دموکراسی چیست؟ و چطور میشود به آن رسید؟

مدت زمان ویدئو : 19:44
پخش ویدیو

دموکراسی چیست؟ و چطور میشود به آن رسید؟

یکی از مهمترین ویژگیهایی که باهاش میشه کیفیت حکومتها رو تعیین کرد، میزان حضور و دخالت مردم توی قدرته. هر چقدر مردم نقش پررنگتری توی حکومت داشته باشن، اون حکومت به سمت دموکراسی میره و اگر نقش مردم کمتر بشه، استبداد و دیکتاتوری به وجود میاد. تو این ویدئو قراره ما در مورد دموکراسی و ویژگیهای اون صحبت کنیم تا وقتی میگیم ما دیکتاتوری و استبداد نمیخوایم و به دنبال دموکراسی هستیم، دقیقا به دنبال چه چیزی هستیم.

ساده‌ترین تعریف دموکراسی، حکومت مردمه، یعنی مردم خودشون صاحب اختیار سرنوشت خودشون باشن و قدرت و حکومت دست مردم یا نماینده‌های اونها باشه. در دموکراسی همه قدرت حکومت از قدرت مردم ناشی میشه.لازمه این نوع حکومت اینه که هیچ کس حق نداشته باشه که به کمک دستاویزهای دینی، ملی، تاریخی، قومی یا نژادی قدرتی به دست بیاره و به خاطر بودن تو یک طبقه یا گروه خاص، برای خودش امتیازی قائل بشه.حکومت دموکراسی دو تا ویژگی مهم داره که بدون اونها اصلا دموکراسی‌ای به وجود نمیاد. حالا اون ویژگیها چی‌ان؟ برابری و آزادی

اول بریم سراغ برابری و ببینیم منظور از اینکه توی حکومت دموکراسی همه مردم با هم برابرند چیه.برابری یعنی اینکه هیچ کسی حق نداره بیشتر از بقیه حق حاکمیت رو به خودش اختصاص بده. سرمایه‌دار و کشاورز و کارگر همه به اندازه حق دارن درمورد آینده خودشون تصمیم بگیرن. بی‌سواد و باسواد، زن و مرد همه باید بتونن خودشون تصمیم گیرنده آینده خودشون باشن.

عملا اینکه همه مردم خودشون حکومت کنن، امکان نداره و برای همین مردم میتونن عده‌ای رو به نمایندگی انتخاب کنن تا به جای اونها حکومت رو به دست بگیرن، با یک شرط که همیشه این حکومت تحت نظارت مردم باشه تا حکومت از قدرت خودش سوءاستفاده نکنه.

یک معنی دیگه برابری اینه که همه مردم حق داشته باشن به طور مساوی از امکانات جامعه استفاده کنن و این امکانات برای گروه خاصی انحصار نشه، همه به یک دادگاه برن و یک نوع محاکمه برای همه به کار بره، هر کسی حق داشته باشه به هر مقامی که شرایط و شایستگی اون رو داره برسه و به طور کلی همه مردم از حقوق اجتماعی و سیاسی برابری برخوردار باشن. لازمه این برابری در حقوق اینه که هیچ گروهی هیچ امتیاز خاصی به جز صلاحیت و استعداد نداشته باشه.

نکته مهم اینجا درمورد نداشتن امتیاز اینه که همه مردم در صورت داشتن لیاقت بتونن به جایگاه و مرتبه مناسب برسن. مثلا بچه با استعداد یک کارگر باید بتونه پیشرفت کنه و به مقامهای بالا برسه و اگر بچه یک مقام استعداد لازم رو نداشت به هیچ وجه نباید در جایگاهی که شرایط اون رو نداره، قرار بگیره. میشه گفت که باید راه ترقی برای همه به یک اندازه باز باشه و در یک رقابت برابر فقط بر اساس لیاقت و صلاحیت به مقام و جایگاههای مختلف جامعه برسن.

برابری تنها شرط لازم دموکراسی نیست. شاید یک حکومت تونست همه شرایط برابری رو به وجود بیاره ولی دلش خواست بعد از این کارهایی رو برخلاف نظر مردم انجام بده، اینجا است که ویژگی دوم تعریف میشه، یعنی آزادی. مردم باید بتونن در هر لحظه در همه تصمیمات حکومت نظر بدن و حکومت هم باید طبق نظر مردم عمل کنه، وگرنه دموکراسی اتفاق نمی‌افته.

ساده‌ترین تعریف برای آزادی اینه؛ امکان انجام هر کاری که به دیگران زیان نرسونه. اینکه چه کاری باعث ضرر میشه رو قانون تعیین می‌کنه. این قانون هم مثل حکومت باید توسط خود مردم یا نماینده اونها تعیین بشه.

یک سری آزادیها هم وجود دارن که بدون اونها دموکراسی تشکیل نمیشه و بودنشون لازمه دموکراسیه و حکومتها به هیچ وجه حق از بین بردن اونها رو ندارن. این نکته که حکومتها حق نداره این آزادیها رو از مردم بگیرن از همون تعریف دموکراسی میاد، یعنی این مردم هستن که صاحب اختیار حقیقی جامعه و کشورن نه حومت و دولت. همون طور که یک وکیل نمی‌تونه اقتدار موکل خودش رو محدود کنه، حکومت که به نمایندگی خود مردم به قدرت رسیده هم نمیتونه به آزادی مردم تجاوز کنه.

حالا این آزادیهای لازم برای دموکراسی چی هستن؟

اولین اونها آزاد بودن برای به دست آوردن حداقل وسایل معیشته، یعنی هر کسی بتونه و موظف باشه که کار کنه و مزد مناسب کارش بگیره.مردم باید توی انتخاب شهر و محل زندگی آزاد باشن و به هر جایی که خواستن برن و هیچ کسی هم حق توقیف بدون دلیل و خلاف قانون اونها رو نداشته باشه.مردم باید توی خونه خودشون امنیت داشته باشن و مطمئن باشن کسی بی دلیل وارد خونه اونها نمیشه.مردم باید آزاد باشن که دارایی که باعث آسیب و ناداری بقیه نمیشه رو به دست بیارن و کسی به اون دارایی‌ها تعرض نکنه.

یکی از مهمترین آزادی‌ها داشتن حق تشکیل حزب، جمعیت و انجمنه که هیچ حکومتی حق نداره مردم رو از تشکیل اجتماع منع کنه.آزادی عمل مطبوعات هم یکی دیگه از مهمترین آزادیها است. مردم باید بتونن آزادانه عقاید و افکار خودشون رو بنویسن و منتشر کنن.

آزادی مثل برابری جزء جدا نشدنی دموکراسیه و جایی که آزادی نباشه و مردم توانایی اظهارنظر درباره حکومت نداشته باشن و وقتی نتونن آزادانه حکومت رو کنترل کنن و قدرتش رو محدود کنن، دیگه حکومت  به اونها تعلق نداره و دموکراسی از بین میره. یکی از راههای این کنترل، امکان انتخاب آزاد دولت و حکومته.

پس تا اینجا میشه گفت ویژگی‌های دموکراسی اینها است:

برابری

آزادی: معیشت، مسکن، تشکیل حزب و اجتماع، مطبوعات، انتخابات آزاد، آزادی در کنترل و نظارت دائمی (این تیکه رو میشه به صورت گرافیکی نمایش داد)

میشه گفت مهمترین آزادی که حکومت رو توی چارچوب دموکراسی نگه میداره همین امکان محدود کردن اون به دست مردمه.شاید یک عده بگن که خب اگر حکومتی بتونه به نفع مردم عمل کنه برای چی مردم اون رو محدود کنن؟ جواب اینه که مردم جایی حکومت رو محدود میکنن که حکومت بر خلاف خواسته و منافعشون عمل کنه و همین آزادی تضمین میکنه که قدرت حکومت محدوده و حدودش در دست خود مردمه.

توی حکومت دموکراسی قدرت دولت از مردم میاد و هرچقدر ملت قویتر باشن، دولت هم قویتره. با این شرط که مردم در هر حال بتونن قدرت حکومت رو محدود کنن. ولی عکس این ماجرا صادق نیست، یعنی الزاما قدرت یک حکومت نشانه قدرت داشتن ملت نیست. چرا که دولت قوی که از ملت جدا باشه، میتونه آزادی و قدرت مردم رو محدود کنه و استبداد رو به وجود بیاره.توی دولتهای استبدادی، زمانی دولت قوی میشه که اختیارات و آزادیهای مردم رو ازشون گرفته بشه.

حالا یک مسئله مهم پیش میاد اینکه آیا مردم میتونن و حق دارن که خودشون آزادی و اختیاراتشون رو به دولت واگذار کنن؟واگذاری معمولا به دو صورت اتفاق میافته، یکی در مقابل یک قیمت که بهش میگن فروختن و یکی دیگه رایگان که میشه بخشیدن.

وقتی کسی همه اختیارات و آزادیهاش رو به دیگری داد، یک جورهایی بنده و برده اون محسوب میشه. حالا اگر بگیم این آزادی و اختیار رو مردم به حکومت فروختن، باید بگیم در برابر چه چیزی؟ چرا که نه تنها حکومتها به مردم نان نمی‌رسونن، بلکه در اصل خودشون به دست رنج و نان مردم وابسته‌ان و از دارایی مردم ارتزاق میکنن. حالا مگه میشه مردم هم خودشون و هم دارایهاشون رو به حکومت ببخشن؟ در این صورت دیگه چیزی برای خودشون باقی نمیمونه و از انسانیت خارج میشن.

معمولا در این جور مواقع این شرایط رو این طوری توجیه میکنن که در برابر این بخشیدن جان و مال، مردم امنیت و آرامش به دست میارن. ولی این هم برای مردم بی فایده است، چرا که ظلم و ستمی که برای اداره کشور به مردم وارد میشه از هر اغتشاش و ناامنی خسارت بیشتری داره. مثل این میمونه که انسان رو توی زندان نگه دارن و بهش بگن عوضش آرامش و امنیت داری، یا اینکه عده‌ای رو تو زندان یک دیو نگه دارن و اونها هر لحظه منتظر باشن که دیو یکی از اونها رو بدره.

حالا فرض کنیم که یک نفر تصمیم گرفت و تونست که آزادی و اختیارات خودش رو به دیگری بده، شاید بتونه برای خودش تصمیم بگیره ولی حق نداره آزادی و اختیار فرزندان خودش رو هم ببخشه, یعنی چیزی که متعلق به خودش نیست و هیچ حقی نسبت به اون نداره.اصولا قراردادی که تو اون یک طرف صاحب امتیاز مطلق و طرف دیگه مطیع مطلق باشه، به کل باطل و بر خلاف عقل و منطقه.

از اونجایی که قدرت اصلی در حکومت دوکراسی به دست مردمه، مردم برای اینکه بتونن از این حق خودشون استفاده کنن، باید در اولین قدم غم نان و دغدغه نیازهای اولیه نداشته باشن. پس اگر در جایی مردم درگیر رفع نیازهای اولیه بودن، داشتن دموکراسی معنایی نداره. مردم گرسنه به زودی حق مسلم خودشون رو برای نان به دیگری واگذار خواهند کرد. اصولا فاصله طبقاتی یکی از نشانه‌های نبود دموکراسی تو یک جامعه است. تو قدم بعدی مردم باید نسبت به حقوق خودشون آگاهی داشته باشن که بتونن از اونها استفاده کنن.

وظیفه مهم حکومت بر مبنای دموکراسی بعد از معیشت بالا بردن مداوم آگاهی مردم و سطح فکری اونها است.دموکراسی آخرین مرحله حکومت و شکل تکامل یافته اونه که در برابرش حکومت استبدادی و دیکتاتوری قرار داره.

در قدیم دو طرف طیف حکومت رو به دو شکل جهموری و سلطنتی تقسیم میکردن، ولی این تقسیم بندی خیلی صحیح نیست. چرا که خیلی از کشورهای به ظاهر جمهوری درگیر دیکتاتوری و استبداد هستن و مردم تو خیلی از کشورهای سلطنتی میتونن از حقوق و آزادیهایی برخوردار باشن.

توی تعریف جدید ملاک تقسیم بندی حکومت میزان دخالت مردم توی سرنوشت خودشونه، که به دو دسته دیکتاتوری و دموکراسی تقسیم میشن.یک نکته مهم توی دسته بندی کشورها اینه که هیچ کدوم دیکتاتوری یا دموکراسی کامل نیستن و توی طیفی در بین این دو قرار دارن.

ماجرای تعیین میزان حضور دموکراسی توی یک جامعه و کشور کمی پیچیده است. گاهی بعضی از مظاهر دموکراسی مثل انتخابات وجود داره، ولی در عمل آزادیی در انتخاب نیست و در نتیجه دموکراسی هم وجود نداره.

دموکراسی میتونه تو شکلهای مختلفی ظاهر بشه. گاهی مردم خودشون مستقیم حکومت میکنن و نماینده ای وجود نداره. مثل بعضی از کانتون‌های کشور سویس.گاهی مردم با تشکیل حزب سیاسی یک نماینده رو انتخاب میکنن و قدرت حاکمیت رو بهش میدن.گاهی شکل جمهوری به خودش میگیره مثل آمریکا و فرانسه.گاهی هم دموکراسی توی یک کشور سلطنتی اجرا میشه مثل انگلستان.

اینکه مردم در نبود دموکراسی توی سرنوشت خودشون دخالتی ندارن، دو شکل داره، یکی رسمی و علنی مثل کشورهای فاشیستی، یکی هم غیر رسمی و پنهان که یک جورهایی ریاکارانه و در ظاهر مردم رو دخیل سرنوشت نشون میدن ولی عملا هیچ اختیار و آزادی به اونها نمیدن.

حکومت فردی، شکل بدوی و ابتدایی حکومته، در مرحله بعدی حکومت اشراف قرار داره که قدرت بین فرمانروا و اشراف تقسیم میشه. بعد کم‌کم قدرت و نفوذ مردم بیشتر میشه و از قدرت فرمانروا و اشراف کمتر میشه. در بالاترین نقطه پیشرفت حکومت دموکراسی قرار داره. چیزی که در خیلی از نقاط جهان مثل ما در آرزوی نزدیک شدن به اون هستن.

با اینکه هیچ جا دموکراسی به شکل مطلق اون اجرا نمیشه، ولی امیدواریم همه بتونن تا جایی که امکان داره بهش نزدیک بشن و مردم خودشون تصمیم گیرنده سرنوشت خودشون باشن.

منبع: قانون اساسی مشروطه‌ی ایران و اصول دموکراسی؛ مصطفی رحیمی؛ انتشارات نیلوفر

فهرست مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *