار در هزینه های کاغذ بازی و تشریفات زاید اداری مالکان رسمی شده صرفهجویی شد. چون زمان رسمی شدن املاک از حدود ۷ سال به حدود ۴۵ روز کاهش پیدا کرد. به عبارت دقیق تر تعداد مراحل اداری از ۲۰۷ مرحله به 30مرحله و تعداد ادارات محل مراجعه از ۵۴ به 4 اداره رسیده بود.
+۳۸۰ هزار کسب و کار تجاری، که بیشتر اونها مربوط به فقرا بودن، رسمی شدن و این کسب و کارهای جدید تونستند ۵۶۰ هزار شغل قانونی جدید ایجاد کنن و سالانه 300 میلیون دلار مالیات به دولت بدن.
در واقع اگه بخواهیم این قسمت رو جمع بندی کنیم میتونیم اینجوری بگیم که ؛ دسوتو و همکارانش فهمیده بودن که مشکل کارآفرین نبودن، یا سرمایه نداشتن و یا تنبلی و کم کاری فقرا نبود، در حقیقت فقرا برای زنده موندن همه این کارها رو انجام می دادن، مشکل وجود موانعِ ورود برای تبدیل به شرکت ها بود. موانعی که به مردم اجازه ورود به بخش رسمی اقتصاد رو نمیداد. دسوتو اومد به تمام این موانع عدد داد و بهشون کمیت بخشید و در نهایت گفت که این فقرا سرمایه های زیادی دارن ، تنها مشکل اینه که سند درستی ندارن و سرمایه بدون سند هم یک سرمایه مرده است. پس ایده بعدی او، زنده کردن این سرمایهها بود که گفتیم چه تاثیری داشت.